آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا

آنقدر چکمه به پهلوش زدن نامردا
نیزه و تیر به بازوش زدن نامردا
با عصا بر لب و ابروش زدن نامردا
پنجه در طُره ی گیسوش زدن نامردا
 
مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید
 
هر چه که دور و برش بود به غارت بردن
شال سبزی کمرش بود به غارت بردن
حتی عمامه سرش بود به غارت بردن
آنطرف تر سپرش بود به غارت بردن
 
مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد وفریاد کشید
 
پبش زینب سر او را به سنان زد سنان
با لگد بر دهنش خنده کنان زد سنان
سیلی بر زینب غمدیده چنان زد سنان
غل و زنجیر و طناب دست زنان سنان
 
مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید
 
بر سر پیکر عریان حسین خندیدن
بر نوامیس مسلمان حسین خندیدن
همه بر اشک یتیمان حسین خندیدن
لحظه خواندن قرآن حسین خندیدن
 
مادرش از نفس افتاد زبس داد کشید
خواهرش رو به مدینه شد و فریاد کشید
 
ناله مادر او بین هیاهو گم شد
معجر خواهر او بین هیاهو گم شد
دزد انگشتر او بین هیاهو گم شد
به خدا دختر او بین هیاهو گم شد
683
0
موضوعمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزقتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحسن خان محمدی
قالبمربع ترکیب
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت