ایها المظلوم-ayohalmazloom
مصائب-پنج-تن
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
هرچه کج بازی به دوران چرخ کج رفتار داشت 
جمله را از بهر آل احمد مختار داشت 
 
پهلوی زهرای اطهر را ز ضرب در شکست 
تیغ کین از بهر فرق حیدر کرار داشت 
 
مجتبی را زهر جانسوز از جفا در کام ریخت 
رنج و محنت از برای عترت اطهار داشت
 
آه و واویلا که بهر حنجر خشک حسین 
در کف شمر ستمگر خنجر خونخوار داشت 
 
آب سرد و جام زرین از برای ابن سعد 
از برای خسرو دین آه آتش بار داشت 
 
مردن اندر نوجوانی بهر اکبر وز غمش 
بهر لیلای جگر خون دیده خونبار داشت
 
تا ز بار غم کند پشت حسین را چون کمان 
تیر بهر حلق اصغر در صف پیکار داشت 
 
تازیانه در کف شمر ستمگر بر نهاد 
کتف مجروح از برای عابد بیمار داشت 
 
از سر شب تا سحر در خواب راحت اهل شام 
چشم زینب را ز غم تا صبح دم بیدار داشت 
 
دسته‌های گل به دست خلق اندر راه شام 
بهر پاهای سکینه دسته‌های خار داشت 
 
نیست بر خلق جهان تاب شنیدن بیش از این 
ورنه جودی زین مصیبت گفتگو بسیار داشت
روایتی به نظر آمد از حیات قلوب
که هست راوی این قول ابن شهر آشوب
 
که شد به یادیه روزی رسول فخر انام
به سایه شجری لحظه‌ای گرفت آرام
 
ز بعد سنت قیلو برای او و فراغت خواب
طلب نمود برای وضوی سنت آب
 
چو آب مضمضه را کرد از دهان جاری
نمود آب سرایت ببوته خاری
 
علی الصباح همان خارگشت بار آور
بسی بلند و تناور به قدرت داور
 
چنان‌که گشت ز طوبی و خلد ضرب مثل
به بوی میوه او عنبر وز طعم عسل
 
گرسنه سیر نمودی و تشنه را سیراب
شفای جمله امراض سخت از هر باب
 
زیمن میوه او منتفع صغیر و کبیر
ز برگ او شده پستان هر غنم پر شیر
 
قبیله‌ای که در اطراف او معین بود
زهر بلیه در آن روزگار ایمن بود
 
ز اهل بادیه هر کس که بود در هر جا
ز برگ وی همه بردند از برای شفا
 
جهان ز پرتو او جمله غرق در نعمت
زمانه را شده اسباب رحمت و برکت
 
ز بعد مدت چندی شد آن درخت نزار
چنانکه از غم معشوق عاشقی بیمار
 
شدند اهل قبیله از آن سبب حیران
که شد بهار درخت از چه روبه فصل خزان
 
خبر رسید به ناگه که سید لولاک
کشید رخت محن از جهان به دامن خاک
 
از این قضیه بسر رفت مدت سی سال
که بود حال درخت آن زمان بدین منوال
 
دوباره زینت و حسن و طراوتش کم شد
اساس خرمی وی شکسته درهم شد
 
تمام رشته بار و برش گسیخته شد
چو اشک غمزده‌گان میوه‌هایش ریخته شد
 
خبر مقارن این حال باز شد مسموع
که قتل شوهر زهرا به کوفه یافت وقوع
 
ازآن به بعد دگر آن درخت میوه نداد
در شکفتی اصلاً به روی کس نگشاد
 
به غیر برگ دگر کس از او ندید ثمر
از این مقدمه بگذشت روزگار دگر
 
که خشک گشت به یکباره آن درخت تمام
قدش معاینه خم شد ز محنت ایام
 
چو کاینات لباس عزا به تن پوشید
ز برگ و ریشه وی خون تازه می‌جوشید
 
فتاد زلزله بر ساکنان ارض و سما
که کشته شد شه لب‌تشنگان به کرببلا
 
عجب شبیه بود این درخت را مطلب
به داستان وداع حسین با زینب
 
چه دید بی‌کس و افسرده شاه مظلومان
نمود روی شهادت ز خیمه در میدان
 
فغان کشید ز دل آه بی کسی سر کرد
به گریه روی تضرع سوی برادر کرد
 
که ای زجد و پدر یادگار دیرینم
مباد آنکه دمی بی‌رخ تو بنشینم
 
چو از جهان به جنان رفت جد اطهر من
تو بودی و پدر و مادر و برادر من
 
هنوز بود ز جدم ببر لباس عزا
که خون‌جگر شدم از داغ مادر زهرا
 
دلم ز محنت بی‌مادری به تاب آمد
پی تسلی وی درد و داغ باب آمد
 
ز بعد باب گرامی فزوده شد محنم
که شد ز سوده الماس خون جگر حسنم
 
به هر بلیه و هر داغ صبر می‌کردم
فغان بی‌کسی از دل برون نیاوردم
 
به خویش گفتمی از بعد مادر و پدرم
خدای کم نکند سایه حسین ز سرم
 
ز رفتن تو من زار دل دو نیم شدم
کنم خیال که امروز من یتیم شدم
 
کنم خیال که امروز رفته مادر من
شهید زهر شده از جفا برادر من
 
به غیر آنکه گریبان صبر پاره کنم
ز رفتن تو من بینوا چه چاره کنم
 
ز خود گذشته به اطفال بی کست چه کنم
در این زمین به یتیمان نورست چه کنم
 
شهید کرببلا در تسلی زینب
به گریه گفت که دختر امیر عرب
 
جهان نکرده وفایی به مادر و پدرم
مگر ز جدا گرام تو من عزیزترم؟
 
تمام ساغر صهبای مرگ نوشیدند
زد هر دیده حق بین خویش پوشیدند
 
چسان به راه خدا جان و سر فدا نکنم
به وعده‌ای که به حق کرده‌ام، وفا نکنم؟
 
شهید گر نشوم پس به دوستان چه کنم؟
به عاصیان و محبان و شیعیان چه کنم؟
 
تو نخل ماتم باغ فراغ را ثمری نیست
ز بعد من به یتیمان بی‌پدر پدری
 
به جان من نگذاری که اشکبار شوند
ز بی‌کسی ببر خلق خوار و زار شوند
 
سوی سکینه من کس به بد نگاه کند
کز آن نگاه دل زار وی تباه کند
 
به گوی ظالم از این دربه در چه می‌خواهی
از این ستمزده خون جگر چه می‌خواهی
 
بزرگوار خدایا به حق آل عبا
به حق خون شهیدان دشت کربلا بلا
 
به اشک و آه  و چشم زینب غمگین
به بی‌کسی و اسیری عترت یاسین
 
به آفتاب قیامت شفیعه کبری
به دل شکسته غمگین حضرت زهرا
 
به حق حجت کبرای شاه تشنه جگر
شهید تیر خدنک جفا علی اصغر
 
به آبروی تمام مقربان درت
که بسته‌اند کمر بهر بندگی ببرت
 
که امتان نبی را غریق رحمت کن
به شاه راه طریق هدی هدایت کن
 
برای توشه راه سعادت ازلی
زیاده ساز ولای علی و آل علی
 
ز خوف مرگ دل شیخ و شاب ایمن کن
به روی شاه نجف چشم جمله روشن کن
 
ره مخوف قیامت که هست پر تشویش
عنایتی که به منزل رسیم بی‌تشویش
 
نگویمت که نظر بر اطاعت ما کن
به ما ز مرحمت خویشتن مدارا کن
 
به غیر اینکه ز عصیان هلاک می‌آید
دگر چه کاری از این مشت خاک می‌آید
 
و فور رحمت تو کرده عاصیان مغرور
که گشته از ره توفیق نیکنامی دور
 
مبین به ما که بدیم ای مهیمن علام
به لطف خویش نگه کن به عاصی گمنام
 
شده است (صامت) دلخسته همچو نی به نوا
که هست در دل وی آرزوی کرب و بلا
 
بر آر حاجت او را تو ای خدای غفور
رضا مباش که این آرزو برد در گور
تا کی فلک؟ به آل پیمبر جفا کنی
ظلم و ستم به عترت خیرالوری کنی
 
گه بشکنی ز کین، در دندان مصطفی
پر خون چرا دهان رسول خدا کنی
 
گاهی لگد به پهلوی زهرا زدی ز کین
گه ریسمان به گردن شیر خدا کنی
 
ریزی به کوزه سودهٔ الماس ریزه ها
وان کوزه قسمت حسن مجتبی کنی
 
گه دشمنی کنی به جگر گوشهٔ رسول
وز یثربش روانه به کرب و بلا کنی
 
خوانی به کوفه، سبط رسول خدای را
وز روضهٔ رسول خدایش جدا کنی
 
مهمانیش کنی به لب آب و تشنه لب
با تیغ کین، جدا سر او از قفا کنی
 
مشگین خطان آل علی را کشی ز کین
پامال جسمشان، ز سم اسب ها کنی
 
شمشیر از غلاف کشی وز ره عناد
صد پاره جسم اکبر گلگون قبا کنی
 
عباس را دو دست جداسازی از بدن
صد چاک پیکرش ز سر نیزه ها کنی
 
گه بهر گوشواره دریدی تو گوش ها
گه غل به گردن ولی کبریا کنی
 
شرمت نیامد ای فلک! از کرده های خویش
کاین گونه ظلم های گران برملا کنی؟
 
***ای چرخ از جفا و ستم کاری تو داد
نبود دلی ز دست تو اندر زمانه شاد
 
ای روزگار! از تو کنم شکوه تا به کی؟
تا چند نالم از ستم و ظلم تو چو نی
 
اخیار را به جام کنی زهر ناگوار
اشرار را کنی به قدح خوشگوار می
 
هر جا که مدبری ست ز غم، سازیش رها
هر جا که مقبلی ست به کین، افتیش ز پی
 
بر باد رفت از ستم و ظلم و جور تو
تاج قباد و افسردار او تخت کی
 
از بسکه سینه ام ز تو پر انده و غم است
در تنگنای او نبود جای هیچ شی
 
با سبط مصطفی ز ره کین درآمدی
دست ستم، دراز نمودی به قتل وی
 
کشتی شه مدینه و سالار مکه را
در کوفه تشنه لب، به تمنای ملک ری
 
رفت از جفای تو سر فرزند بوتراب
گه در تنور مطبخ و، گاهی به نوک نی
 
در باغ خلد فاطمه در ماتم پسر
تا روز حشر، گرید و گوید که یا بنی
 
ایام نوبهار جوانان هاشمی
شد از سموم ظلم تو آخر بدل به دی
 
ظلمی که کرده ای تو به اولاد مصطفی
طومار شرح او نشود تا به حشر طی
 
***گریم بر آن غریب که بر تن، سرش نبود
عریان به خاک رفت و، کفن در برش نبود
 
شاهی که بود آب جهان، مهر مادرش
گردید چاک چاک، لب آب پیکرش
 
آن تشنه لب که تشنهٔ یک قطره آب بود
آبش نداد شمر و، برید از قفا سرش
 
بیش از هزار و نه صد و پنجاه زخم بود
از ضرب تیغ و نیزه به جسم مطهرش
 
غلطان به خاک گشت امامی که جبریل
می رفت خاک درگه او را ز شهپرش
 
از ظلم و جور و کینه و بیداد کوفیان
شد کشته، هر که بود ز جان یار و یاورش
 
آه از دمی که بر بدن چاک چاک او
افتاد دیدگان ستم دیده خواهرش
 
شد پایمال سم ستوران تنی که بود
پیوسته جا به دامن زهرای اطهرش
 
گردید پاره پاره ز ضرب سنان و تیر
جسم جوان سرو قد ناز پرورش
 
دست از تنش جدا شد و در خاک و خون فتاد
عباس آنکه بود علمدار لشگرش
 
شد در زمین کرب و بلا شادیش عزا
قاسم که بود نور دو چشم برادرش
 
کشتند کوفیان ستم پیشه از جفا
عباس و عون و جعفر و عثمان و اکبرش
 
دردا که از کمان ستم پیشه ای رسید
پیکان به جای شیر به حلقوم اصغرش
 
***خون جای اشک، اهل ولا ریزد از دو عین
اندر عزای خامس آل عبا حسین
 
آن دم که شاه تشنه لب از صدر زین فتاد
سیماب وار، لرزه به عرش برین افتاد
 
آن دم که سر ز پیکر او شد به نی بلند
از اوج چرخ، عیسی گردون نشین فتاد
 
آن دم که شد بریده گلوی وی از قفا
خنجر ز شرم، از کف شمر لعین فتاد
 
آن دم که شد برهنه ز عمامه تارکش
تاج تقرب از سر روح الامین فتاد
 
آن دم که گشت پیکرش از تیغ چاک چاک
تیغ دو پیکر از کف حبل المتین فتاد
 
آن دم که شد برون ز تنش جان ز تشنگی
از چشم خلق، اشک چو در ثمین فتاد
 
آن دم که بهر خاتمی انگشت وی برید
اهریمنی، ز دست سلیمان نگین فتاد
 
آن دم که سوخت خیمهٔ او ز آتش ستم
آتش به قلب سوختهٔ عابدین فتاد
 
آن دم که زینبش به اسیری، به شام رفت
از پا به خلد فاطمه اندوهگین فتاد
 
آن دم که این مصیبت جانسوز می نوشت
خامه ز دست ترکی زار و حزین فتاد
 
***ظلمی که بر حسین علی شد به کربلا
کس در جهان، ندیده چنین ظلم برملا
 
چون اوفتاد شاه شهیدان، زصدر زین
گفتی فتاد پیکر خورشید بر زمین
 
ناگه زشست سنگدل ظالمی رسید
تیری زره شکاف سه پهلوش بر جبین
 
آهی کشید از دل پر درد و، پس نمود
خون از رخ مبارک خود پاک زآستین
 
بر سینه اش رسید پس آنگاه از قضا
تیری دگر زشست لعینی زراه کین
 
گفت ای خدای بر دل پر حسرتم نگر!
وی کردگار! غربت و مظلومیم ببین!
 
تنها و بی کسم من و، این قوم صد هزار
گردیده ام زکینهٔ اشرار، بی معین
 
یکجا فتاده اکبر مه طلعتم زپا
در داغدشت ماریه با زلف عنبرین
 
عباسم اوفتاده ز پا سرو قامتش
یک دست او جدا زیسار و یک از یمین
 
بر خاک خفته قاسم سیمین بر از جفا
در خون طپیده اصغر من چون در ثمین
 
بر پیکرم رسیده ببین زخم بی حساب
بر سینه ام نشسته نگر شمر را زکین
 
اهریمنان چو حلقه به دورم کشیده صف
من در میان فتاده به خون غرقه چون نگین
 
***ای یار دلنواز ببین حال مضطرم
تنها تویی معین من و یار و یاورم
 
شمر لعین برید چو از تن، سر حسین
در خاک و خون کشید زکین، پیکر حسین
 
لب تشنه ریخت خون زگلویش به روی خاک
شرمی نکرد از پدر و مادر حسین
 
خون جای اشک ریخت زمژگان مصطفی
خنجر زکین کشید چو بر حنجر حسین
 
شد آفتاب منخسف آن دم که بر سنان
گردید جلوه گر سر مهر افسر حسین
 
آه از دمی که بر بدن پاره پاره اش
افتاد دیدگان تر خواهر حسین
 
دستی بریده باد که از پیکرش برید
انگشت کوچک از پی انگشتر حسین
 
آه از دمی که ظالمی آن کهنه پیرهن
بیرون کشید از بدن اطهر حسین
 
در خون فتاد با لب عطشان کنار آب
عباس آن برادر نام آور حسین
 
از تیغ و تیر و نیزه در آن دشت هولناک
شد پاره پاره جسم علی اکبرحسین
 
صد ها دریغ و درد که از تیر حرمله
گردید چاک حلق علی اصغر حسین
 
در قتلگه زضربت سیلی خصم گشت
نیلی عذار دختر نیک اختر حسین
 
در کربلا ز دشت نجف یا علی بیا
بنگر به خاک، چاک تن بی سر حسین
 
بنگر چگونه از ستم و جور کوفیان
گردیده خاک کرب و بلا بستر حسین
 
***هر دم بریز اشک و بیفشان به سر تو خاک
در ماتم شهی که تنش گشت چاک چاک
 
ای تن به خاک ماند و سر رفته بر سنان
من بهر این به سینه زنم یا برای آن
 
تن در نشیب خاک و سرت بر فراز نی
من بر تن تو گریه کنم یا به سر فغان
 
مهر رخت زمشرق نی، کرد چون طلوع
خورشید منکسف شد و، تاریک شد جهان
 
ای آفتاب برج امامت! که بر تنت
زخم سنان وتیر، فزون، بود ز اختران
 
لب تشنه جان سپردی و آبت کسی نداد
با آن که بود بر لب دریا تو را مکان
 
نآمد به سر کشی تو کس، غیر تیغ و تیر
پهلو نشین نگشت کس ات جز سر سنان
 
پیشانیت شکسته شد از سنگ بوالحنوق
شد چاک پهلویت ز سر نیزهٔ سنان
 
شمرت لگد به سینه زد از قهر، ای دریغ!
سر از تنت برید لب تشنه، ای امان!
 
هم سر بریده شد ز تنت هم ز بند دست
از جور شمر شکوه کنم یا زساربان
 
زان دم که گشت خون تو جاری به روی خاک
جاری ست خون هنوز زچشم جهانیان
 
کس میزبان نگشت به جز خولی، ای دریغ!
یک شب سرت به خانه او بود میهمان
 
بنهاد بی حیا سر پاک تو در تنور
مهمان کسی نداده به خاکسترش مکان
 
***ظلمی که بر تو شد به کسی در جهان نشد
غیر از سر تو هیچ سری بر سنان نشد
 
از دوری فراق تو گریان ای پدر!
خون جای اشک، از مژه افشانم ای پدر!
 
می سوزم از فراق تو پا تا به سر چو شمع
افکنده ای در آتش حرمانم ای پدر!
 
لطف تو پیش از این به یتیمان زیاد بود
من هم کنون، یکی ز یتیمانم ای پدر!
 
آغوش گرم و دامن تو بود جای من
بنگر کنون اسیر لعنیانم ای پدر!
 
تا روی انور تو نهان شد زچشم من
خاموش گشت شمع شبستانم ای پدر!
 
تا سرو قامت تو به گلشن زپا فتاد
قمری صفت همیشه در افغانم ای پدر!
 
زآن دم که خون حنجر تو بر زمین چکید
خون می چکد هنوز زچشمانم ای پدر!
 
نبود توان و طاقت رفتن اگر مرا
بر پا خلیده خار مغیلانم ای پدر!
 
چون مرغ پر شکسته زهجران روی تو
باشد مدام سر به گریبانم ای پدر!
 
***می گفت و می گریست که شمر از ره جفا
کردش به تازیانه ز نعش پدر جدا
 
بردند پس ز کرب و بلا سوی شامشان
در شام شد خرابه مکان و مقامشان
 
کردند بر کنیزیشان خواهش ای دریغ
آنان که جبرئیل امین بد غلامشان
 
آنانکه پاس حرمتش داشت جبرئیل
از مرد و زن نکرد کسی احترامشان
 
آنانکه بود عزتشان نزد کردگار
گردون فکند قرعهٔ ذلت به نامشان
 
آنانکه آفتاب فلک سایشان ندید
بردند پا برهنه به بزم عوامشان
 
در مجلس یزید، شنیدند ناسزا
آنانکه کردگار رساندی سلامشان
 
کس آب و نان نداد بر آن داغدیدگان
خون دل آب و لخت جگر شد طعامشان
 
ناحق شدند در کف مروانیان اسیر
آنان که می نبود به جز حق، کلامشان
 
***ای روزگار! از تو و بی رحمی تو داد
هرگز دلی نگشت ز بی مهر تو شاد
 
مطبخ کجا؟ و راس امام مبین کجا؟
خولی کجا؟ و سبط رسول امین کجا؟
 
تا کی فلک به آل پیمبر جفا کنی
خنجر کجا؟ و حنجر سلطان دین کجا؟
 
ای چرخ نیلگون، نشدی از چه سرنگون
خورشید دین کجا؟ و تراب زمین کجا؟
 
شد پاره پاره پیکر فرزند بوتراب
خنجر کجا؟ و آن بدن نازنین کجا؟
 
ای روزگار! از تو و بی مهری تو داد
زینب کجا؟ و بزم یزید لعین کجا؟
 
شرمت نیآمد ای فلک! از روی مصطفی
چارم ولی کجا؟ و غل آهنین کجا؟
 
در شهر شام آل علی بی کس و غریب
غربت کجا؟، سکینهٔ محنت قرین کجا؟
 
***ای روزگار! از تو وفایی کسی ندید
در گلشن تو جز گل حسرت کسی نچید
 
از چیست؟ ای سر! این همه سیار بینمت
در دست اهل ظلم، گرفتار بینمت
 
گاهی به نوک نیزه و گاهی میان طشت
گاهی میان کوچه و بازار بینمت
 
گاهی نهان به توبرهٔ اسب مشرکان
گاهی عیان به مجلس اغیار بینمت
 
گاهی چو میوه های بهشت ای بریده سر!
آویخته ز شاخهٔ اشجار بینمت
 
گاهی به دیر راهب و گه کنج مطبخی
گه زیب بخش مجلس کفار بینمت
 
گه بر سر سنان سنان، جا گرفته ای
گه همسفر به شمر ستمکار بینمت
 
گه پیش پیش محمل زینب به راه شام
ای سر، روان چو قافله سالار بینمت
 
مشغول گه به خواندن قرآن به نوک نی
در پیش چشم زینب افگار بینمت
 
آویز گشته گاه به دروازهٔ دمشق
چون آفتاب، بر سر دیوار بینمت
 
گاهی میان طشت زر و مجلس یزید
چوب جفا به لعل گهربار بینمت
 
گه در کنار دختر زارت رقیه جای
در شام، در خرابه، شب تار بینمت
 
ای سر! به خاطر «ترکی» چو بگذری
پر خون و با جراحت بسیار بینمت
 
***ای سر تو زیب دوش رسول خداستی
جرمت چه بوده است که از تن جداستی؟
 
طی شد مه محرم و آمد مه صفر
زایل غمی ز دل نشد آمد غم دگر
 
ماه محرم آن حسین است و گشت طی
ماه صفر ز مرگ حسن می دهد خبر
 
ماه حسین اگر چه مهی بود جان گذار
ماه حسن ز ماه حسین جان گدازتر
 
قتل حسین اگر چه بسی دل خراش بود
مرگ حسن فزون به دلم می کند اثر
 
شمر از جفا برید حسین را سر از قفا
لب تشنه ریخت خون وی آن شوم بد گهر
 
از قحط آب، گشت حسین آب همچو شمع
وز آب کوزه ریخت حسن را به جان شرر
 
صد پاره شد ز حلق شریفش به طشت ریخت
فرزند بر گزیدهٔ صدیقه را جگر
 
چون پاره پاره شد جگر سبط مصطفی
ای دل! به سینه خون شو و بیرون شو از بصر
 
گر ریخت پاره جگر مجتبی به طشت
اما نشد به شام، سرش زیب طشت
 
زهرای مادر حسنین اندر این دو ماه
در باغ خلد جامهٔ نیلی، کند به بر
 
گاهی به کربلا رود و گاه در بقیع
گاهی زند به سینه و، گاهی زند به سر
 
گاهی حسن حسن کند و گه حسین حسین
گرید گهی بر آن پسر و، گه بر این پسر
 
گاهی رود به طوس و کند گریه بر رضا
خون جگر، به چهره فشاند ز چشم تر
 
آنگه ز حال فاطمه آگه شود کسی
کو با عزیز مرده شبی را کند سحر
 
«ترکی» غم حسین و حسن در وجود تو
با شیر اندرون شده با جان شود بدر
 
***ماه صفر، چو ماه محرم، مه عزاست
هرجا که رو کنیم بساط عزا بپاست
باد خزان وزید به بستان مصطفی
پژمرد غنچه های گلستان مصطفی
 
در هم شکست قائمه عرش ایزدی
خاموش شد چراغ شبستان مصطفی
 
دور از بدن به دامن خاک سیه فتاد
آن سر که بود زینت دامان مصطفی
 
انگشت بهر بردن انگشتری برید
دیو دغل ز دست سلیمان مصطفی
 
بیجاده گون شد از تف گرما و تشنگی
یاقوت و لعل و لؤلؤ و مرجان مصطفی
 
تا چوب کینه خورد به دندان شاه دین
از یاد شد شکستن دندان مصطفی
 
بوی قمیص یوسف گل پیرهن وزید
زد چاک دست غم به گریبان مصطفی
 
دار السلام خلد که دار السرور بود
شد زین قضیه کلبۀ احزان مصطفی
 
یکباره آب کوثر و تسنیم و سلسبیل
خون شد ز اشک دیدۀ گریان مصطفی
 
طوبی خمید و حور پریشان نمود موی
از آه سرد و حال پریشان مصطفی
 
در موقع  دنی فتدلی  که شد دراز
دست خدا به بستن پیمان مصطفی
 
پیمانه ای ز خون جگر بر نهاد، حق
بعد از قبول پیمان بر خوان مصطفی
 
***یعنی بنوش خون که شب و روزت این غذاست
خون خور همی که خون تو را خونبها خدا است
 
چون مصطفی قدح ز کف دوست نوش کرد
اندرز پیر عشق به جان بند گوش کرد
 
زان باده ساغری به کف مرتضی نهاد
او را هم از شراب محبت خموش کرد
 
ساقیِّ کوثر از میِ خمخانۀ بلا
جامی کشید و جا به در میفروش کرد
 
بوسید دست پیر دبستان عشق تا
شاگردیش به مکتب دانش سروش کرد
 
بر داشت پرده از رخ معشوق لَم یزل
آن کِش خدای برد و جهان پرده پوش کرد
 
با تارک شکافته در مسجد اوفتاد
آن کش محمد عربی زیب دوش کرد
 
فوّاره سان زجبهت پاکش ز جای تیغ
جوشید خون و قلب جهان پر زجوش کرد
 
زد چاک پیرهن حَسن و شد حسین به تاب
کلثوم در فغان شد و زینب خروش کرد
 
آن یک به گریه گفت که: هوشم ز سر پرید
کز جوهر نخست که تاراج هوش کرد
 
گفت آن دگر که ساقی تسنیم و سلسبیل
این باده را، ز دستِ که امروز نوش کرد
 
شه در میانه پرتو رخسار یار دید
جان را فدای جلوۀ روی نکوش کرد
 
***خرگه برون ز خلوت آن جمع بر نهاد
پروانه بود و جان به سر شمع بر نهاد
 
آمد به یادم از غم زهرا و ماتمش
آن محنت پیاپی و رنج دمادمش
 
آن دیدۀ پر آبش و آن آه آتشین
آن قلب پر ز حسرت و آن حال درهمش
 
آن دست پر زآبله و آن شانه کبود
آن پهلوی شکسته و آن قامت خمش
 
دردی که بود داغ پدر آخر الدّواش
زخمی که تازیانه همی بود مرهمش
 
از دیده ای سرشک فشان در غم پدر
وز دیده ای نظاره به حال پسر عمش
 
یک سو سریر و تخت سلیمان دین تهی
یک سو به دست اهرمن افتاده خاتمش
 
توحید را بدید خراب است کشورش
اسلام را بدید نگون است پرچمش
 
مصحف ذلیل و تالی مصحف اسیر غم
بسته به ریسمان گلوی اسم اعظمش
 
ام الکتاب محو و امام مبین غریب
منسوخ نصِّ واضح و آیات محکمش
 
گه یاد کردی از حسن و هفتم صفر
گه از حسین و عاشر ماه محرّمش
 
آتش زدی به جان سِماعیل و هاجرش
خون ریختی ز دیدۀ عیسی و مریمش
 
***از گریه اش ملایک گردون گریستند
کرّوبیان به ماتم او خون گریستند
 
آه از مصیبت حسن و حال مضطرش
احشای پاره پاره و قلب مکدّرش
 
آن دردها که در دل غمگین نهفته داشت
و آن زهرها که در جگر افروخت آذرش
 
آن طعنه ها که خورد ز دشمن به زندگی
و آن تیرها که زد پس مردن به پیکرش
 
یک لحظه ساغرش نشد از خون دل تهی
بعد از شهادت پدر و فوت مادرش
 
نگشود چهره شاهد دولت به خلوتش
ننهاد پا عقیله صحّت به بسترش
 
اللَّه اکبر از لب آبی که نیمشب
نوشید و سر زد از جگراللَّهُ اکبرش
 
ز الماس سوده رنگ زمرّد گرفت سیم
یاقوت کرد جزع و، چو بیجاده گوهرش
 
آهی کشید و، طشت طلب کرد و، خون دل
در طشت ریخت نزد ستم دیده خواهرش
 
زینب چو دید طشت پر از خون فغان کشید
گویی به خاطر آمد از آن طشت دیگرش
 
چندان کشید آه که آتش گرفت چرخ
چندان گریست خون که گذشت آب از سرش
 
***طشت زر و حضور یزیدش آمدش به یاد
از دست شد شکیبش و از پا در اوفتاد
 
گر سر کنم مصیبتی از شاه کربلا
ترسم شرر به عرش زند آه کربلا
 
لرزد زمین ز کثرت اندوه اهل بیت
سوزد فلک زناله جانکاه کربلا
 
ای بس شبان تیره که بالید بر فلک
خاک از فروغ مشتری و ماه کربلا
 
گر یوسفی فتاد به کنعان درون چاه
صد یوسف است گمشده در چاه کربلا
 
ای ساربان به کعبه مقصود محملم
گر می بری بران شتر از راه کربلا
 
وی رهنمای قافله این کاروان بکش
تا پایه سریر شهنشاه کربلا
 
شاید که من به کام دل خود مشام جان
ترسازم از شمیم سحرگاه کربلا
 
ای کعبۀ معظمّه فرق است از زمین
تا آسمان ز جاه تو تا جاه کربلا
 
آه از دمی که آتش بیداد شعله زد
بر آسمان ز خیمه و خرگاه کربلا
 
گوش کلیم طور ولا از درخت عشق
بشنید بانگ انّی انا اللَّه کربلا
 
***پرتو فکند مهر تجلّی ز شرق عشق
موسای عقل خیره شد از نور برق عشق
 
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگ الرّحیل
 
کردند از حجاز، بسیج ره عراق
گفتند حَسبیَ اللَّه ربّی هو الوکیل
 
با صد هزار آرزو و میل و اشتیاق
می تاختند سوی بلا از هزار میل
 
غم توشه،رنج  راحله شان، مرگ بدرقه
بخت سیاه همره و پیک اجل دلیل
 
تیر سه شعبه منتظر حلق شیر خوار
زنجیر کین در آرزوی گردن علیل
 
می زد فرات موج پیاپی ز اشتیاق
می گفت و داشت دیده پر از خون چو رود نیل
 
کای قوم مهر فاطمه را کی سزد دریغ
از جانشین ساقی تسنیم و سلسبیل
 
می گفت خاک بادیه کربلا، ز دور
مشتاق حضرت توام ای سید جلیل
 
بازآ که مهد پیکر صد پاره ات منم
ای خسروی که مهد تو جنبانده جبرئیل
 
روز ازل مقدمة الجیش این سپاه
شد نایب امام زمان مسلم عقیل
 
آن سالک سلیل محبت، که مرد وار
در کف گرفت جان و نمود از وفا سبیل
 
***روزی که از مدینه روان سوی کوفه شد
آن روز نخل عشرت او بی شکوفه شد
 
القصه چون به کوفه رسید از صف حجاز
جادوی چرخ شعبده تازه کرد ساز
 
هر چند کار بدرقه در کوفه نیک نیست
اما نخست خوب شدندش به پیشباز
 
کرد آن یکی غبار رهش توتیای چشم
برد آن دگر به بوسه ی پایش دهان فراز
 
گفت آن یکی مرا به درِ خویش بنده گیر
گفت آن دگر مرا به عطایای خود نواز
 
گفت آن مرا به خدمت خود ساز مفتخر
گفت آن مرا زمقدم خود دار سرفراز
 
اما چوآن غریب به مسجد روانه شد
بهر ادای طاعت دادار بی نیاز
 
از صد هزار تن که ستادند در پی اش
یک تن نمانده بود چو فارغ شد از نماز
 
دید آن کسان که لاف هواداریش زدند
دارند این زمان ز ملاقاتش احتراز
 
و آنان که دامنش بگرفتند با دو دست
سازند دست کین به گریبان او دراز
 
بدخواه در کمین و اجل تیر در کمان
نه چاره ای پدید و نه باب نجات باز
 
خود را غریب دید و فغان از جگر کشید
چون نی به ناله در شد و چون شمع در گداز
 
گفت ای صبا ز جانب مسلم ببر پیام
هر جا رسی به کوی حسین از ره حجاز
 
***کای شه میا به کوفه و سوی حجاز گرد
من آمدم، فدای تو گشتم تو باز گرد
 
در کوفه از وفا و محبت نشانه نیست
وز مهر و آشتی سخنی در میانه نیست
 
کردار جز نفاق و عمل جز خلاف نه
گفتار جز دروغ و سخن جز فسانه نیست
 
یا کوفیان نیافته اند از وفا نشان
یا هیچ از وفا اثری در زمانه نیست
 
ای شه میا به کوفه که این ورطه هلاک
گرداب هایلی است که هیچش کرانه نیست
 
این مردم منافقِ زشتِ دو رویه را
خوف از خدای واحد فرد یگانه نیست
 
دارند تیرها به کمان بر نهاده لیک
جز پیکر تو ناوکِ شان را نشانه نیست
 
بهر گلوی اصغر تو تیر کینه هست
وز بهر کودکان تو جز تازیانه نیست
 
هشدار ای کبوتر بام حرم که بس
دام است در طریق و اثر ز آب و دانه نیست
 
بس عذرها به کشتنت آراستند لیک
جز کینۀ تو در دل ایشان بهانه نیست
 
جانم فدای خاک قدوم تو شد ولی
مسکین سرم که بر درِ آن آستانه نیست
 
***این گفت و مستِ جرعه صهبای وصل شد
عکس فروغ دوست بدو سوی اصل شد
 
چون کاروان غصه به گیتی نزول کرد
اول سراغ خانه آل رسول کرد
 
مهمان مصطفی شد و هر دم حکایتی
با مرتضی و با حسنین و بتول کرد
 
از عترت رسول خدا هر کرا شناخت
افسانه ای سرود که او را ملول کرد
 
تا نوبت ملال شه تشنه لب رسید
آن شاه را به باختن جان عجول کرد
 
در صدر دفتر شهدا آمد از نخست
امضای خود نوشت و شهادت قبول کرد
 
بار امانتی که فلک ز آن ابا نمود
برداشت تا شفاعت مشتی جهول کرد
 
آن تن که داشت بر کتف مصطفی صعود
برخاک قتلگاه ز بالا نزول کرد
 
و آن گاه به خط و خاتم مستوفی قضا
سرمایه برات شفاعت وصول کرد
 
آه از دمی که تاخت ز میدان به خیمه گاه
وز خیمه باز جانب میدان عدول کرد
 
درشأن خویش و مرتبت خود به نزد حق
گفت آن چه هیچ کس نتواند نکول کرد
 
اتمام حجت ازلی را به صد زبان
با آن گروه بیخرد بوالفضول کرد
 
***چندی میان معرکه هل من مغیث  گفت
چندی به فضل خود ز پیمبر حدیث گفت
 
چندان کز این مقوله بر آن قوم بی ادب
برخواند آن ستوده شهِ ابطحی نسب
 
یک تن نداد پاسخ وی را وز این قبیل
آزرده گشت خاطر شاهنشه عرب
 
آمد به قتلگاه به بالین کشتگان
فریاد کرد به جگری خسته از تعب
 
کای دوستان محرم و یاران محترم
ای همرهان نیک و رفیقان منتخب
 
ای اکبر جوانم و عباس صف شکن
ای مسلم بن عوسجه ای حر و ای وهب
 
رفتید جمله در کنَف رحمت خدا
خوردید نوشداروی غفران ز فیض رب
 
من مانده ام غریب درین دشت پر بلا
محزون و داغدیده جگر خون و تشنه لب
 
خیزید و برغریبی من رحمتی کنید
کامروز گشته صبح امید چو تیره شب
 
کشتند یاوران مرا جمله بیگناه
خستند کودکان مرا جمله بی سبب
 
پژمرده از عطش گل رخسار شیر خوار
بیمار را ز تشنگی افزوده تاب و تب
 
چون دید پاسخی نرسیدش به گوش جان
ز آن دوستان صادق و یاران با ادب
 
آهی کشید و گفت: خدا باد یارتان
خوش رفته اید آیمِ تان من هم از عقب
 
***باد این خبر به سوی حرم برد در نهفت
به گاهواره فغان بر کشید و گفت
 
لبیّک ای پدر که منَت یار و یاورم
در یاری تو نایب عباس و اکبرم
 
مدهوش باده خم میخانه غمم
مشتاق دیدن رخ عمّ و برادرم
 
آب ار نمی رسد به لب لعل نازکم
شیر ار نمانده در رگ پستان مادرم
 
در آرزوی ناوک تیر سه شعبه ام
در حسرت زلال روان بخش کوثرم
 
در شوق آن دقیقه که صیّاد روزگار
با ناوک کمان قضا بشکند پرم
 
خواهم به شاخ سدره نهم آشیان فراز
تا بنگری که عرش خدا را کبوترم
 
هر چند جثّه کوچک و تن لاغر است لیک
از دولتت هوای بزرگی است در سرم
 
آن قطره ام که سالک دریای قلزمم
آن ذرّه ام که عاشق خورشید انورم
 
با دستهای کوچک خود جان خسته را
در کف گرفته ام که به پای تو بسپرم
 
آغوش برگشای و مرا گیر در بغل
تا گوی استباق ز میدان به در برم
 
***شاه شهید در طرب از این ترانه شد
او را به برگرفت و به میدان روانه شد
 
آمد میان معرکه گفت ای گروه دون
کز راه حق شدید به یکبارگی برون
 
از جورتان تپید به خون اکبر جوان
وز ظلمتان لوای ابی الفضل شد نگون
 
دیگر بس است ظلم که شد از حساب بیش
دیگر بس است جور که گشت از شمر فزون
 
این طفل شیر خواره سه روزست کز عطش
نوشد به جای شیر ز پستان غصه خون
 
رنگ بنفشه یافته رخسار چون گلش
بیجاده فام کرده لب لعل لاله گون
 
گیرم که من به زَعم شما باشدم گناه
این بیگنه خلاف نکرده ست تاکنون
 
آبی دهید بر لب خشکش خدای را
کاندر دلش شکیب نه و اندر تنش سکون
 
گفتار شه هنوز به پایان نرفته بود
کآن طفل ناله ای زجگر زد چو ارغنون
 
و آن گاه خنده ای به رخ شه نمود و خفت
دیگر ز من مپرس که شد این قضیه چون
 
این قاصد اجل ز کجا بود ناگهان
و آن را به حلق تشنه که بوده ست رهنمون
 
شد پاره حلق اصغر بی شیر و تازه گشت
زخم دل حسین جگر خسته از درون
 
نظّاره کرد شاه به رخسار آن صغیر
با ناله گفت نحن الی اللَّه راجعون
 
***ای آهوی حرم به خدا می سپارمت
در حیرتم که چون به سوی خیمه آرمت
 
آه از حسین و داغ فزون از شماره اش
و آن دردها که نتوانست چاره اش
 
فریادهای العطش آل و عترتش
تبخال های لعل لب شیرخواره اش
 
آن اکبری که گشت به خون غرقه عارضش
آن اصغری که ماند تهی گاهواره اش
 
آن جبهۀ شکسته و حلق بریده اش
آن ریش خون چکان و تن پاره پاره اش
 
آن ماه چارده که ز خون بسته هاله اش
آن آسمان که زخم بدن بُد ستاره اش
 
آن سر که بر فراز نی از کوفه تا به شام
بردند با تبیره و کوس و نقاره اش
 
آن نو عروس حجله حسرت که دست کین
تاراج کرد زیور و خلخال و یاره اش
 
آن کودکی که در گهِ یغمای خیمه گاه
از گوش برد دست ستم گوشواره اش
 
آن بانوی حریم جلالت که چشم خصم
می کرد با نگاه حقارت نظاره اش
 
آن خسته علیل که با بند آهنین
بردند گه پیاده و گاهی سواره اش
 
آن دست بسته طفل یتیمی که خسته گشت
پای برهنه از اثر خار و خاره اش
 
***داغی که کهنه شد به یقین بی اثر شود
وین داغ هر زمان اثرش بیشتر شود
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری