ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار ولادت حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و اله و سلم و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
باید که خدا نام تو طاها بگذارد
با خلق تو منّت به سر ما بگذارد
جبریل، میان حرمت پا بگذارد
داغی به دل گنبد کسرا بگذارد
 
حالا که در آفاق، نگاه تو درخشید
آتشکده را سرد کن ای مشعل توحید
 
خیرات کن از نور دلت اهل محل را
برهم زده عقل و خردت، جنگ و جدل را
انداخته ابروی کجت، لات و هبل را
دید آمنه در چهره ی تو خیر العمل را
 
پیش حجر الاسود چشمان سیاهت
صد طایفه گشتند مسلمان نگاهت
 
داروی غم و حال پریشان قریشی
ختم رسل و مالک ایمان قریشی
جانم به فدای تو که سلطان قریشی
از اولش آقای یتیمان قریشی
 
هرکس گذرش بر در میخانه ات افتاد
یک جرعه زد و گفت که روح پدرت شاد
 
تصویر تو نه! وجه خدا در نظر ماست
ذکر صلوات تو فقط بال و پر ماست
تا روز جزا سایه ی تو روی سر ماست
همشهری سلمان تو بودن هنر ماست
 
ما جمع گداهای تو لالیم به والله
ما خاک کف پای بلالیم به والله
 
راهی که به سوی تو بود، سوی بهشت است
لبخند بزن، خنده ات آن روی بهشت است
از عطر تنت، مکه پر از بوی بهشت است
شادیم که زهرای تو بانوی بهشت است
 
نازل شده در منزل تو سوره ی کوثر
در غار حرایت متجلی شده حیدر
 
تقدیر مسلمانی ما پشت در توست
در دست خلیل آن شب کعبه، تبر توست
هر معجزه، یک جلوه ی شق القمر توست
پس رادّ الشمس علی از یک نظر توست
 
قرآن شدی و منطق تفسیر گرفتی
با دست علی قبضه ی شمشیر گرفتی
 
در شعب ابی طالب علی یارِ تو بوده
تیغش همه جا فاتح پیکارِ تو بوده
حیدر ز ازل حیدر کرارِ تو بود
حتی شب معراجِ تو پاکارِ تو بوده
 
ظرفی که تعارف به تو شد ظرف علی بود
حرفی که خدا زد به خدا حرف علی بود
 
در وادی عشق تو دلِ ناخلفم بُرد
موج غزلت اینطرف و آنطرفم بُرد
من را به حرم، مستی و شور و شعفم بُرد
از گنبد خضرای تو سوی نجفم بُرد
 
بیرون زده از باغ تو صد شاخه ی طوبا
انگور نجف چیده ام از خانه ی زهرا
 
ما را چو اویس قرنت عاشقِ خود کن
سجاده نشینِ سحر خالقِ خود کن
جان علی و فاطمه ات لایقِ خود کن
زوّار بقیع پسر صادقِ خود کن
 
بی حبّ تو قرآن خدا را نگشودیم
ما منتظر مکه ی بی آل سعودیم
 
تا اینکه از افلاک، ز صادق خبر آمد
از عرش خدا، رزق دو چشمان تر آمد
از حوزه ی علمیه ی او روضه در آمد
گفتیم حسین و حرمش در نظر آمد
 
از خاک بقیعش دل ما را نتکانید
ما را به حسینیه ی صادق برسانید
جبرئیلی که از او جلوه‌ی رب می‌ریزد
به زمین آمده و نُقل طرب می‌ریزد
دارد از نخل خبرهاش رُطب می‌ریزد
خنده از لعل لب «بنت وهب» می‌ریزد
 
آمنه ! پرچم توحید برافراشته‌ای
آفرین ! دست مریزاد ! که گل کاشته‌ای
 
پیش گهواره‌ی خورشید ، قمرها جمع‌اند
ملک و حور و پری ، جن و بشرها جمع‌اند
بعد تو شاید و امّا و اگرها جمع‌اند
جلوی بتکده‌ها باز تبرها جمع‌اند
 
ماه و خورشید و فلک مژده به عالم دادند
لات و عزّی و هبل ، سجده‌کنان افتادند
 
 
«یوسف مکّه» شدی بس که جمالت زیباست
چه قدَر ای پسر آمنه ! خالت زیباست
رحمت واسعه ای ، خلق و خصالت زیباست
چه کسی گفته که زشت است بلالت ؟! زیباست
 
ای که در دلبری از ما ید طولی داری
«آن چه خوبان همه دارند تو تنها داری»
 
هدف خلقتی و «خواجه‌ی لولاک» شدی
«انّما» خواندی و از رجس و بدی پاک شدی
یکی یک دانه‌ی حق ، محور افلاک شدی
در جنان صاحب یک باغ پر از تاک شدی
 
ما که از باده‌ی پیغمبری‌ات مدهوشیم
فقط از جام تولای تو مِی می‌نوشیم
 
تا تو هستی به دل هیچ کسی غم نرسد
از کرمخانه‌ی تو هیچ زمان کم نرسد
به مقام تو که درک بنی آدم نرسد
پر جبریل به گرد قدمت هم نرسد
 
شب معراج ، تو از عرش فراتر رفتی
به ملاقات علی ـ ساقی کوثر ـ رفتی
 
آمدی امر نمایی که امیر است علی
ولی الله وَ مولای غدیر است علی
اوج فتنه بشود باز بصیر است علی
صاحب تیغ دو دم ، شیر دلیر است علی
 
چه بلایی به سر اهل هنر آورده
ذوالفقارش که دمار از همه در آورده
 
«اوّل ما خلق الله» فقط نور تو بود
حامل وحی خدا خادم و مأمور تو بود
یکی از معجزه ها سبحه ی انگور تو بود
دوستی علی و فاطمه منشور تو بود
 
ما گرفتار تو و دختر و داماد توایم
تا قیامت همگی نوکر اولاد توایم
 
پشت تو فاطمه و حضرت حیدر ماندند
اهل نجران ، همه در کار شما در ماندند
نسل تو سبز و حسودان تو ابتر ماندند
نوه‌هایت همگی سیّد و سرور ماندند
 
ای پیمبر چه نیازی به پسرها داری ؟
صاحب کوثری و حضرت زهرا داری
 
ای عبای نبوَی ! پنج تنت را عشق است
ای اولوالعزم ! علی ـ بت شکنت ـ را عشق است
یاس خوشبو و حسین و حسنت را عشق است
می نویسم که اویس قرنت را عشق است
 
بُرده هوش از سر ما عطر اویس قرنی
حرف من حرف اویس است : تو در قلب منی
 
زندگی تو که انواع بلاها را داشت
با وجودی که ابوجهل سر دعوا داشت
خم به ابروت نیامد ، لب تو نجوا داشت
صبرت ایّوب نبی را به تعجّب وا داشت
 
بُت پرستی که برای تو رجز می‌خواند
به خدا مال زدن نیست خودش می‌داند
 
 
ای که در شدّت غم «چهره‌ی بازی» داری
چون مسیحا چه دم روح‌نوازی داری
تا که چون شیر خدا شیر حجازی داری
به فلانی و فلانی چه نیازی داری؟!
 
کوری چشم حسودان زمین خورده و پست
افتخار تو همین بس که کلامت وحی است
 
عشق تو عاشق بی‌تاب عمل می‌آرد
قمر روی تو مهتاب عمل می‌آرد
خم ابروی تو محراب عمل می‌آرد
خاک پای تو زر ناب عمل می‌آرد
 
همه‌ی عشق من این است مسلمان توام
عجمی زاده و همشهری سلمان توام
بر شب قدسی آسمان محمد
بر نفس گرم آستان محمد
بر شکن زلف دلستان محمد
بر دل عشاق بی نشان محمد
یا که قسم بر خودش به جان محمد
 
نام علی هست در اذانِ محمد
 
آمده با جلوه تمامی اسماء
آمده صاحب مقام سوره‌ی اسراء
کعبه موسی شده است قبله‌ی ترسا
ریخته قبل تشرفش به مصلی
کنگره‌های بلند سنگی کسرا
 
آی زمین آمده زمان محمد
 
نور ازل ، عقل کل و صادر اول
اوست کتاب مبین ، ظهور مفصل
بر همه‌ی انبیاست مَرجع و مُرسل
بر همه ماسواست اقدم و افضل
تا به ابد بین خلق اعلم و اعقل
 
هست جهان  نقطه‌ی جهان محمد
 
شمس برآورده است در شب بطحا
دامن مادربزرگِ حضرت زهرا
مادر او آمنه است ، خم شده اما
بوسه زند تا به دست اُمِ‌ابیها
این نفَس فا‌طمه است  و قبله‌ی مولا
 
ای به فدای دو جاودان  محمد
 
جلوه حق با خودش که مشتبه آمد
حضرت خورشید مکه شامگه آمد
زلف به غارت گشود با سپه آمد
شام غم و جهل رفت و مِهر و مه آمد
نور یکی بود و جلوه‌ی چهارده آمد
 
چهارده آینه آمد از کران محمد
 
دست به دامان توست اینهمه دستان
هست غبارت به چشم باده پرستان
حیف که خاکِ تو هست مامن پَستان
کاش دعایی کنی به حرمت مستان
تاکه شود این عربستان حسنستان
 
ناب ببینیم تا نشان محمد
 
ای جلواتت همه جمال حسینت
ارث تو شد هیبت و جلال حسینت
خورده گره حال تو به حال حسینت
خون دل عاشقان حلال حسینت
نیست در این سر بجز خیال حسینت
 
جان به فدای حسین جانِ محمد
 
نور خدا را ببین به رغم منافق
پُر شده عالم از این شمیم شقایق
گفت فقط جعفری است مذهب عاشق
می‌شکفد شیعه از صراحت صادق
هست علی بر لبت تمام دقائق
 
کوری چشمانِ دشمنان محمد
 
ناله‌ی من تا انا  سائلکم شد
بارِ گناهم کنار لطف تو گم شد
قمست ما کاظمین و مشهد و قم شد
مستی ما شد فزون نوبت خُم شد
این صلوات و سلام چهاردهم شد
 
باد مبارک به  خاندان محمد
طاق کسری روز میلاد تو بی طاقت شده
جانِ ایوانش پر از بیتابی و حیرت شده
آسمان خود را به خاکِ پای تو انداخته
محض پابوسَت دو عالم با ادب دعوت شده
ماه، رؤیت کرده رویَت را گریبان چاک کرد
لحظهٔ شقّ القمر زیباترین ساعت شده
یامحمد گفت، عبدالله جانش تازه شد
شد أباالأحمد از امشب صاحبِ عزّت شده
آب و نانش از پَرِ قنداقهٔ تو میرسد
زندگیِ آمنه پُر رزق و با برکت شده
 
آمدی تا کینه را ویران کنی بعد از غرور
تا جهالت جایِ دخترها شود زنده به گور
 
 
آمدی تا کعبه و قبله نما معنا شود
تا که حجِ واجب و سعی و صفا معنا شود
از ازل تنها دلیلِ خلقتَت این بود و بس
تا علی تنها شهنشاه ولا معنا شود
آمدی تا قلعهٔ خیبر بدون «در» شود
دستِ حیدر رو شود! شیرخدا معنا شود
با تو بالا رفت دستانِ ولایت در غدیر
آمدی تا مرتضی مولایِ ما معنا شود
شد علی تفسیرِ بر حقّ وصیّ المصطفی
مثل قرآن است و باید بی خطا معنا شود
 
با خودت خورشید آوردی و والا منسبی
قل هوالله أحد بر خاندانت یانبی
 
 
هفدهِ ماهِ ربیعُ الأول و عاشق شدم
عاشقِ شمسِ جمالِ حضرتِ صادق شدم
خلق کرد از خاک پاکش این دلِ دیوانه را
عاشقم کرد و به سائل بودنش لایق شدم
در خیالاتم به دورش گشتم و مثل هشام
با رئیس ِ مذهبم همسایهٔ سابق شدم
خوانْد توحید مفضلّ را و من با اشتیاق 
محو ذات کردگار و قدرتِ خالق شدم
در کلاس درس او همراه جابر بیخبر
بارها حاضر شدم تا عاشقی حاذق شدم
 
چشم هایم را به دور از شرّ شیطان ساختم
تا که باشم زینتش، سر را به زیر انداختم!
آفتاب از افق میمنه دل کند، آمد
بر لب آینه‌ی غمزده لبخند آمد
کوچه از هَمهَمه‌ی بال مَلَک بند آمد
آخرین برگه‌ی پیغامِ خداوند آمد
 
می‌رسد از پَر قنداقه‌ی سبزت، برکات
مَقدَم گل‌پسر آمنه‌خاتون صلوات
 
روح تو خون به رگِ لوح و قلم می‌انداخت 
چشم تو نور به اعماق عدم می‌انداخت
دست تو سفره به ایوان کرم می‌انداخت
نام تو لرزه به اندام ستم می‌انداخت
 
جذبه‌ات را همه در وحشت خائن دیدیم
در ترک خوردن ایوان مدائن دیدیم
 
با تو هرگوشه‌ی این خطّه حرم خواهد شد
مسجد بندگیِ خلق، علم خواهد شد
غم میان دل عشاق تو کم خواهد شد
کمر بتکده‌ها پیش تو خم خواهد شد
 
جهل را یکسره از بُن بِکَنی..، کیف کنیم
لات و عزیٰ و هُبَل را بزنی..، کیف کنیم
 
اصل توحیدِ وجودی و زوالیم همه
تو خودت پاسخ محضی و سؤالیم همه
با تو در جاده‌ی پُر پیچ کمالیم همه
برده‌ی کوی تو هستیم..، بِلالیم همه
 
در دلِ کوله‌ی دل، حُبِّ تو را بار زدیم
از سر ماذنه‌ها عشق تو را جار زدیم
 
حرز تو بر جگر سوخته مرهم آورد
عطر تو روی گل باغچه شبنم آورد
مِهر تو عاطفه را در دل آدم آورد
در عروج‌ات پَر جبریل امین کم آورد
 
شب معراج در آن اوج چه حظّی بُردی
سیب از دست علی جان خودت می‌خوردی
 
هر کجا قدرت ایمان تو ابراز شود
با کلام علوی دین تو ممتاز شود
در دل جنگ اگر فتنه‌ای آغاز شود
گره کار به دستان علی باز شود
 
حیدرت آمد و فریاد زد و در را کَند
درِ خیبر!...، نه... بگو قلعه‌ی خیبر را کند
 
عاشقی حس عجیبی‌ست که حاشا نشود
گرچه هر عاطفه در قاعده‌ای جا نشود
باز هم رابطه‌ی دختر و بابا نشود
مثل زهرا که کسی ام ابیها نشود
 
من مسلمان شده‌ام پایِ همین زمزمه‌ات
ای به قربان دم فاطمه یا فاطمه‌ات
 
لحن شیرین تو شد معجزه‌ی قرآنم
هل اتای تو شده کُلّیَت ایمانم
عشق را من فقط این پنج نفر می‌دانم 
عجمی زاده‌ام و هموطن سلمانم
 
دست ما را برسان بر نخ تسبیحِ دعات
آه ای شاه عرب! جان عجم‌ها به فدات
 
گرچه مانند اُویس تو به‌دور از قرنم
در کنار تو که باشم به‌خدا در وطنم
ای بزرگ بنی هاشم! بِشِنو این سخنم
من حسینی شده‌ی دست امام حسنم
 
شب میلاد تو از اشک غنی‌اند همه
گریه‌کن‌های‌ حسین‌ات حسنی‌اند همه
 
کاخ مخروبه‌ی محکوم به ویران شدنم
درد دارم به‌خدا در پی درمان شدنم
ابرِ لبریز منم، تشنه‌ی باران شدنم
سال‌ها منتظر جابر حیان شدنم
 
پرچم شیعه بلند است به لطف علمت
صادق آل محمد! به فدای قلمت
 
شادی بعدِ هزاران غم و اندوه تویی
بین این طایفه‌ی سبزقبا ،نوح تویی
آن کتابی که به منبر شده مفتوح، تویی
مکتب شیعه اگر جسم شود، روح تویی
 
خنجری کُند دلیل غم بسیار تو بود
گریه بر بی کفنِ کرببلا، کار تو بود
هوای شهر نسیم پیمبری دارد
چقدر عطر گلاب معطری دارد
چه عاشقانه ملائک به هم خبر دادند
که این پسر قدم عشق‌پروری دارد
امیدوار به فردای بهتری شده‌ایم
زمانه در سر خود فکر بهتری دارد
نشسته‌اند به راهش همه پیمبرها 
نوشته‌اند که او قصد دلبری دارد
خدا هم عاشق او شد شبیه حسی که
پدر همیشه به فرزند آخری دارد
 
خدا سند زده قلب مرا به نام رسول
به نام عشق، به نام خدا، به نام رسول
 
بزرگواری و عالیجناب یعنی تو
و اوج خلقت انسانِ ناب یعنی تو
نگین خلقت عالم که حضرت زهراست
بر این عقیقِ بهشتی رکاب یعنی تو
خدا نخواست خودش را نشانمان بدهد
وگرنه نور خدا بین قاب یعنی تو
خدا رسانده تورا تا به داد ما برسی
دمِ خدا، نفس مستجاب یعنی تو
همینکه دور و برت سایه نیست پس قطعاً 
تو نور باطنی و آفتاب یعنی تو
 
تو نور باطنی و سایه هم نمی‌خواهی 
پیمبری، قسم و آیه هم نمی‌خواهی 
 
اویس‌وار نشستم به شوق آمدنت
میان سینه قَرَن‌ را نموده‌ام وطنت
برای دست گرفتن ز امتت کافی‌ست
نخی ز تار عبایت، نخی ز پیرهنت
بیا برای همه دلبرانه حرف بزن
که شهد عشق چکیده‌ست از دل سخنت
تو آیه آیه عسل را به کام ما دادی
به غیر عشق نمی‌ریزد از لب و دهنت
شبیه شیشه‌ی عطری که زیر باران است
گلاب ناب چکیده‌ست از بهار تنت
 
خدا نوشت که پیغمبر است و خواهد شد
زمان دلبریِ حضرت محمد شد
 
نگاه مهر تو انسان نمود انسان را
چه عاشقانه مسلمان نمود سلمان را
اسیر ظلمت شب بوده‌ایم تا اینکه
میان چشم تو دیدیم نور قرآن را
چقدر رحمت محض است ربناهایت
میان دست تو دیدیم راه باران را
نگیر از همه‌ی عاشقانِ خود دل را
بخواه از همه‌ی عاشقان خود جان را
میان اشک و تحیّر چگونه شکر کنیم
طلوع نور تو این نعمت فراوان را
 
جهانِ قبل رسول خدا امیر نداشت 
نگاه سبز کسی این‌همه اسیر نداشت
 
به عرش می‌روی از جبرئیل بالاتر
به آسمان بروی تا شوی شکوفاتر
کلاه از سر هر چه ملائکه افتاد
و چشم‌ها همه در لحظه‌ی تماشا، تر
هر آنکه رنگ محبت گرفت دریا شد
هر آنکه رنگ محمد گرفت، دریاتر
زمان آن شده دست از ترنج بردارند
برای آنکه ندیدند از تو زیباتر
بیا برای همه جان تازه‌ای بفرست
نشان بده که تویی از همه مسیحاتر
 
تو آمدی برسانی به تشنه آبِ حیات
نثار مقدم خیرت چهارده صلوات
زمان از لحظه‌ی آغاز او چیزی نمی‌داند
زمین از کهکشانِ راز او چیزی نمی‌داند
مَلَک از وسعت پرواز او چیزی نمی‌داند
بشر از قدرت اعجاز او چیزی نمی‌داند
 
کسی از عقل، از توصیف، از ادراک بالاتر
کسی که خاک پایش هست از افلاک بالاتر
 
کسی که نام او را آسمان دارد به سربندش
که در قرآن حبیب خویش می‌خواند خداوندش
نخواهد دید دنیا تا ابد مردی همانندش
دل از یاران که هیچ، از دشمنان دل برده لبخندش
 
جهان دارد هنوز از این تبسّم پند می‌گیرد
جهان را عاقبت روزی همین لبخند می‌گیرد
 
چه معراجی که هرشب از دل سجاده‌اش دارد
چه اسرار نهانی در نگاه ساده‌اش دارد
چه سرو باشکوهی قامت افتاده‌اش دارد
چه اعجازی که در آیات فوق‌العاده‌اش دارد
 
که حتی مشرکان باآنکه از جان دشمنش بودند 
کنار کعبه هرشب محو قرآن خواندنش بودند
 
میان قومی از جاهل‌ترین مردم اقامت داشت
اگر آزار می‌دادند او را، استقامت داشت
اگر تهدید می‌کردند، او صبر و شهامت داشت
اگر تحقیر می‌کردند، با آن‌ها کرامت داشت
 
غمش تنها سعادتمندی آحاد مردم بود
هزاران زخم می‌خورد و دمی نفرین نمی‌فرمود
 
شبی پرواز کرد، از آسمان‌ها رفت بالاتر
از آدم‌ رد شد، از عیسی و موسی رفت بالاتر
گذشت از عرش، از جبریل حتی رفت بالاتر
«دُنُوّاً وَاقتِرابا...» رفت بالا، رفت بالاتر
 
بدون پرده چندی با حبیب خود تکلم کرد
دعایی کرد اگر آن‌جا، دعا در حق مردم کرد
 
وجود نازنینش رحمةٌ لِلعالَمین است او
رخش شمس‌ُالضُّحی و گیسویش حَبلُ‌المَتین است او
رسول بی قرین است او، امام راستین است او 
خدا یا بنده؟ حیرانم! نه آن است او، نه این است او
 
کسی از عمق این راز نهان سر درنیاورده
خدا در جمع خوبانش از او بهتر نیاورده
 
میان کل عالم یک نفر با او برابر بود
نه تنها مصطفی را جانشین بود و برادر بود
علی جان پیمبر بود و احمد جان حیدر بود
پیمبر "شهر" علم و مرتضی این شهر را "در" بود
 
به لطف مرتضی دارد پیمبر شرح صدرش را
ولی افسوس بعد از او ندانستند قدرش را
 
از این نعمت به روز واپسین پرسیده خواهد شد
چه شد بعد از پیمبر وضع دین؟ پرسیده خواهد شد
به جای او چه کس شد جانشین؟ پرسیده خواهد شد
چه آمد بر امیرالمؤمنین؟ پرسیده خواهد شد
 
خدا یاد بشر می‌آوَرَد آن روز فطرت را
و بالا می‌بَرَد با هم کتاب‌الله و عترت را
به دست، دست علی، دست دیگرش قرآن
به دوش، بار امانت، به سینه راز جهان
 
رسیده لطف الهی به شکل او به زمین
چنان که بر تن خشکیده‌ی زمین باران
 
صدای آمنه آمد: سلام بر جبریل!
مبارک است به عالَم تولد انسان
 
مبارک است قدوم کسی که در قدمش
شکست کنگره‌ی کاخ شاه در ایران
 
رسید و از قدمش چشم عشق روشن شد
رسید و کور شد از خاک مقدمش شیطان
 
به یک نگاه، ابوذر شده‌ست خاک درش
و روزبه شده از یک تبسمش سلمان
 
رسیده است که بر سفره‌ها شود نان و
رسیده است که در سینه‌ها شود ایمان
 
سلام بر تو که با خلق، مهر و لبخندی
سلام بر تو که اخمی به‌روی نامردان
 
پس از تو راه بشر از کتاب می‌گذرد
سلام بر تو که دادی به جهل ما پایان
 
پس از تو زنده به گورند جاهلان زمین 
شدند فاطمه بعد از تو دختران جهان
 
تو قبله‌ی دلی و با تو برده‌های سیاه
صحابی‌اند و به بام تو می‌دهند اذان 
 
به منبری وسط آسمان هفتم و بعد
نشسته‌ای سر یک سفره با تهیدستان
 
قرار می‌دهی از کف ولو میان نماز
اگر به مسجد تو کودکی شود گریان
 
تو راه می‌روی و خاک کفش‌های تو را، 
شرافتی‌ست که بیند به خواب ابوسفیان 
 
به‌روی شانه دو تا ماه داری ای خورشید! 
سرم فدای تو، جانم فدای آن دو جوان
به دقت گوش کن انگار چیزی بر زمین افتاد
سکوت شب شکست و در همه دنیا طنین افتاد
 
گمانم این صدای بر زمین افتادن بت هاست
یکی الله اکبر گفت و اینَک در جهان غوغاست
 
خدایا کیست بت‌های جهان را واژگون کرده؟! 
شکوهِ چیست تاج سروران را سرنگون کرده؟! 
 
خبر آمد که در ایران ترک برداشت ایوانی
سراسیمه پرید از خواب، شاهنشاه ساسانی
 
مدائن را ببین! انگشت بر لب مانده از حیرت
که این بی طاقتی در طاق کسری نیست بی علت
 
کسی خاموش کرده آتش شرکی مسلم را
کدامین نور تا این حد دگرگون کرده عالم را
 
رسوم جاهلیت را به هم زد وقت میلادش
رسید و استجابت شد دعای خیر اجدادش
 
گرفته آسمان انبیا یک عمر نور از او
سخن گفتند در تورات، انجیل و زبور از او
 
نشان دادند تنها قدری از اوج مقامش را
رسولانی که وقت معجزه بردند نامش را
 
پر از عجزیم وقتی بوده اعجازش کلام الله
چه جای مدح؟ خرما بر نخیل و دست ما کوتاه
 
رسید از چشمه‌ی آفاق، جان تازه‌ای آورد
برای مردم دنیا جهان تازه‌ای آورد
 
به نام زن کرامت داد، دریا را به صحرا بُرد
مقام دختران را با کلام خویش بالا برد
 
نصیب او به غیر از ناسپاسی‌ها نشد، آری
لبش یک بار هم اما به نفرین وا نشد، آری
 
نبی آمد ولی افسوس قدرش را ندانستند
نه...، قدرش را به‌جز زهرا و جز مولا، ندانستند
 
علی در یاریِ تنهاییِ احمد مصمم ماند
ولیُ اللهِ اعظم، با رسول اللهِ اکرم ماند....
ای مکه خلیل دیگر آوردی
نِیْ نِیْ ز خلیل بهتر آوردی
 
ای مکه ز ریگ زار بُهت آلود
سرچشمه‌ی ناب کوثر آوردی
 
رخشنده‌تر از تمام شب‌هایی
کآیینه‌ی حُسنِ داور آوردی
 
مجموعه‌ی تام هر چه خوبی را
ای مرکز وحی، در بر آوردی
 
ای مکه بناز چون که در دامان
محبوب‌ترین پیمبر آوردی
 
ای مکه ز خاندان عبدالله
عبدی به صفات داور آوردی
 
از کوه ابوقُبِیْس بر کیوان
گل بانگ محمدی بر آوردی
 
ای چرخ تو هم به یُمن میلادش
گردیدی و تازه اختر آوردی
 
فریادِ «که هان ستاره‌ی احمد»
از سینه‌ی کاهنان بر آوردی
 
ای آمنه دامنت همه سرسبز
کاین دسته گلِ معطّر آوردی
 
ماهی که فروغ بخشِ خورشید است
طفلی که بُوَد پیمبر آوردی
 
او چون سر و انبیا همه جسم‌اند
بر پیکر انبیا سر آوردی
 
ای ختم رسل به شام میلادت
بس معجزه‌ها مکرر آوردی 
 
شامات ز جلوه‌ی تو روشن شد
همراه مگر چه گوهر آوردی 
 
آذرکده‌ها خموش شد یعنی
بر خرمن کفر، آذر آوردی 
 
بشکستنِ طاقِ کاخِ کسری را
مانند شکستِ قیصر آوردی 
 
جوشیدنِ آبِ ساوه را بُرهان
بر دولت عدلْ‌محور آوردی 
 
تا جامعه‌ی بشر، بَشر گردد
فرمان زخدای اکبر آوردی 
 
در عالم شکّ و جهل، دل‌ها را
در زیر لوای باور آوردی 
 
بر لشکرِ شرک و کفر تازیدی
فتح از پیِ فتح دیگر آوردی
 
در مکتب عشق و حکمت و توحید
سلمان پرورده، بوذر آوردی 
 
ناخوانده کتاب و خلق را سرمشق
از علم لدُن به دفتر آوردی 
 
بر امتِ خویش ای همه رحمت
رحمت پیِ رحمت از در آوردی
 
دادی به زن ارزش الهی را
چون فاطمه‌ تا که دختر آوردی
 
در جای تو تا به عدل برخیزد
مانند علی تو، رهبر آوردی 
 
ای دُرّ یتیم هستی از دامن
دریا دریا تو گوهر آوردی 
 
قانون برادری چو فرمودی 
خود را به علی برادر آوردی 
 
گفتی که ملاک برتری تقواست
ز آن نام بلال برتر آوردی 
 
افسوس که امت از نظر افکند
عمری که به خونِ دل سرآوردی
 
ای آنکه به یک نگاه و یک ایما
بس حاجت دوستان برآوردی 
 
بنواز به لطف خود «مؤید» را
آن لطف که بر ابوذر آوردی
اجازه خواستم از تو هماره بنْویسم
دوباره از تو بگویم، دوباره بنویسم
ز بحر رحمت تو، بی کناره بنویسم
ز نور شمس رُخت با اشاره بنویسم
 
تو آمدی که زمین و فلک شود روشن
شکفته‌ای که کویر جهان شود گلشن
 
حدیث رویش تو مژدۀ بهاران داشت
کویر سینۀ ما را نوید باران داشت
امیدْ بهر تمام امیدواران داشت
بشیرِ آمدنت نغمۀ هزاران داشت
 
که فصل آمدن تو بهار می‌آید
به یُمن مقدم تو گل به‌بار می‌آید
 
تو آمدی که غبار از دل بشر ببری
دل ظلام بشر را سوی سحر ببری
از آن سحر دل ما را تو در سفر ببری
سفر به سوی خداوند دادگر ببری
 
تو آمدی که بشر را خداشناس کنی
پی نجات همه بر حق التماس کنی
 
سلام بر تو که شمس تمام افلاکی
درود بر تو که نص حدیث لولاکی
اگرچه چند زمانی به روی این خاکی
تو عقل کل و فراتر ز عقل و ادراکی
 
اگر که خلق تو را احمدِ امین گوید
خدا ز خلقت تو بر خود آفرین گوید
 
چگونه از تو نویسم؟! توان ندارم من
چگونه از تو بگویم؟! بیان ندارم من
به پیش قدر و جلالت زبان ندارم من
به قدر وسعت شأنت زمان ندارم من
 
چراغ بینش ما را بیا و روشن کن
کویر دانش ما را ز مهر گلشن کن
 
تو بحر رحمت و دل قطرۀ همین دریاست
دلِ غریبۀ من معتکف به کوی شماست
همیشه جای قدومت به روی دیدۀ ماست
که رد پای شما در غدیر خم پیداست
 
ز عطر ناب شما نکهتِ ولی آید
از آن دیار صدای علی علی آید
 
منم گدای ولای تو یا رسول الله
نشسته‌ام به سرای تو یا رسول الله
شدم رهین عطای تو یا رسول الله
«وفایی‌ام» به فدای تو یا رسول الله
 
مرا زلال حیاتند اهل بیت شما
سفینه‌های نجاتند اهل بیت شما
وقتی کنار اسم خودت "لا" گذاشتی
قبلش هزار مرتبه "الّا" گذاشتی
هر چیز را به غیر خودت نفی کرده‌ای
خود را یکی نمودی و تنها گذاشتی
اول خودت برای خودت جلوه کردی و...
...خود را برای خود به تماشا گذاشتی
نوری شبیه نور خودت آفریدی و
در او شکوه ذات خودت را گذاشتی
حمد تو را که خواند تو گفتی که احمدی
به‌به! چه خوب اسم مسمّی گذاشتی
نوری از آفتاب جدا کردی و سپس
یک ماه آفریدی و آنجا گذاشتی
تسبیح گفت ماه برای تو و تو هم
او را علی صدا زدی و اما گذاشتی
چندین هزار سال بگذرد از طفل عاشقی
تا اینکه عشق را تو به اجرا گذاشتی
یعنی که عشق، عشق علی و محمد است
یعنی برای عشق دو لیلا گذاشتی
اما دو عشق، ریشه و مصدر نداشتند
پس روی عشق مصدر و مبنا گذاشتی
مبنای عشق چیست به جز عشق فاطمه
پس عشق را تو حضرت زهرا گذاشتی
 
اینگونه است خلقت عالم شروع شد
خلقت از این سه نور معظم شروع شد
 
 
باید برای فاطمه منبر بیاورند
تا مدحتی برای پیمبر بیاورند
زهرا اگر چه مادر پیغمبر خداست
باید نبی‌شناس از او در بیاورند
خیر کثیر هدیه به پیغمبر است و بس
تنها برای اوست چو کوثر بیاورند
در واقع اولین نبی و آخرین نبی است
فرقی نداشت اول و آخر بیاورند
پیغمبران کبوتر نامه‌بَرَش شدند
تا در هوای او همه پَر در بیاورند
 
او آفتاب بود اگر سایه‌ای نداشت
او با خدا یکی شد و همسایه‌ای نداشت
 
 
گلدسته‌های عرش به نام محمد است
تنها خدای عرش امام محمد است
آنقدر دلرباست که بال فرشته‌ها
همواره صید دائم دام محمد است
از او طلب نموده‌ای اصلا تو جام مِی
ذکر علی علی می جام محمد است
این را خود علی به همه عاشقانه گفت
که مرتضی عبید و غلام محمد است
حوریه چیست؟ جز گل لبخند روی او 
باغ بهشت چیست؟ سلام محمد است
 
باید در آینه به جمالش نگاه کرد
باید علی‌شناس شد و رو به ماه کرد
 
خُلق عظیم توست دل ما را اسیر کرد
دست کریم تو دل ما را فقیر کرد
این عطر خُلق و خوی صمیمانه‌ی تو بود
دین را برای مردم ما دلپذیر کرد
گرسنه‌های طمع را میان شهر
این زندگی ساده تو سیرِ سیر کرد
تا اینکه ما به خوف و رجا بنده‌اش شویم
حق هم تو را رسول بشیر و نذیر کرد
آن سجده‌های ابری و بارانی شما
سجاده را به گریه درآورد و پیر کرد
 
ما را به سجده‌های خودت رنگ و بو بده
بر جانماز هر شب ما آبرو بده
 
 
یک شب ظهور کن تو به غار حرای من
یعنی بخوان دعا ز چشمت برای من
من آخرالزمانی‌ام آقا شروع کن
ایمان بریز روی من از ابتدای من
بر نفس پاک تو که همان حیدر است و بس
فریاد می‌زنم که تویی مرتضای من
این روزها مدینه پر از دود و آتش است
شهر مدینه‌ات شده کرب و بلای من
 
هم در شکست، هم کمر شاخه‌های یاس
برچیده شد به نوبهار گل و غنچه‌های یاس
امشب دوگل دمیده در مکه و مدینه؟
یا سر زده سپیده در مکه و مدینه
 
مرغان نغمه‌خوان باغ بهشت خواندند
امشب دو گل دمیده در مکه و مدینه
 
 
ای تشنگان رحمت از حق نسیم رحمت
بر خاکیان وزیده در مکه و مدینه
 
چشم ملائک حق جز شور و شادمانی 
چیزی دگر ندیده در مکه و مدینه
 
یزدان بر آسمان علم و رسالت خود
خورشید آفریده در مکه و مدینه
 
 
یک‌سو نبی اکرم یک‌سو امام صادق
اینک ز ره رسیده در مکه و مدینه
 
از آن دو پیک رحمت عرش خدای رحمان
حمد خدا شنیده در مکه و مدینه
 
با یک مرام و ایده حق امشب آفریده
دو رهبر عقیده در مکه و مدینه
 
 
از بس دلم هوائی شد در هوای آنها
مرغ دلم پریده در مکه و مدینه
 
با سائلان بگوئید دست کرامت حق 
خوانی بزرگ چیده در مکه و مدینه
 
خنده نشست بر لب تا ای «وفائی» از عرش
گفتند گل دمیده در مکه و مدینه
لیلیِ لیلای دلها دلنوازی میکند
با دل مجنونِ هر دلداده، بازی میکند
عقل را سرمستِ آهنگ حجازی میکند
این دل دیوانه امشب سرفرازی میکند
 
شب شب پیدایشِ تمثال محمودِ خداست
یا محمد، عالمی خاطر پریشان شماست
 
کیستی احمد، که عالم را مُسخّر کرده ای 
دشمن توحید را از خود مکدّر کرده ای
تخت و تاج پادشاهان را نگونسر کرده ای
ابروان خویش را شمشیر حیدر کرده ای
 
کیستی احمد که ازمِهرت فلک مدهوش گشت
با طلوع مقدمت آتشکده خاموش گشت
 
 
آمدی بتخانه ها ویرانسرا شد، ای نگار
آمدی کاخ ستم لرزید از این اقتدار 
آمدی معراج شد در انتظارت، بیقرار 
آمدی خلدبرین شد بر نگاهت وامدار
 
هستی از نور تو هستی یافت، ای نور خدا
میم و حاء و میم و دال! ای سِرّ مستور خدا
 
چارده نوری و هر نورت یک احمد میشود
چارده معصوم، تکرار از محمد میشود
چارده أرواح، یک روح مجرّد میشود
چارده توحید، هم مصداق سرمد میشود
 
مصطفایی، مرتضایی، مجتبایی، احمدا
یک تنه تو چارده عبد خدایی، احمدا
 
کیستی تو، مرتضی عبد عبیدت میشود
کیستی تو، حضرت زهرا مُریدت میشود 
کیستی تو، مجتبی حبلُ الوریدت میشود
کیستی تو، سیدِ جنّت شهیدت میشود
 
آن یتیمی تو که سلطان جهان باید شوی
آری آری خاتم پیغمبران باید شوی
 
ایکه از آب وضوی تو چکد صدها ملَک 
ایکه از خاکِ ره تو آبرو گیرد فلک
ایکه از لبخند تو شد خَلق، دریای نمک
ایکه از خُلق عظیمت میشود دلها خنک
 
ابرهای رحمتِ حق دست بر دامان تو
جود حق، احسان حق، از ریزشِ دستان تو
 
هر که شد عبد خدا مدیونِ درگاه نبی است 
از عبادت تا اطاعت راه ما، راه نبی است
آنکه شد یار علی، سلمانِ دلخواه نبی است
قبلۀ اهل تولّا چهرۀ ماه نبی است
 
یارسول الله، یاران کُشتۀ پیغمبرند
ٱمّتَت امروز از هر روز آماده ترند
 
شیعۀتو پاکباز صادق آل عباست 
پرچمت در اهتزاز صادق آل عباست
جلوۀ تو سَروِ ناز صادق آل عباست 
این همان راز و نیاز صادق آل عباست
 
مکتب صادق همان آمال دیروزیِ تو
میرسد هر روز، اخباری ز پیروزی تو
 
از عراق و سوریه داری ز ما بهتر خبر
از نجف تا کربلا با توست سی میلیون نفر 
بسته راه کعبه یا احمد، رسان صبح ظفر 
عالمی در انتظار آن امام منتظَر
 
دستِ بوسفیان ببند و دست ما را باز کن
یا محمد آخرین برنامه را آغاز کن
 
نسل های جان به کف آمادۀ جانبازی اند
از حلب تا موصل اینک صحنۀ جانبازی اند 
سربداران تشنۀ  جام میِ جانبازی اند 
دیر شد یارانِ تو شرمندۀ جانبازی اند
 
گفت پیر ما ز جان، بهر خدا باید گذشت 
داد مژده، راه قدس از کربلا خواهد گذشت
 
رهبرم سیدعلی فرمود با آل سعود 
خشمِ سنگین از سوی ایران ببارد دیر و زود
مژده، آمد سالهای آخرِ قوم یهود
میرود دوران ظلم و جور از ما، هر چه بود
 
میرسد از راه، اینک روز سخت انتقام 
میشود پیروز اسلامِ محمد والسلام 
آندم که وجود مطلق ذات یعنی که خدای حی دادار 
در آینه ی جمال ذاتش می دید جمال حق پدیدار
 
با کن فیکون نمودن از شوق گردید وجود عشق موجود
دل جایگهش نمود و آنگه شد مخزن و گنج راز و اسرار
 
عشق آمد و خیمه ای به پا کرد در دامنه ی وجود هستی
بی شک به یقین رسید و بشکافت هر پرده ز پرده های پندار
 
هنگامه ی خلقت بشر شد آدم نه ،که نور پرتو ذات
حق شاهد و عشق بود مشهود انگیزه ی آفریدن انگار
 
او جوهر عشق و نفس کل بود او خاتم جمله ی رسل بود
او بود طبیب جان عاشق عاشق به طبیب عشق بیمار
 
حق دید به دیدگان حق بین،نوری که دمیده از دل ذات
فرمود به خود هزار احسنت،از خلقت بی مثال دادار
 
فرمود تویی یگانه ی عشق سر تا به قدم بهانه ی عشق
در پیش عشیق نکته دانت عقل سره سنج شد گرفتار
 
در عین جلالت خدایی فرمود حدیث قدسی از شوق
لولاک لما خلقت الافلاک تنها و فقط به عشقت ای یار 
 
ای سرور کائنات احمد ای خُلق عظیم تو زبانزد
هم در سخن و بیان و گفتار،هم در منش و مرام و رفتار
 
آنگاه خدا ز باب رحمت بر دوشش عبای رحمت افکند 
نعلین کرامتش به پا کرد، در بر ز قبا،به سر ز دستار
 
افلاک و تمام آسمان ها ذرات و کرات و کهکشان ها
با نام تو جمله می درخشند تو مرکز و جمله خط پرگار
 
آن روز که عالمی نبوده خلاق جهان تورا ستوده
بسیار گرامی ات نموده وانگه لقبت نهاده مختار
 
شد جمله ی شرق و غرب عالم در سیطره ی جنود الله 
تو میر سپاه عشق هستی ای بر همه ی جنود سردار
 
ای شمع جمیع آفرینش و ای نور بصیر اهل بینش
اسطوره ی هر دو عالم عشق پیغامبر تمام اعصار 
 
مهر تو همیشه سایه گستر ای رحمت ذات کبریایی 
هر دل که ز تو نباشدش مهر دل نیست که گور تیره و تار
 
در سلسله الجبال نوری آن قله با شکوه و محکم
در سینه تو نقطه ی فوادی در دیده ی ما تو نور ابصار 
 
پیدا به ظهور کائناتی پنهان به حجاب ممکناتی
آئینه ی انعکاس نوری پیوسته تویی چهارده بار
 
ای نقطه ی عطف راز هستی در منطق و خَلق و خُلق ای جان
تصویر تو در علیِ اکبر خواهد که کند خدای تکرار
 
نِی مدح تو در زبان بگنجد نی وصف تو در بیان اشعار
ای مطلع هر غزل محمد، شاه بیت قصیده های دُر بار
 
آن شب شب شور بود و مستی آمد به جهان تمام هستی 
تا دم زند از خدا پرستی بر هم بزند بساط کفار
 
 
فرمود دگر خدا هُبل نیست در عظم خلیل حق خلل نیست
در بت شکنی تو چیره دستی ای بت شکن قویِ قهار
 
ما عاشق او و آل اوییم هر چند که ما وبال اوییم
او منشا رحمت است و ما نیز هستیم گدای شاه ابرار
 
همراه جواد می فرستد هر عاشق او به شور و مستی
صلوات به مصطفی محمد، صلوات به جمع آل اطهار
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری