یکی گفتی ای سرو بستان من

یکی گفتی ای سرو بستان من
بپرورده از شیر دامان من
 
که بنمود دور از کنار منت؟
که رنگین به خون کرد زاینسان تنت؟
 
که بر نو جوانیت رحمت نکرد؟
مرا کرد همخوابه ی داغ و دود
 
یکی گفتی ای از حسن (علیه السلام) یادگار
سرور دل مادر داغدار
 
تو رفتی که باز آیی از کارزار
نهادی مرا دیده در انتظار
 
کنون کامدم من به بالین تو
کشیدم به بر جسم خونین تو
 
چرا پیش مادر نگویی سخن؟
زبدها که دیدی ز چرخ کهن
 
خدا را ایا پور نادیده کام
یکی پاسخ آور به غمدیده مام
 
یکی دیده بگشا به روی عروس
ببین در غمت دردریغ و فسوس
 
دلم را از این بیش غمگین مخواه
سخن گوی با ناز پرورد شاه
 
یکی گفتی ای محرم راز من
در آن دم که بودی تو دمساز من
 
بگفتی نگیرم دل از مهر تو
نبندم دمی دیده از چهر تو
 
ز رویم کنون از چه بستی نگاه؟
که از سیلی شمر بینی سیاه
 
زمن پرس کو یاره و معجرت
چرا چاک شد گوش و عریان برت؟
113
0
موضوعمدح | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان | مصائب حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت