ایها المظلوم-ayohalmazloom
مدح-امام-باقر-علیه-السلام
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
به بزم قرب حجابی به غیر دوست ندیدم
چو زین حجاب گذشتم به وصل دوست رسیدم
 
ز لوح دل چو زدودم غبار ظلمت کثرت
جمال شاهد وحدت به چشم خویش بدیدم
 
ز کام خود بگذشتم به خواهش دل جانان
رضای خاطر او بر مراد خویش گزیدم
 
ز غیر دوست رمیدن بود طریقه ی عاشق
عجب مدار اگر من زخویشتن برمیدم
 
به دور نرگس مخمور لعل باده پرستت
وداع عقل به گفتم طمع زهوش بریدم
 
به یمن همت عشقت چه قیدها بشکستیم
ز شور جذبه ی شوقت چه خرقه ها که دریدم
 
ترا به خلوت دل بوده منزل و من غافل
به هرزه در طلبت گرد هر دیار دویدم
 
به عالمی نفروشم غم محبت جانان
که این متاع گرامی به نقد عمر خریدم
 
بسان نرگس شوخت مدام سرخوش و مستم
از آن زمان که زلعلت شراب شوق چشیدم
 
کمان عشق که گردن کشیدنش نتواند
به یک اشاره ی ابروی دلکش تو کشیدم
 
به جز محمد و آلش زکس امید ندارم
به کامرانی جاوید زین امید رسیدم
 
ز خاک درگه پنجم امام رفت حدیثی
شمیم روضه ی رضوان زشش جهت بشنیدم
 
محمّد بن علی باقرالعلوم شه دین
که داغ بندگیش از ازل به جبهه کشیدم
 
به عرض حال چه حاجت بود که هست یقینم
که واقف است به درد نهان و رنج پدیدم
 
«محیط» در حق من ظنّ بد مبر به خرابی
که مست باده ی عشق شهم نه مست نبیدم
گلشن توحید، آباد امام باقر است
مرغ دل در هر نفس یاد امام باقر است
در تجلّی نور ارشاد امام باقر است
شادی اجداد و اولاد امام باقر است
مژده یاران! عید میلاد امام باقر است
 
کعبه‌ی دل، روح قرآن، جان زین العابدین
 
سر زده در اوّل ماه رجب ماهی تمام
کافتابش آورد هر صبح‌دم عرض سلام
کنیه بوجعفر، لقب باقر، محّمد شد به نام
قطره‌ای از چشمه‌ی علمش علوم خاص و عام
نجل پیغمبر امام ابن امام ابن امام
 
رهنمای راستان و پیشوای راستین
 
کیست این مولود انجم را چراغ انجمن
عارف بود و نبود و واقف سرّ و علن
بحر بی پایان علم ذات حیِّ ذوالمنن
جابر آورده سلامش از رسول مؤتمن
باب او ابن الحسین و مام او بنت الحسن
 
جدّه‌اش زهرا و جدّش رحمةٌ للعالمین
 
روی او روی خدا، خوی محمّد خوی او
سجده آرند آسمانی‌ها به خاک کوی او
از حسین و از حسن دارد ملاحت روی او
لاله‌های باغ جنّت مست عطر بوی او
نخل طوبی سرو رعنای کنار جوی او
 
طوطی آن نخل، میکاییل و جبریل امین
 
از خداجویان عالم بنده‌ی درگاه تو
ای صراط مستقیم کلّ خلقت، راه تو
وی فراتر از ثنای خلق، قدر و جاه تو
آفتاب وحی روی خوب‌تر از ماه تو
مخزن اسرار غیب حقّ، دلِ آگاه تو
 
منطقت علم الکتاب و مکتبت علم الیقین
 
سنگ اگر خاک تو گردد توتیایش می‌کنی
مس چو اکسیر از تو خواهد، کیمیایش می‌کنی
دست گمراهی چو گیری‌، رهنمایش می‌کنی
هر کجا بیگانه بینی، آشنایش می‌کنی
دشمن ار دشنام گوید، تو دعایش می‌کنی
 
با کلامی جانفزا و با بیانی دلنشین
 
گاه از صوت مناجاتت ملائک در خروش
گاه اهل آسمان‌ها را کلامت دُرّ گوش
گه زاشگ دیده آری بحر رحمت را به جوش
گه جواب نیش دشمن را دهی پاسخ به نوش
گاه مانند کشاورزان بود بیلت به دوش
 
ریزدت پیوسته مروارید غلطان از جبین
 
ای گرفته وام خورشید جهان آرا زتو
ای عیان خُلق رسول و عصمت زهرا زتو
ای مزین کوه و دشت و دامن صحرا زتو
ای هدایت تا قیام محشر کبری زتو
ای زیارتنامه‌ی جانسوز عاشورا زتو
 
شور عاشورات پیدا در کلام آتشین
 
محفل قدّوسیان را از تو باشد ذکر خیر
با تو دائم اُنس دارد جنّ و اِنس و وحش و طیر
کرد‌ه‌ای از دامن سجّاده تا معبود سیر
مست فیضت آشنا و محو گفتار تو غیر
از تو زیبا قصّه‌ی ناب عزیز است و عُزیر
 
سینه‌ات دریای علم اوّلین و آخرین
 
تا تو را پیوسته در آغوش جان دارد بقیع
از تن پاک تو روح جاودان دارد بقیع
گر چه از خورشید گردون سایبان دارد بقیع
ناز هر شب بر چراغ آسمان دارد بقیع
سایه‌ی رحمت به فرق انس و جان دارد بقیع
 
خلق رو آرند سویش از یسار و از یمین
 
من کی‌ام مدحت‌سرای خاندان عصمتم
هر که هستم خاک پای خاندان عصمتم
سرخوش از جام ولای خاندان عصمتم
بلکه مرهون عطای خاندان عصمتم
«میثم» دار بلای خاندان عصمتم
 
بارالها هستی‌ام را کن فداشان آمّین
پیمبرزاده هستی، شیوه‌ی اعجاز می‌دانی 
بگو با علم خود قدری به ما اسرار پنهانی
 
چنان نوری شتابان جاری از اقصای تاریخی
که بخشیدی بیابان را نجات از حجم ویرانی
 
ضریب نور در نوری، حسینی و حسن منسب
احادیث نگاه تو سرآغاز گُل افشانی
 
نمی از قال باقرها میان هر دلی کافی‌ست
که بشکافد دل هر ذره را در هر بیابانی
 
صدایت می‌زنم در خود، امیری ایهاالباقر
صدایت میزنم در دل، به پا کردی چه طوفانی
 
من از آن حُسن روز افزون که یوسف داشت دانستم
که پشت ابر تیره کی شود خورشید زندانی
 
نسیم مهربانی تا وزید از دست‌های تو
بهاران را نشان دادی درآن عصر زمستانی
 
علی الظاهر تو کودک بودی اما یک ولی الله
که می‌بردند نامت را حسینی‌ها به حیرانی
 
تو روح عدلی و حقاً توانستی به حرف حق
ستون کاخ ظلمت را چنان زینب بلرزانی
 
دلی که بی تو می‌ماند، بیابان است، می‌خشکد
نگاهت نور خورشید است در یک صبح بارانی 
 
گدای کوی تو بودن شرف دارد به اربابی
بیا مسکین! در این خانه که پشت در نمی‌مانی
 
بیا که سفره‌ی احسان در این بیت الکرم پهن است
چه خوانی و چه احسانی، چه روزی فراوانی
 
منم خرده گدایی که کریمی چون تو را دارم  
تو هم آنی که دستم را گرفتی کمتر از آنی
 
پریشانم پریشان هوای آستان تو
زیارت هست پایان دل انگیز پریشانی
روشن جهان ز نام تو یا باقرالعلوم
نشناخت کس مقام تو یا باقرالعلوم
هستیم ما غلام تو یا باقرالعلوم
مؤمن به هر کلام تو یا باقرالعلوم
 
عمری ست درس عشق در این خانه خوانده ایم
نور کلام توست اگر شیعه مانده ایم
 
روشن ترین ستاره ی دنیای معرفت
ای در حدیث ناب تو دریای معرفت
در محضر تو ای گل رعنای معرفت
زانو زده جهان به تماشای معرفت
 
مهر تو بوده است صراط جهانی ام
مدیون باقر است همه زندگانی ام
 
ما پای منبرت به سعادت رسیده ایم
ما با تواییم اگر به هدایت رسیده ایم
هستیم زنده چون به ولایت رسیده ایم
دنبال نور عشق به هیأت رسیده ایم
 
علم از کلام توست نفس می کشد هنوز
آری به نام توست نفس می کشد هنوز
 
غرق اند اهل علم به دریای منبرت
چون قطره ای ست علم همه پای منبرت
نوری جهان نداشته منهای منبرت
ما را ببر همیشه به ژرفای منبرت
 
ای سایه سار جنت الاعلا بقیع تان
محراب آسمانی دنیا بقیع تان
 
ای آبروی علم، جهان وام دار تو
حرفی نداشتند بزرگان کنار تو
پایان نداشت معرفت بی غبار تو
خورشید شمع سوخته ی بر مزار تو
 
دستی بکش به شانه ی بی تکیه گاه ما
خورشید باش مثل همیشه به راه ما
 
رؤیا شده مدینه و صبح زیارتت
ما را ببر به دیدن شرح کرامتت
دلتنگ گشته ایم برای سخاوتت
قربان فصل فصل غم بی نهایتت
 
خون گریه های کرببلا یادگار توست
در ما صدای کرببلا یادگار توست
باز الوان پوش شد، پیرانه سر باغ جهان
میکند گلزار پرافشانی، از برگ خزان
 
یافت از فیض هوا هر نخل جان تازه یی
آمد آب رفته عشرت بجوی گلستان
 
خنده گر خیزد بجای اشکم از دل، دور نیست
کز پیاز امروز دیگر میکند گل زعفران
 
بهر صید دل، ز هر برگ خزان بر شاخسار
زد دگر دستی بترکش شاهد پیر جهان
 
آب و رنگی کز چمن می بینم اکنون، دور نیست
گر بگویم نیست فصل گل، مگر فصل خزان
 
در کمال و نقص، دوری دارد این فصل از بهار
آن قدر دوری که دارد پیر کامل از جوان
 
کرد گیتی، ز اقتضای، فصل از شبنم عرق
یافت صحت از تب گرمای تابستان جهان
 
تا شود هم وزن، چون گرمی و سردی روز و شب
کفه میزان نمود از قرص خورشید آسمان
 
از حرارت تا رود در چشمه کافور دی
از لباس برگ، عریان میشود ز آن گلستان
 
بسکه گردیده است گلشن، بی نیاز از آب و رنگ
دور نبود از چمن، گر پا کشد آب روان
 
از برای رفتن ایام جانسوز تموز
کرده، از بس خرمی، گلشن چراغان از خزان
 
گشته از صد برگ،روشن هر طرف مهتابیی
رفته چون موشک ز هر سو تاکها بر آسمان
 
هر چنار از تندی باد خریفی در چمن
چون گل غران، خروشان گشته و آتش فشان
 
از پی سیر چراغان خزان، نبود عجب
پیر دی از خانه گر بیرون دود چون کودکان
 
رایض فصل خزان، از بهر استقبال دی
کرده نیلی خنگ سبزی را، ز تاک آتش عنان
 
از خروش زاغ، کآمد آمد فصل دی است
سوزد آتش بر سریر شاخ از برگ خزان
 
در بساط برگها، شد بسکه گلریزان رنگ
گشته مرغان را صفیر انگشت حیرت در دهان
 
در چمن از بس فضاها از گل رنگ است پر
عندلیبان را نمیگردد بحرف گل زبان
 
شد مجسم، بسکه از عکس خزان چون شاخ گل
میتواند مرغ بر موج هوا بست آشیان
 
در گلستان کرده اند از بسکه رنگ و بو هجوم
خنده از تنگی خزیده در مزاج زعفران
 
بسکه رنگین است از عکس خزان هر سو هوا
باد چون دامان پر گل میرود از بوستان
 
گشته بر رنگینی بالا بلندان چمن
پای تا سر دود آه حسرتی سرو روان
 
بسته هر برگی بخود پیرایه صد گونه رنگ
جلوه گر گردیده طاووسان بجای بلبلان
 
داده از بس رنگ تأثیر هوا هر برگ را
چشم رنگینی حنا دارد ز برگ گردکان
 
صفحه خاک از گل ریحان زبس پر اختر است
مزد مردی کو بگوید: این زمین، آن آسمان!
 
بسکه زرین است از اکسیر تأثیر هوا
گشته تیغ آفتاب از عکس گلها زر نشان
 
در هوا از رشته نظاره اهل نظر
مینماید همچو کاغذ باد، هر برگ خزان
 
بسکه در وقت نمو، مشق پریدن کرده است
می پرد از طبله عطار هم زآن زعفران
 
گشته چابک بسکه گلهای خریفی در نمو
کرده از نشو و نما مشق پریدن زعفران
 
بوستان افروز نبود، هست آهی آتشین
نیست آن زلف عروسان، هست اشک عاشقان
 
بسکه افگنده است هر سو در چمن مرغ دلی
گشته خون آلود تیر بوستان افروز از آن
 
گشته چون وقت زوال آفتاب جعفری
میکند تاج خروسان در چمن هر سو فغان
 
بسکه رنگین است گلشن، مینماید در نظر
همچو داغ لاله، زاغان در میان گلستان
 
هست در چشم نظر بازان ز زاغان هر طرف
همچو چشم سرمه دار دلبران هر آشیان
 
بشکفد هر دم ز شاخ خامه ای رنگین گلی
گلشن طبع مرا گویی بهار است این خزان
 
گرچه باشد گلستان را، آب و رنگ از حد فزون
بوستان نظم من هم، کی دهد باجی بآن؟!
 
ما ز سیر گلشن معنی، دلی وا میکنیم
کرده ما را فارغ این گلشن ز سیر گلستان
 
نی غلط گفتم، چه آید زین پریشان گفته ها
میکنم زین حرفها، کلک زبان را امتحان
 
تا نویسم شمه یی از مدحت شاهی که اوست
سرور دنیا و دین، فخر زمین و آسمان
 
نور چشم مصطفی «باقر» امام پنجمین
آنکه می بالد سخن برخود ز مدحش هر زمان
 
دل چو مه سازد ببالیدن شکست خود درست
گر کند آیینه مهرویش آیینه دان
 
گر بر برگی ز دهقان شکوه پیش عدل او
میخورد از زهره شیر، آب دیگر نیستان
 
ور کند تحریر، حرفی از حمایتهای او
بر قلم هرگز نیفتد زور دیگر از بنان
 
بحر عدلش تند اگر بسوی اهل جور
دیگر آتش زور نتواند گرفتن ازکمان!
 
کرده تا عزم شکست شیشه عمر عدو
بسته هر سنگی بخدمت چون سلیمانی میان
 
مهره گر سازند سنگی را، ز کوه قدر او
چین روز و شب رود بیرون ز طومار زمان
 
کشت حاجتها اگر خرم نبودی از شرر
آب حلمش تخم آتش را فگندی از جهان
 
هرزه نالان بس که دارند احتیاط از نهی او
نی ز بیم او بجز در پرده ننوازد شبان
 
چشم بیدارش بخواب ناز، یکسر زهر چشم
فرق فرقدساش، با بالین راحت سر گران
 
صنع حق را بود چشم و، یاد حق را بود دل
حکم حق را بود گوش و، حرف حق را بد زبان
 
کاخ ملت را ستون و، قصر دانش را اساس
راه حق را رهنما و، حصن دین را پاسبان
 
اطلس زر دوز گردون کرده زیر اندازیش
خاک تا گردیده شمع جسم او را شمعدان
 
گر نماید یاد قدرش، ناله بر خیزد ز دل
ور کند تعریف تمکینش، گران گردد زبان
 
از وقارش چون بگویم شمه یی، نبود عجب
گر شود قدر سخن با این سبک قدری، گران
 
زنده سازد نام خود را تا زیاد او، سخن
مرده آنست کو را باشد از مدحتگران
 
شمع فکر مدحش از فانوس دل تا روشن است
لفظ و معنی گرددش برگرد سر پروانه سان
 
لیکن این خجلت که از مدحش سخن اندوخته است
چون دگر خواهد برآوردن سر از جیب دهان؟!
 
حد واعظ کی بود شاها تلاش مدح تو؟
نیست جز تعریف عرض حال منظوری از آن
 
از شر و شور دو عالم مأمنی میخواستم
داد حسن اعتقادم آستانت را نشان
 
تا تواند فکر خود دیدن برای روز مرگ
چشم دارد دیده دل سرمه یی ز آن آستان
 
هست ما را وقت تنگ و، پای لنگ و، راه سنگ
وقت همراهی است ای امیدگاه شیعیان
 
راه مقصد سخت دورو، پای همت سخت سست
لاشه تن بس ضعیف و، بار خدمت خوش گران
 
چشم بینش پر ضعیف و، خط مطلب بس خفی
زندگی بسیار پیر و، آرزوها بس جوان
 
دردمندم، نامرادم، بینوایم، عاجزم
بیکسم، بیچاره ام، بی دست و پایم، الأمان!
 
گر ز بیقدری چو خاکم، لیک خاک آن درم
ور زبد خویی سگم، اما سگ آن آستان
 
از سگان هم کمترم، گر رانیم از درگهت
بر سران هم سرورم، گر خوانیم از بندگان
 
گر تو افروزی چراغم، آفتابم آفتاب!
گر تو برداری ز خاکم، آسمانم آسمان!!
 
گو سخن راه دعا سرکن دگر، ز آنرو که هست
مدعا در پرده دل نیز پیش او عیان
 
تا بدل، از دوستی و دشمنی باشد اثر
تا بگیتی، از بهار و از خزان باشد نشان
 
دوستش از خاک خیزد، همچو گلهای بهار
دشمنش از خاک ریزد، همچو اوراق خزان
شده است چشم تو همدست زلف در تسخیر
دو حلقهٔ دگر افزوده ای بر این زنجیر
 
ز صحن باغ برون آمدی قبا گلگون
چو خار رنگ گلت گشته است دامنگیر
 
طبیعتت بهوای بهار می ماند
هزار گونه بیابد به هر نفس تغییر
 
چه الفت است که هرگز جدا نمی گردد
دلم ز زلف تو مانند دانه از زنجیر
 
به بزم وصل تو دل راه ناله را گم کرد
خموش ماند ز حیرت چو بلبل تصویر
 
چسان ز ضعف قدم در ره تو بردارم
که نقش پا کندم کار حلقهٔ زنجیر
 
کند به پردهٔ چشمم همیشه دست خیال
شبیه روی تو با خامهٔ مژه، تصویر
 
ز هجر سلسلهٔ زلف او رسد شب و روز
به گوش من ز دل آواز نالهٔ زنجیر
 
خدیو کشور آگاهیم به کسوت فقر
کلاه کهکهی ام تاج و پوست تخت سریر
 
ز خویشتن بطلب هر چه خاطرت خواهد
قدم برون منه از خویش و گرد عالم گیر
 
بود چو مهر جهان زیردست مرتبه اش
اگر قلمرو دل را کسی کند تسخیر
 
خراب باد دلی کز غم تو بگریزد
که هست خانهٔ دل را شکستگی تعمیر
 
بریده باد خدایا دو دست بیدردی
که نیست ناخن او شمع داغ را گلگیر
 
جنون سرشته دلم پیش از دم ایجاد
چنان ز شوق تو دیوانه بود و بی تدبیر
 
که از فضای وجود و عدم برون می رفت
به دست عشق نمی بود اگر سر زنجیر
 
کسی که کشتهٔ بیداد اوست می داند
که همدم دم عیسی بود دم شمشیر
 
زتیره بختی اگر شکوه سر کنم ترسم
که همچو خامه بیالایدم زبان با قیر
 
زدرد عشق تو گر نکته ای کنم انشا
زبان خامه بنالد بحال من ز صریر
 
ببزم وصل تو از درد هجر می نالم
که موج اشک به پای نگاه شد زنجیر
 
ز آسمان بلا سنگ جور می بارد
سبو صفت سر خود را به هر دو دست بگیر
 
مباد گرم تپیدن شوی ز بیتابی
برنگ شعله ز آسیب صرصر تقدیر
 
درآ چو شمع فروزان به پردهٔ فانوس
به زیر دامن حفظ خدیو کشور گیر
 
امام دنیی و عقبی محمد باقر
که طفل مکتب تدبیر اوست عالم پیر
 
براه روشن دین تو هر که رهرو گشت
به رنگ آینه شد نقش پاش عکس پذیر
 
شود ز فیض صفات سحاب جود تو سبز
به رنگ شهپر طوطی زبانم از تقریر
 
زبیم هیبت امر تو زود برگردد
زند جلالت اگر بانگ نهی بر تقدیر
 
ز چنگ مرگ مقدر برون تواند جست
نویسی ار تو به ایام عمر کس توفیر
 
هلال سایهٔ نعل سمند برق تکت
بود غبار سم توسن تو مهر منیر
 
ز تیغ شعله نژاد تو گر سخن گویم
زبان زبانهٔ آتش شود گه تقریر
 
به پشت گرمی حفظ تو آهوان شب تار
روند بر اثر روشنی دیدهٔ شیر
 
بهار فیض شود گر کند هواداری
نسیم خلق خوش تو به غنچهٔ تصویر
 
قدم ز بیشه برون گر نهد پی نخجیر
کند مهابت عدل تو پی به ناخن شیر
 
زهی شجاعت و غیرت که فتح و نصرت را
اسیر کرده به زنجیر جوهر شمشیر
 
زهی هنر که رباید ز خصم در پیکار
زحلقه های زره شست نیزه اش زهگیر
 
بسان موج بپیچد زبان طعن عدو
اگر ز جوهر شمشیر او کند تقریر
 
به رنگ برگ خزان دیدهٔ چنار به خاک
ز هیبتش فتد از شاخ دست پنجهٔ شیر
 
هزار پیکان از شست قدرتش در رزم
نشسته در دل دشمن چو دانه در زنجیر
 
کجاست قوت پرواز روح خصم ترا
اگر نه بال و پر قوتش شود پر تیر
 
تو آفتاب و بود توسن کبود تو چرخ
به دست مهر هلالی است در کفت شمشیر
 
به هر مصاف که سر خیل پر دلان باشی
نوای فتح تو گردد بلند از نی تیر
 
همای تیر تو هنگام رزم بنشیند
در استخوان عدویت چو شست در زهگیر
 
به روز معرکه رزقی نمی خورد جز گرز
چرا ز جان نشود خصم کینه جوی تو سیر
 
تو آفتابی و من شبنمم، وجود مرا
به پشت گرمی احسان زخاک ره برگیر
 
امیدم آنکه به کشت امید بدخواهت
به جای باران بارد شرر ز ابر مطیر
طلسم رنگ چمن را بهار بسته چنان
که رنگ بیم ندارد برو شکست خزان
 
مرور باد صبا بر بساط سبزه دشت
ز موج مخمل خارا درست داده نشان
 
کنون که یوسف گل شد عزیز مصر چمن
زمانه همچو زلیخا دوباره گشت جوان
 
به گلشن از دید بیضای برگ غنچه گل
هزار معجزه دارد در آستین پنهان
 
لباس غرق به خون کرده شاخ گل بر چوب
مگر ز خون سیاووش می‌کشد تاوان
 
لطیف طبع ز گلشن نمی‌شود ممنوع
هزار سلسله دارد اگر چو آب روان
 
رطوبتی است هوا را که بی‌مؤونت ابر
به پهن دشت فضا منعقد شود باران
 
ز فیض آب و هوای چمن عجب نبود
بسان غنچه اگر دلنشین شود پیکان
 
ز بس لطافت و نازک مزاجی از نم ابر
هوا سرشته در اجزای شاهد بستان
 
ز بار شبنم بر برگ گل اثر ماند
چنان که بر لب خوبان نشانه دندان
 
به احتیاط رود در چمن صبا که مباد
شود ز موج تحرک شکسته شاخ نوان
 
دل از شکستن شاخ است باغبان را جمع
که مومیایی ابر بهار گشته ضمان
 
ز بس لطیف شد اجزای باغ نزدیک است
که همچو بوی گل از دیده‌ها شود پنهان
 
به مردگان بنات نبات در ته خاک
دمد به معجزه دم مسیح نامیه جان
 
ز میوه نیست عجب از وفور استعداد
که چون شکوفه شود بیشتر ز برگ عیان
 
ز بس رطوبت اشیا عجب نباشد اگر
ز موج باد صبا تیر خم شود چو کمان
 
ورق ز بس که رطوبت‌پذیر شد ز هوا
رقم به صفحه چو نقشی بود بر آب روان
 
عجب نباشد در باغ چون طلای مذاب
ز بس تری هوا شعله‌گر کند سیلان
 
میان آتش و آب این زمان که یکرنگی است
ز شعله کی پر پروانه را رسد نقصان؟
 
درین بهار اگر بودی آتش نمرود
درو نه معجزه بودی دمیدن ریحان
 
ز تازگی و تری در میانه آتش
نهال دود بود همچو سرو در بستان
 
ز بس گل از سر هر خار بردمد چه عجب
گل سرشکم اگر بر دمیده از مژگان
 
ز بی‌رفیقی کس را چه غم که سایه شخص
ز روح بخشی باد صبا پذیرد جان
 
ز نم بر آینه زآنسان دمیده سبزه رنگ
که شخص عکس تواند درو شدن پنهان
 
سحر ز آتش چقماق برق درنگرفت
ز بس به سوخته ابر داد نم باران
 
مگر چو نوح به کشتی کنیم سیر چمن
که موج شبنم در باغ می‌کند طوفان
 
به زور جذبه نسیم گل آیدش به مشام
اگر بود قفس عندلیب از سندان
 
نشاط خنده گل رخت غصه داد به باد
فکنده شبنم اوراق غم به آب روان
 
ز ذوق زود شکفتن گل نشاط ‌انگیز
به پای طفره کند طی غنچگی آسان
 
ز بارنم به زمین سود سینه ناقه ابر
و یا زمین ز نمو شد به ابر دست و عنان
 
به غنچه درنگرم خون دل خورم که چرا
سری به جیب فرو برده با چنین سامان
 
طریق درد نهفتن ز غنچه دارم یاد
که هست با دل صد پاره دایما خندان
 
نسیم گل خبر از نشئه جنون دارد
رفیق گو به گلم بر زند در زندان
 
به گوش‌های چمن از ترانه مستی
به بلبلان نگذارند ناله را مستان
 
چنان هوای چمن در نهاد بلبل مست
سرشته رغبت پرواز در فضای جهان
 
که گر کنند پر عندلیب را پریتر
بدون منت زور کمان شود پران
 
کسی که ناله بلبل شنیده می‌داند
که جیب گل ز چه رو پاره گشته تا دامان
 
اسیر کنج قفس باد بلبلی که کند
درین بهار به جز مدح شاه ورد زبان
 
شهی که عرصه جاهش اگر بپیمایند
به عرض او نرسد ریسمان طول زمان
 
شهی که خیمه قدرش اگر به پای کنند
به قدر پرده‌سراییست پهن دشت مکان
 
شهی که بختش اگر سایه گسترد گردد
به زیر سایه یک پایه شش جهت پنهان
 
امام مشرق و مغرب که آفتاب بلند
بود به پرتو مهرش چو ذره در جولان
 
محمدبن علی باقرالعلوم که هست
بلند رایت علمش ستون این ایوان
 
اگر ز چهره علمش نقاب برخیزد
غبار آینه گردد علوم هر دو جهان
 
نظیر اوست, مجرد اگر بود خورشید
شبیه اوست, مجسم اگر شود قرآن
 
ردای دانش او دامن ار بیفشاند
رود به باد فنا گرد حکمت یونان
 
ز گرد کوچه او از ازل تلبس روح
ز فضل سفره او تا ابد تغذی جان
 
لباس سایه او گر به بر کند خورشید
به کاینات شب و روز می‌شود یکسان
 
اگر فکنده دوشش بر آسمان پوشند
ز نارسایی قامت به‌پا کشد دامان
 
عدم دگر نکند رخنه در سرای وجود
کشد ز حفظ اگر باره‌ای به گرد جهان
 
ز وسع مملکتش عرصه‌ایست هفت اقلیم
ز قصر مملکتش غرفه‌ایست نه ایوان
 
به بحر و بر ز قطاران محملش افلاک
به روز و شب ز اجیران مطبخش ارکان
 
ز منزلش همه بال و پر ملک روبند
چو خاک‌روبی صحنش کنند فراشان
 
سرادقات جلالش به عرصه‌ای نزنند
که در دیار مکانست و در حصار زمان
 
ز هر طرف به دو انگشت ازو گذاره شود
مربع ار بنشیند به کرسی امکان
 
هزار سال به قصر جلال او نرسد
فلک چو دیو اگر برپرد تنوره‌زنان
 
یقین به کنه جلالش نشان نمی‌یابد
خود به هرزه چه می‌کند کمان گمان
 
اگر به بحر کمالش فتد شناور وهم
چو موج پر بدود لیک کم رسد به کران
 
عدد اگرچه صحیح است لاتناهی وی
چو کسر نصف به حصرش نمی‌رسد به میان
 
اگرنه بهر عطای کفش بود هرگز
گهر نبندد دریا و زر نسازد کان
 
ولی چه منت کان است و بحر, دستی را
که خاک را کند اکسیر و سنگ را مرجان
 
عطای او به کسی کم رسد اگر باشد
چنان‌که از دگران حرص پر کند دامان
 
سحاب اگر ز کفش مرتفع شود گردد
چو دامن فلک آفاق پر در از باران
 
ز ریزش کف دُربار او خبر دارد
محیط از آن چو فلک گرد می‌کند دامان
 
عطای او نه همین لعل و زر بود به مثل
که این دفینه خاکست و آن ذخیره کان
 
که تا ابد ز عطایای بحر دانش اوست
همه تلذذ روح و همه تعیش جان
 
زهی به حسن شیم از جهانیان ممتاز
چو شاخ گل که بود سرفراز در بستان
 
به وسع حوصله تنها, جهان بار خدای
به قدر مرتبه یک تن, خدایگان جهان
 
به امتیاز مکارم ز همگنان ممتاز
به انفراد محاسن فرید عالمیان
 
بهار عدل تو گر سایه بر چمن فکند
ز چهره رنگ نگرداندش نهیب خزان
 
نسیم لطف تو در باغ اگر گذار کند
شکوفه در رحم شاخ می‌شود خندان
 
غبار راه تو با چشم اعتبار کند
همان که با شب دیجور ماه نورافشان
 
به سایه تو چه‌سان مشتبه شود خورشید!
کسی به شعله نکردست اشتباه دخان
 
میان رای تو و نور آفتاب بود
تفاوتی که بود در میان علم و عیان
 
جهانیان همه اجری‌خور نصیب تواند
به‌خار بن پی گلبن دهند آب روان
 
سفیدروی‌تر آید به محشر از طاعت
به آب خاک درت غوطه‌گر خورد عصیان
 
هزارساله عبادت ز سر برون نبرد
مخالفان ترا بی‌نصیب از غفران
 
تمام عمر به یک سجده گربرند به سر
که بی‌رضای تو, سر می‌زنند بر سندان
 
شقاوت از دل دشمن نمی‌رود به عمل
که سرنوشت نشوید کسی به آب روان
 
تو لایقی به خلافت ز روی عقل و قیاس
تویی سزای امامت به حجت و برهان
 
تویی که جابر انصاری از زبان رسول
سلام داده ترا بعد قرن‌ها ز زمان
 
نه قالب تو کم از روح عیسی مریم
نه ز آستین تو به دست موسی عمران
 
چو دست معجزه از آستین برون آری
یکیست کار عصای کلیم و چوب شبان
 
به دست موسی اگر چوب اژدها گردید
شود به امر تو مو بر تن عدو ثعبان
 
ترا چنان که تویی کوردل اگر نشناخت
ز نقص فطرت شومش بود چه باکت از آن
 
چو از مشاهده نور عاجز آید کور
به آفتاب درخشان نمی‌رسد نقصان
 
خدایگانا, آنی که وصف رتبه تو
نمی‌تواند کردن خرد به فکر و بیان
 
که مدح و وصف به قدر شناخت باید کرد
ترا چنان‌که تویی خود شناختن نتوان
 
حواس ظاهر و باطن کجا و طلعت تو
کجاست دیده خفاش و مهر نورافشان
 
توان به عقل مجرد ترا مشاهده کرد
که درنیاید در ظرف دیده طلعت جان
 
ولی به عقل نشاید ترا صفت کردن
که در مشاهده‌ات عقل می‌شود حیران
 
ترا ندیده چه گوید؟ چو دید چون گوید؟
که کار گفتن نبود حکایت وجدان
 
به علم و فضل تو دانسته‌ام ولیک چه سود؟
خدا کند که ببینم ترا به چشم عیان
 
اگرچه نیست مرا حاصلی به جز تقصیر
اگرچه نیست مرا مایه‌ای به جز نقصان
 
متاع علم مرا نیست مایه جز سودا
تجارت عملم را نتیجه جز خسران
 
ولیک مهر تو دارم بس است این عملم
به تست معرفت من مرا بس این عرفان
 
به فضل تست امیدم, چه کار ازین بهتر
مرا که سود تو باشی دگر چه غم ز زیان
 
به آب و تاب سخن تاز جمله حیوانات
بود تمیز ذاتی گوهر انسان
 
معاند تو چو حیوان زبانش الکن باد
متابع تو به وصفت همیشه گرم زبان
 
تمیز دوست ز دشمن به آب و تاب تو باد
چنان‌که در صف خرمهره لؤلؤ و مرجان
 
در آن زمان که پدر را پسر فراموش است
به یاد خود که ز فیاض خود مکن نسیان
بهار آمد هوا چون زلف یارم باز مشکین شد
زمین چون رویش از گل‌های رنگارنگ رنگین شد
 
نگارستان چینی شد زمین از نقش گوناگون
چمن رشک ختن از یاسمن وزبوی نسرین شد
 
دل آشفته شد محو گلی از گلشن طاها
اسیر سنبلی از بوستان آل یاسین شد
 
چگویم از گل رویش؟ مپرس از سنبل مویش
ز فیض لعل دلجوش مذاق دهر شیرین شد
 
کرا نیرو که با آن آفتاب رو زند پهلو
که در چوگان حسنش قرص خور چون گوی زرین شد
 
به میزان تعادل با گل رویش چه باشد گل
که با آن خرمن سنبل کم از یک خوشه پروین شد
 
جمال جان فزای او ظهور غیب مکنون بود
دو زلف مشکسای او حجاب عزّ و تمکین شد
 
هم از قصر جلال او بود عرش برین برجی
هم از طور جمال او فروغی طور سینین شد
 
به باغ استقامت اولین سرو آن قد و قامت
به میدان کرامت شهسوار ملک تکوین شد
 
شه ملک قدم، مالک رقاب اکرم و اظعم
مه انجم خدم، بدر حقیقت، نیر دین شد
 
سلیل پاک احمد، زیب و زین مسند سرمد
ابو جعفر محمد، باقر علم نبیین شد
 
محیط علم ربانی، مدار فیض سبحانی
که در ذات و معانی ثانی عقل نخستین شد
 
لسان الله ناطق و الدلیل البارع الفارق
مشاکل از بیان دلستانش حل و تبیین شد
 
حقائق گو، دقائق جو، رقائق جو، شقائق بو
سراج راه حق، کز او رواج دین و آئین شد
 
درش چون سینۀ سینا برفعت گنبد سینا
لبش جانبخش و روح افزا، دلش بنیاد حق بین شد
 
مرارتها چشید آن شاه خوبان ار بنی مروان
مگر آن تلخ کامی بهر زهر کین به تمرین شد
 
عجب نبود گر از آن اخگر سوزان سراپا سوخت
چه او را شاهد بزم حقیقت شمع بالین شد
 
برای یکه تاز عرصۀ میدان جانبازان
ز جور کینۀ مروانیان اسب اجل زین شد
این مدینه ستاره باران است
چشم خورشید خیره برآن است
داخل مهد روح ایمان است
روزگار زمین درخشان است
جان دین روی دست جانان است
 
این پسر از تبار ایران است
 
پسری از تبار شیر خداست
نوه ی پادشاه کرب و بلاست
باقرالعلم  ِ مکتب مولاست
گل سجّاد و جلوه ی زهراست
لحظه ای که برابر سقّاست
 
ماه و خورشید حق نمایان است
 
پنجی از جنس پنج تن آمد
وارث علم  ِ موتمن آمد
یادگار ابا الحسن  آمد
گل زهرا سوی وطن آمد
حسنینی به یک بدن آمد
 
آسمان را ببین که حیران است
 
آسمان مات این قیام و قعود
حیدر دیگری به وقت سجود
کرم مجتبی در این مولود
عشق شاه وفا به تار و به پود
انتهای درخش اش موعود
 
شاهد غرّش دلیران است
 
کربلای حماسه ها لبّیک
پسر سجده و دعا لبّیک
شاهد نای نینوا لبّیک
دیده ای لعل تشنه را لبّیک
پابرهنه چرا؟! کجا؟! لبّیک
 
جشن دلدار و دل پریشان است
 
به پریشانیِّ غروب دهم
به همان حرص مُلک و آن گندم
به نشانیِّ نیزه کردم گم
راه شادیُّ و می رسم بر سُم
زیر سم جسم و پای مجلس خُم….
 
کعب نی سهم کام و دندان است
 
کربلایی ِّ کربلا در شام
کاروان بود و طعنه و دشنام
سنگ آمد به سویتان از بام
حاجیان روی نیزه در اِحرام
وَ به اسلام می رسید سلام
 
چون حرم میهمان ویران است
 
ذکر ویرانه ی عذاب حسین
دم دردانه بی حساب حسین
روضه ی مشک خشک و آب حسین
تپش قلب ِ بوتراب حسین
ریشه ی ناب انقلاب حسین
 
شاه لب تشنه العجل خوان است
باید به فکر قافیه های جدید بود
در شهر غمزده به هوای امید بود
 
باید به مثنوی پر و بال عقاب داد
شوری برای خلقت یک انقلاب داد
 
باید تلنگری به تکاپوی سینه زد
با بیتهای شعر پلی تا مدینه زد
 
باید سراغ زمزمه ای عاشقانه رفت
در جستجوی شوق به هر بی کرانه رفت
 
باید برای فصل رجب واژه آفرید
شاید هوای وصل و طرب سوژه ای جدید
 
ماهی که مات روشنی اش میشود نجوم
راهی به سمت یا علی از باقرالعلوم
 
نفسی که شد نَفَس نَفَسش بی حد و عدد
با دیدن هلال رجب یا علی مدد
 
پای رجب رسیده به شهر نوشته ها
گل شد تمام گفته و گل شد شنفته ها
 
تسبیح عاشقیِّ دل شاد یا علیست
سبُّوح حمد حضرت سجّاد یا علیست
 
نور مبین ذات خدا در زمین ببین
آمد اصول دین پسر زین العابدین
 
باقر بقای علم لدنِّی ِّ مصطفاست
باقر بنای نام علی با همان صفاست
 
باقر شکوه عاشقیُّ و عشق خالق است
دار و ندار سینه ی پرشور صادق است
 
باقر نمای تشنگیُّ و نای زندگی ست
اوج غم و عروج تولّا و بندگی ست
 
پرورده ی نیایش شبهای نافله
همبازیِّ سه ساله ی همپای قافله
 
یادآور حماسه ی عبّاس در نبرد
تیرش جواب طعنه شد و قلب فتنه سرد
 
شرحی برای درک معانیِّ فاطمه
راهی به سوی ربُّ و مبانیِّ زمزمه
 
حبَّش کلید برتریِّ محشریِّ ماست
نامش زمینه ی نفس حیدریِّ ماست
 
ای شاهد شهادت گلهای آفتاب
اشک دو چشم کودکیَّت مات مشک آب
 
یادت نمی رود سفر پای نیزه ها
دیدار قتلگاه و وداع با جنازه ها
 
برگ گل و فشار غل و طعنه و عذاب
بزم می و جفای نی و مجلس شراب
 
تو روضه های آه رباب و سکینه ای
یک کربلا عذاب و عطش در مدینه ای
 
آنروز شعله آمد و سوزاند خیمه گاه
امروز مانده قبر تو بی شمع و بارگاه
 
اصلاً سقیفه آمده همواره لج کند
محتاج شیعه را به دعای فرج کند
 
آقا بیا که آمدنت آرزوی ماست
عمریست بغض دوریِّ تو درگلوی ماست
یک سبد یاس در بغل دارم
آسمانی پر از غزل دارم
بی خودی شاعرم نکردی که
به سرم شور لم یزل دارم
بار دیگر گرفت دستم را
طبع شعری که از ازل دارم
غزل از جنس لیلی و مجنون
مثنوی های بی مثل دارم
مطلع هر قصیده ام این شد
دلبری ناب و بی بدل دارم
من و قربانی مرام تو؟؟
دم “أحلی من العسل” دارم
 
من بر آنم که قید غم بزنم
و برای شما قلم بزنم
 
مَثَل صبح صادقی آقا
روشنی مشارقی آقا
مددی یا محمد بن علی
ولی الله لایقی آقا
با کلامت مرا مسلمان کن
که تو قرآن ناطقی آقا
“جابر” از محضرت تلمذ کرد
تو بزرگ نوابغی آقا
تو که خلق “زراره” ها کردی
گردن من که خالقی آقا
تو خودت شاهدی که میخوانم
روز و شب “لاأفارق” ی آقا
 
عالِمُ السِرِّ فِی النّجُومی تو
سَیِّدی باقرالعلومی تو
 
ما مقلد تو مقتدای ما
ما مصفا تویی صفای ما
همه هستی ما برای شما
نوکری شما برای ما
یا من أرجوه بحق “ماه” رجب
گره خورده به تو دعای ما 
مادرت دختر کریم خدا
تو خودت حجت خدای ما
نفس تو حیات می بخشد
نوه ی شاه نینوای ما
تربتت گرچه خاکی است اما
درگهت باب التجای ما
تو خودت قول داده بودی که …
پس چه شد إذن کربلای ما
 
نه فقط پیر شیعیان هستی
بلکه آقا تو روضه خوان هستی
 
کربلا کرب و البلا دیدی
غم و اندوه بچه ها دیدی
سوی گودال رفتی آقاجان
و “ذبیح من القفا” دیدی
کربلا غصه ها عذابت داد
خواهری زیر دست و پا دیدی
روی نی راس سیدالشهدا
روی نی گیسوی رها دیدی
کوچه پس کوچه های کوفه وشام
عده ای در برو و بیا دیدی
تا میان خرابه هم رفتی
گریه های رقیه را دیدی
بی گمان ذره ذره جان دادی
سر و تشت و پیاله تا دیدی
 
خاطراتی به سینه ات باقی ست
گریه هایت ز غربت  ساقی ست
آمدم در پناه چشمانت
زائر هفت آسمان باشم
باقر علمِ آل پیغمبر
آمدم در کلاستان باشم
 
تو الفبای شیعه بودن را
صرف کردی و یادمان دادی
و به دنیای تیره از تردید
یک بغل عشق ارمغان دادی
 
با کلامی صمیمی و محکم
فقه تاریخ را بنا کردی
با زلال حدیث و تفسیرت
باورم را پر از خدا کردی
 
ای که در شهر مادری,عمری
غربت از حرفهات پیدا بود
وقت دلواپسی توسل تو
یا الهی…به حق زهرا بود
 
 تو چهل سال دیده ای هر روز
گریه ی بی امان بابا را
می گذشت از مقابل چشمت
روضه های مدام عاشورا
 
 دیده ای با نگاه خون الود
که غریبی ز صدر زین افتاد
و در اغوش خاکی گودال
ناگهان عرش بر زمین افتاد
 
گر چه از زهر خون جگر گشتی
تا سه روزی که ناله میکردی
بی گمان لحظه های اخر را
یاد طفل سه ساله می کردی
مطلع بیت های ماه رجب
مظهر شکوه و علم و ادب
با تو ظلمت فرار می کند و
می شود مثل روز,حال شب
چون گل همیشه لبخندی
دور بوده از تو خشم و غضب
مثل تو نیست واعظی آقا
بهترین سخنوری به عرب
 
مادرت ماه,پدرت خورشید
می شود با تو روشنی را دید
 
چلچراغ طریقت احمد
باقری بر شریعت احمد
بر منابر همیشه می گفتی
از سجایا, فضیلت احمد
گوش مردم حدیث می خواندی
درسهای بصیرت احمد
نیست فرقی میان حیدر با
منش و فعل و سیرت احمد
بعد او علی ولی الله
گفته ای آن نصیحت احمد
 
نعم مولی علی و نعم امیر
منبرت شد خطابه های غدیر
 
منجی روزگار شیعه شدی
مایه افتخار شیعه شدی
قال باقر تو غوغا کرد
عزت و افتخار شیعه شدی
بعد از آن خزان کرب وبلا
در زمستان بهار شیعه شدی
منبرت کم نداشت از خیبر
با زبان ذوالفقار شیعه شدی
ریشه ی شریعه خشکاندند
چشمه و جویبار شیعه شدی
 
منبرت چشمه های زمزم بود
بر تمام زخمها مرحم بود
 
شده ماه پیام پیغمبر
می رساندی کلام پیغمبر
مهربانی همیشه با هرکس
راه و رسمت مرام پیغمبر
ماه میلاد تو مه نبی است
نام تو هم چو نام پیغمبر
گفته ای بارها به منبرها
نشکنید احترام پیغمبر
دین فقط مهر حیدر و زهراست
بغض مولا, حرام پیغمبر
 
برلبانت نصیحت احمد
منکر مرتضی علی مرتد
 
مانده ام کربلا مگر بودی
در بلاهای آن, اگر بودی
آن زمان که خیام سوزاندند
بین خیمه در آن گذر بودی
یا نه اصلاً درون خیمه ی خود
پیش بستر, بر پدر بودی
یا برای مخدرات آنجا
مثل کوهی و چون سپر بودی
عده ای گفته اند نه,برخی
گفته اند در آن سفر بودی
 
وای از آن بلای کرب وبلای
وای از غصه های کرب وبلا
دل ها به هم لب ها به هم سرها به هم خوردند
خیل ملک از قسمت پرها به هم خوردند
 
بر دیدن ماهی که نور فاطمه دارد
در کهکشان انگار اخترها به هم خوردند
 
نور حسین آمیخت با نور حسن, درتو؛
بالاخره نور برادر ها به هم خوردند
 
یک مرتبه در اکثر میخانه های شهر
دروقت میلاد تو ساغر ها به هم خوردند
 
درمکتب هست علم قطعا بهتر از ثروت
غیراز ابوذرها, ابازرها به هم خوردند
 
غیر از ابوذرها و سلمان ها, دراین درگاه؛
درکثرت خُدّام قنبرها به هم خوردند
 
در رفت و آمدها به یاد مادر افتادم
در رفت و آمدها که هی درها به هم خوردند
 
ای وای, از آن کوچه های تنگ وقتی که؛
بر روی نِیْ چون جام مِیْ سرها به هم خوردند
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری