ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار ولادت حضرت زینب (سلام الله علیها) و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
آمده زینب شود، زهرا شود، کوثر شود 
بین فرزندان عصمت، بهترین دختر شود
 
دختر انسیة الحورا چه می‌دانی که چیست 
آمده مریم شود، حوا شود، هاجر شود
 
آمده تا پله‌ای از هر چه مریم، بیشتر 
آمده تا پله‌ای از فاطمه کمتر شود
 
آمده تا در بلاغت مثل زهرا گل کند 
آمده تا در فصاحت حیدری دیگر شود
 
وارث نهج البلاغات و فصاحات خداست 
مثل جدش می‌تواند صاحب منبر شود
 
خاندان وحی دارد معجزاتی این چنین 
زن ندیدم در ابهت مثل پیغمبر شود
 
آمده تا کوه‌ها مغرورتر گردن کشند 
سرو را قامت شود، در استقامت سر شود
 
آمده در روشنای چشم‌های اهلبیت 
چشم را روشن کند، یک جا چهل اختر شود
 
بس که عمری با برادرهای خوش منظر نشست 
می‌تواند سال ها این گونه خوش محضر شود
 
دختر است و در سجایا پا به پای مادر است 
می‌تواند پس خطاب سوره‌ی کوثر شود
 
این چنین با آیه‌های نوربخش کوثرش 
می‌رود در کربلا تا شاهد "وانحر" شود
 
فصلی از نیلی کبودی‌های مادر سهم اوست 
در مدینه یاس بوده، شامْ نیلوفر شود
 
اذن اگر باشد که شمشیری به دستانش دهند 
می‌تواند در رشادت صد علی اکبر شود
 
دو پسر نذر برادر کرده تا ظهر عطش 
دست‌های حضرت عباس را خواهر شود
 
روی تلّ زینبه ایستاده مثل کوه 
تا اگر لازم شود، خواهر شود، مادر شود
 
نیم روزی بیشتر در کربلا فرصت نداشت 
جلوه‌اش خواهی ببینی، باش تا محشر شود
 
زن ندیدم با اشاره کوفه را سازد خموش 
جای آن دارد که او فرمانده‌ی لشکر شود
 
تا بماند کربلا در ذهن مغشوش زمین 
مثل زینب یک نفر باید روایت‌گر شود
 
مهر زینب نور قلب و نام زینب نور چشم 
ذکر یا زینب از این پس نقش انگشتر شود
 
جای آن دارد تمام کهکشان‌های خدا 
بر زمین آید فدای دختر حیدر شود
گفتم از کوه بگویم قدمم می‌لرزد
از تو دم می‌زنم اما قلمم می‌لرزد
 
هیبت نام تو یک عمر تکانم داده‌ست
رسم مردانگی‌ات راه نشانم داده‌ست
 
پی نبردیم به یکتایی نامت زینب
کار ما نیست شناسایی نامت زینب
 
من در ادراک شکوه تو سرم می‌سوزد
جبرئیلم، همه‌ی بال و پرم می‌سوزد
 
من در اعماق خیالم ... چه بگویم از تو! 
من در این مرحله لالم، چه بگویم از تو! 
 
چه بگویم؟! به خدا از تو سرودن سخت است
هم علی بودن و هم فاطمه بودن سخت است
 
چه بگویم که خداوند روایتگر توست
تار و پود همه افلاک، نخ معجر توست
 
روبروی تو که قرآن خدا وا می‌شد
لب آیات به تفسیر شما وا می‌شد
 
آمدی تا که فقط زینت مولا باشی
تا پس از فاطمه صدیقه صغری باشی
 
آمدی شمس و قمر پیش تو سو سو بزنند
تا که مردان جهان پیش تو زانو بزنند
 
چشم وا کردی و دنیای علی زیبا شد
باز تکرار همان سوره‌ی " اعطینا " شد
 
عشق عالم به تو از بوسه مکرر می‌گفت 
به گمانم به تو آرام پیمبر می‌گفت:
 
بی تو دنیای من از شور و شرر خالی بود
جای تو زیر عبایم چقدر خالی بود
تا باب فیض ، رو به دلم باز می شود
شعرم به شوق مدح تو آغاز می شود
همچون کلیم کار من اعجاز می شود
احساس قلبی ام به تو ابراز می شود
 
تا با توأم به مردم دنیا چه حاجت است
“خلوت گزیده را به تماشا چه حاجت است؟”
 
خاتون مشرقین سلام عرض می کنم
ای عین نور عین سلام عرض می کنم
بانـیِ عالمین سلام عرض می کنم
آرامش حسین سلام عرض می کنم
 
این جمله ،حرف قلبی هرچه برادر است
(روزی که آمدی به زمین روز خواهر است)
 
چشم و چراغ عترت طاها خوش آمدی
آیینه دارِ هیبت مولا خوش آمدی
ای امتداد حضرت زهرا خوش آمدی
(سوّم امام زاده ی دنیا خوش آمدی)
 
آنسان که شرح عاشقی تو شنیدنی ست
لبخند تو به چهره ی ارباب دیدنی ست
 
چون در قفای عشق خودت با سر آمدی
بر هر چه عاشق است در عالم( سرآمدی )
ای افتخار کرده به تو ذات سرمدی
الحق که تو ( عقیله ی آل محمّدی )
 
درد از دل رسول به سرعت عبور کرد
با تو خدیجه باز در عالم ظهور کرد
 
در تو صفات ذات خُدا جلوه گر شده
در خاک با تو مهر و وفا جلوه گر شده
اوج مقام صبر و رضا جلوه گر شده
کرب‌ و بلا به شام بلا جلوه گر شده
 
تو آمدی که زخم مدینه رفو شود
با خطبه ات بساط ستم زیر و رو شود
 
از شان تو خُداست که سر در می آورد
سلطان انبیاست که سر در می آورد
زهراست،مرتضاست که سر در می آورد
مظلوم کربلاست که سر در می آورد
 
چون درخُور مقام تو جز این نداشته
اسم‌ تو را خدای تو( زینب ) گذاشته
 
با دیده ، دیدن تو مُیّسر نمی شود
نوری و خاطر تو مُکدّر نمی شود
بی تو حسین زندگی اش سر نمی شود
جز تو کسی که زینت حیدر نمی شود
 
با احتساب اینکه تویی زینت علی
قطعاً یکی ست خَلق تو با خلقت علی
 
استاد تو خداست ، خُدایی علیمه ای
صدّیقه و مُطهّره ای و فهیمه ای
شخصاً شبیه فاطمه حق را ندیمه ای
اُخت الکریم ، بنت کریم و کریمه ای
 
از بس که مثل شیرخدایی تو شیرزن
با دیدن تو یاد پدر می کند حسن
 
کوریِ چشم جُملگـیِ بد نهادها
هیچند در برابرت ، ابن زیادها
ما نیستیم پیرو کج اعتقادها
عین نفهمی است اگر بی سوادها- – –
 
گفتند شام و کوفه تو را بی نقاب دید
بالله؛ حجاب نیز تو را در حجاب دید
 
داغی که پیر کرد تورا درد شام بود
با اینکه دورتان همه جا ازدحام بود
با تو وقار اهل حرم مستدام بود
آنجا که حُبّ حیدر و زهرا حرام بود
 
با بودن تو شعبه ای از کربلا شده
در زینبیّه اش نجف از نو بنا شده
 
اندازه ی تو هیچ کسی غم ندیده است
داغی که دیده ای تو مُحرّم ندیده است
نسل بشر که هیچ مَلَک هم ندیده است
با اینکه درد و داغ،دلت کم ندیده است
 
جز حمد کردگار دمی بر لب تو نیست
جز یا حسین زمزمه ی هر شب تو نیست
 
در قتلگاه پیر شدی خاک بر سرم
از جان خویش سیر شدی خاک بر سرم
گفتند که اسیر شدی ، خاک بر سرم
با شمر هم مسیر شدی خاک بر سرم
 
خاکم به سر که همسفر اشقیا شدی
از یادگار مادرت آخر جدا شـدی
 
شد مثل مادر تو نصیب تو سوختن
بستند هر دوست تو را چون ابوالحسن
نه یوسفی برای تو ماند و نه پیرُهن
گفتی دم وداع به سالار بی کفن
 
“چون چاره نیست می روم و می گذارمت”
“ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت”
آتشم آتشی از سمت سحر
شعله‌ام شعله‌‌ای از شمس و قمر
هوهویَم هوهویِ یک تیغِ دوسَر
نعره‌ام نعره‌ای از عمقِ جگر
 
ها علی بشر کَیفَ بشر
که بشر می‌شود اینگونه مگر؟*
 
مثل یک قایقِ طوفان زده‌ام
مثل یک شیشه‌ی باران زده‌ام
مثل یک دست به دامان زده‌ام
که خوش این فال به دیوان زده‌ام
 
آمده جانِ علی جانِ نجف
حضرتِ زینبِ سلطانِ نجف
 
به جلال و جبروتش سوگند
به کمال و ملکوتش سوگند
به قمات و به قنوتش سوگند
به ثُبات و به ثبوتش سوگند
 
نورِ ثارالَهِ زهرا و علیست
باء بسم‌الله زهرا و علیست
 
باز زهراست که مولا شده‌است
یا علی هست که زهرا شده‌است
چه در این قاب هویدا شده‌است
که حسن غرقِ تماشا شده‌است
 
جَبلُ الصَبرِ دو دونیا زینب
سومین معنیِ زهرا زینب
 
جلوه در جلوه تنزُل دارد
نور در نور تسلسل دارد
مصطفی در بغلش گُل دارد
فاطمه هست ؛ تامل دارد
 
روز اول به خدا گفت بَلا
اِنَماالعِشق هوالکرببلا
 
ذوالفقاری که دو دَم دارد اوست
آنکه خود هفت حرم دارد اوست
شاه دُختی که عَلَم دارد اوست
آنکه از صبر قدم دارد اوست
 
به عُلُوَش که تمام دین است
نام زینب چقدر سنگین است
 
زینبی هم قدمِ ثارالله
زینبی با عَلَمِ ثارالله
معنیِ محترمِ ثارالله
در حجابِ حرم ثارالله
 
“زینبی سایه به سایه با دوست
سایه هم دورتر از او تا دوست”
 
نفس او دو هَجا بود: حسین
زینب اینگونه دوتا بود: حسین
با حسینش همه‌جا بود: حسین
هم حسن هم بخدا بود: حسین
 
تاکه او هست سری خَم نشود
سرِ مویی زِ علی کم نشود
 
کیست او راویِ راه سه امام
کیست او خطبه‌ی پولاد و پیام
کیست او شیرِخدا در احرام
کیست او معنیِ ویرانیِ شام
 
کیست اوبیرقِ غیرت باشد
قسمِ حضرت حجت باشد
 
شب که تا تربت مادر می‌رفت
هر قدم با سه برادر می‌رفت
پیشِ رو حضرت حیدر می‌رفت
زود عباس جلوتر می‌رفت
 
نور جز نور از این آیه ندید
سایه‌اش را زنِ همسایه ندید
 
بارَش از کوه کمر می‌شکند
داغش از مَرد سپر می‌شکند
بال او از همه پر می‌شکند
زینب است او و مگر می‌شکند؟
 
رفت از کوفه جگر درآورد
رفت از شام پدر درآورد
 
کربلا دید پَرَت تیر کشید
پایِ گودال سَرَت تیر کشید
بی حسینت کمرت تیر کشید
نیزه‌ای زد جگرت تیر کشید
 
کربلا دید اسیرش کردند
آه یکروزه چه پیرش کردند
 
***
 
*از سلیمان امیـنی تبریزی
سِر علی سِتر علی شکر علی راز علی
همه‌ی حرف خداوند از آغاز علی
گفت معراج علی آنهمه اعجاز علی
در حرا یاکه حرم باز علی باز علی
 
از علی گفتم و گفتند که اما زینب
نقطه‌ی با علی و نقطه‌ی زهرا زینب
 
پنج تَن می‌شود اینگونه مجسم : زینب
همه از جَدّ و اُم و اَب همه باهم زینب
پنج تَن نقطه شده تا بنویسم زینب
پنج نقطه زده‌ام تا بزنم دَم زینب
 
نامِ او اول علی بعد ، علی زینب شد
آیه‌ی اعظم علی آیتِ عُظمی زینب
 
واژه‌ای کو که کُنَد شرح و بیان بانو را
قلمی کو که نویسد به زبان بانو را
که چُنین خاک ندیده است چُنان بانو را
که جهان حیرتِ محض است جهان بانو را
 
فاطمه باید از این نام بگیرد پرده
بسکه در فهمِ جهان هست معما زینب
 
از همان روزِ تولد نظرش گفت حسین
بین آغوشِ همه چشمِ تَرش گفت حسین
مادرش گفت حسین و پدرش گفت حسین
از دلش گفت حسن از جگرش گفت حسین
 
همه دیدند حسن را به حجاب و غیرت
همه دیدند حسین است سراپا زینب
 
آمده تاکه ببینند غمی جاری را
آمده تاکه بگوید به بلا آری را
به سرِ دوش کشد بیرقِ بیداری را
تا به عباس دهد درسِ علمداری را
 
آمده تا بنویسند پس از اعجازش
کربلا کربُبلا گشت ولی با زینب
 
معنیِ محض شهود است که آرایه ندید
عینِ نوری است پسِ پرده که پیرایه ندید
سایه‌ی روشن او را زنِ همسایه ندید
غیرِ عباس و حسینش به سرش سایه ندید
 
بعد از آن خطبه شد و خطبه‌ی او تیغِ دو دَم
بعد از آن خصم خس و پهنه‌ی دریا زینب
 
فاطمه رفت ولی نه دلِ خانه او بود
جایِ زهرا همه شب شمعِ شبانه او بود
سه امام‌اند به گِردش که بهانه او بود
سپرِ هر سه در آن ظلمِ زمانه او بود
 
مادری کرده برای سه امامش جا داشت
که بگویند به او اُمِ ابیها زینب
 
زیرِ دینش همه مدیون بلاءِ زینب
کعبه تا کرببلا زیر لواءِ زینب
زنده شد دینِ خدا پس به خداءِ زینب
باء بسمِ لله ما هست زِ باءِ زینب
 
اول فاتحه شد آخر نامش یعنی
مانده قرانی اگرمانده به یک یازینب
 
مثل یک آه بلند آه که جانکاه گذشت
عمرش اندازه‌ی پنجاه و چهار آه گذشت
با حسین و حسنش آه چه کوتاه گذشت
کَس نفهمید چه بر او همه‌ی راه گذشت
 
همه‌ی راه بجای همه او خورد زمین
همه‌ی راه سپر بود به هرجا زینب
 
آن پیمبر که به هنگام سخن گریه کُنَد
گفت هرکس به غمِ زینب من گریه کُنَد
می‌بَرد گرچه به یک پلک زدن گریه کُنَد
اَجر آنکه به حسین و به حسن گریه کُنَد
 
در حدیث است که فرمود برای فَرَجَم
هفت دفعه قسم ماست به عُلیا زینب
 
روضه‌اش بود که دیدی کفنش را بُردند
ناله‌اش بود چرا پیرهنش را بُردند
تیغ‌ها زودتر از نیزه تنش را بُردند
خورجین‌ها سرِ دور از بدنش را بُردند
 
همه را بُرده ولیکن به تو سوگند نرفت
نخی از مقعنه‌ی عصمتِ کبری زینب
صدای چک‌چکِ چکامه‌خوانِ آسمان رسید
سکوت را شکست، رحمتی که ناگهان رسید
چقدر شعر، از نمازِ صبحِ ابر، می‌چکد
به پای دختری که با ترنّمِ اذان رسید
 
به خاطر نزولش این شهادتین، بر لب است
که عشق، زینب است و بس؛ حسین، عشقِ زینب است
 
حسین گفتم و درآمد اشکِ مادرِ حسین
حسین گفتم آب شد، دلِ برادر حسین
صدای «حا و سین و یا و نون» بلند می‌شود
از آیه‌های هق‌هقِ زبانِ خواهر حسین
 
صدای زینب است این که می‌رود به آسمان
حسین جان حسین جان حسین جان حسین جان
 
من آمدم صدا شوم حسین را صدا کنم
به زندگی رسیده‌ام که خویش را فدا کنم
بیا به صحنِ کامِ من؛ سلام، تربتِ حسین !
بمان و صبر کن ببین چه محشری بپا کنم
 
سلام ای فرات، آبِ تشنه‌ی لبِ حسین !
ببار، ابرِ اشک را به کامِ زینبِ حسین
 
نشسته جبرئیل، بر زمین به احترام من
دوباره وحی، آمده به احترام نام من
صدای عرش، می‌رسد؛ سلام، می‌دهد به عشق
و من جواب، می‌دهم «سلام بر امام من»
 
تمامِ حرف‌های من خلاصه است در حسین
که اولین کلامِ من شده سلام بر حسین
 
در اولین قدم برای این غریب، خواهرم
زمان خواهرانه‌های خود براش، مادرم
به وقتِ جنگ، مردِ جنگ، می‌شوم برای او
زمان فتحِ قلعه‌های‌ کفر نیز، حیدرم
 
اگر شهید می‌شوم؛ اگر اسیر می‌شوم
هزار شکر، عشق را؛ که پاش پیر می‌شوم
 
تمام من فدای او؛ کم است ؟!؛ پس تبار، هم
شهید می‌شوم برای یار، در مزار، هم
موحدانه می‌پرستم آفریدگار، را
به عشقِ «لاشریک‌له» خدا یکی‌ست، یار، هم
 
من از خدا حسین، خواستم فقط همین و بس
فقط به عشق بودنِ حسین، می‌کشم نفس
 
خدا نیاورد که روزهای وصل، شب شود
اسیرِ جاهلانِ دین؛ عقیله‌العرب شود
خدا نیاورد زبانِ مدح، روضه‌خوان شود
به جای «یاحسین»، «واحسین»، ذکرِ لب شود
 
چقدر حالم از مرورِ آن زمانه بد شده
چقدر بد؛ دعای من «خدا نیاورد» شده
در شبِ میلاد می گویم که غوغا زینب است
آمده نوری که می گویند او را زینب است
صبر را آنکس که داده خوب معنا زینب است
نُه فلک در زیرِ پایش هست و اعلا زینب است
 
“آنکه باشد عینِ مولا..مثلِ مولا زینب است “
 
بال و پر را باز کن تا خانه ی حیدر رویم
از سرای خویشتن تا وادی دلبر رویم..
جای دارد هروله کرده ..بدونِ سر رویم
بهرِ تبریک مضاعف جانبِ مادر رویم
 
“آینه در آینه..تندیسِ زهرا زینب است “
 
ای دلِ خسته برو بیت الولا بیتوته کن
در میانِ خانه ی شیرِ خدا بیتوته کن
در جوارِرحمتِ خیرالنسا بیتوته کن
فکر لازم نیست پس با مجتبا بیتوته کن
 
“باعثِ شادابی این جمعِ زیبا زینب است “
 
ابتدائا عالمی را زد به هم با گریه اش
سینه ی صدّیقه شد پُر همّ و غم با گریه اش
زمزمی جوشنده شد بابُ الکرم با گریه اش
غرقِ ماتم شد همه اهلِ حرم با گریه اش
 
“آشکارا شد به عالم..امّ ِ غمها زینب است”
 
گریه اش تبدیل شد بر خنده در آغوشِ یار
مات و مبهوت است چشمانش به رخسارِ نگار
عشقِ خود را یافته این دخترِ دور از قرار
کعبه شد اربابِ عالم..این گل است اند مدار
 
“پس حسین عشق ست و عاشق بهرِ آقا زینب است “
 
ای حسینی ها!شبِ میلادِ فخر المصطفاست
در شباهت گفته اندآئینه ی شیر خداست
خلقتِ این زن یقیناً از همه عالم سواست
هیچ می دانید بانو..حافظِ کرببلاست
 
“آن کسی که دینِ حق را کرده احیا زینب است “
 
عاجزم از گفتنِ مدح و ثنایش..عاشقان
من کی ام تا که سُرایم از برایش عاشقان
دل صفا می گیرد از لطف و صفایش عاشقان
عالم و آدم همه بادا فدایش عاشقان
 
“عصمتِ صغرای حق..بانوی عظما زینب است”
فزون از حد تصویری فراتر از خیالاتی
ز هر وصفی تو بالاتر غنی تر از عباراتی
 
خداوندی که دارد این همه اعجاز در خلقت
تو با حسن کمالت این خدا را راه اثباتی
 
قیامت ، آسمان را تا زمین می‌آورد بانو
قعودت خاک را بالا بَرَد ، بال مناجاتی
 
عبادت شرحی از گفت و شنود توست با خالق
تویی راز و نیاز و تو خودت روح عباداتی
 
خدا خوانده است کوثر مادرت را با سه تا آیه
گمان دارم که آن آیات را تو مثل مرآتی
 
حجاب و عفت و صبر و حیا را رنگ بخشیدی
تو الگوی زنان در بحث ایمان و کمالاتی
 
اگر سادات را زهراست مادر مرتضی بابا
تو دلدار حسین و عمه جان کل ساداتی
 
برای نشر دین حق به خاک کربلا رفتی
رسالت نه ، تو دارای تمامی رسالاتی
 
شکستی هیبت بت های شامی را به اعجازی
خلیل کربلا هستی و ابراهیم شاماتی
 
برای صوت قرآنی که از نیزه به گوش آمد
خلائق پای نی دیدند تو تفسیر آیاتی
 
به کشتی نجات اهل عالم لنگری زینب
تو مصباح الهدی را امتدادی هم که مشکاتی
 
ندیده مادر گیتی چنین عنوان که تو داری
تو هم زین اَبی هم زینت ارض و سماواتی
وقتی شراب ناب در میخانه ها جور است
پس میکده تنها پناهِ عبد مخمور است
ساقی علی و ساغر میخانه کوثر شد
هر کس که مهمان شد سر این سفره ، منصور است
آنکه گدای خانه ی مولای ما باشد
در آسمان ها و زمین محبوب و مشهور است
منبعد از این میتابد از بیت علی ، خورشید
هر کس نبیند نور او را لاجرم کور است
 
ای حضرت خورشید ، تو نورُ علی نوری
تو زینت شیر خدایی سر مستوری
 
باید بیاموزم برای تو سرودن را
نذر قدمهایت کنم هم جان و هم تن را
درّی نفیس و قیمتی میسازی ای خانم
تا که بیاندازی نگاهی سنگ‌معدن را
وقتی طبیب دردها هستی ، نخواهم داد..
به عیش عالم لذت بیمار بودن را
کار مسیحا!؟ نه مسیحا کار دست توست
آموخت عیسی از تو مرده زنده کردن را
 
از ابتدا تا انتهای تو خدا باشد
نیمت اگر زهراست ، نیمت مرتضی باشد
 
مانند زهرا عصمت پروردگاری تو
شاگردِ ممتاز یلِ دُلدُل سواری تو
مثل علی و فاطمه بعد از تو!؟ ممکن‌نیست
صدیقه ی صغری یی و همتا نداری تو
هر گاه لب وا میکنی و خطبه میخوانی
چیزی شبیه حمله های ذوالفقاری تو
عرش خدا چون دفتر کار علی باشد
در دفترش قائم مقام و کارداری تو
 
ای وای از وقتی که چادر بر کمر داری
یا دستمال مرتضی را روی سر داری
 
سنگ محک در باب ایمان میشود زینب
تفسیر موضوعی قرآن میشود زینب
فهمیدم از فرمایش پیغمبر اعظم
جمع حسن جان و حسین جان میشود زینب
تفسیر عشق است و خودِ عشق است و معشوق است
در سرزمین عشق سلطان میشود زینب
زینب حسینی مذهبِ یک دانه ی دنیاست
گفتم‌حسین… و باز گریان میشود زینب
 
مادر سفارش کرد که در روز عاشورا…
مادر سفارش کرد که زیر گلویش را
 
افتاد زینب مو پریشان روی تل بی حال
افتاد از مرکب حسینش در ته گودال
جمعیتی که هجمه میبردند و جا کم بود
در زیر دست و پا تنی که میشود پامال
مرکب سواران آمدند اینبار در گودال
هرچه در ساحل نشستم جزرم اصلاً مد نداد
عرش بر شعرم مجالی که به فرش افتد نداد
سِیر کردم واژه ها راعقلم امّا قد نداد
چشم وا کردم نشان من به جز ابجد نداد
 
لاجَرَم با پای دل در سیر ابجد پر زدم
شصت و نه دفعه پلاک شصت و نه را در زدم
 
شصت و نه دفعه وضو پشت وضو اما نشد
شصت و نه دفعه توسل ؛باب حاجت وا نشد
زیر و رو شد واژه ها مضمون نو پیدا نشد
شصت و نه دست دعا بردیم تا بالا نشد
 
در همین اثنی دمی گیرا به فریادم رسید
یاحسینی و گفتم و خیرش به اجدادم رسید
 
یا حسینی گفتم و دلداده زینب شدم
هو کشیدم تا که مست از باده زینب شدم
عشق دام انداخت و آزاده زینب شدم
سجده ای کردم به خاک افتاده زینب شدم
 
گرچه دارد بیش ازاین الفاظ حرمت زینبش
می نویسم عشق می خوانم به جرأت زینبش
 
بعدلالا؛گریه ها پایان نمی گیردچرا
ابرها لبریز؛پس باران نمی گیرد چرا
طفل کوچک فرصت جولان نمیگیرد چرا
شاه تشنه دربغل قرآن نمی گیرد چرا
 
رفت در آغوش دلبر زهرها چون قند شد
گریه گریه؛ گریه ها تبدیل بر لبخند شد
 
عقل سینه چاک کرد و ناگهان بی هوش شد
عشق شد آرام تا با عشق هم آغوش شد
وقت مستی سررسید و باده ساغرپوش شد
تاسرانگشت محبت شانه گیسوش شد
 
کربلا درجلوه آمد؛زخمها سرباز کرد
خواهراول چشم بر روی برادر باز کرد
 
چشمها را بازکرد و عاشقی آغاز شد
دل برفت ازدست و یک آن روح  در پرواز شد
با اشارات نظر دلدادگی ابراز شد
دستها گهواره شد هنگام خواب ناز شد
 
لای لایی برادر خواهرش راخواب کرد
چشم بست و در مسیرعشق فتح الباب کرد
 
هردوتا صیاد هر دو چون شکار یکدگر
هردو مومن هردوتا آیینه دار یکدگر
هردوتا ثابت قدم پای قرار یکدگر
شب نمی شد روزشان الّا کنار یکدگر
 
هر دوتا واحد شدند وعشقشان مشروح بود
آن قَدَر که دردوتا پیکرفقط یک روح بود
 
مظهر ایمان حسین و روح ایمان زینب است
موج دریاها حسین و ابرباران زینب است
خیمه عفت حسین و حافظ آن زینب است
خط خط قرآن حسین و جلد قرآن زینب است
 
این یکی شمس هدایت آن یکی شمس حیاست
این یکی ابن الولایت آن یکی بنت الهداست
 
باده مستی حسین و ظرف باده زینب است
جاده عزت حسین و نورجاده زینب است
حاکم مطلق حسین و سرنهاده زینب است
شرزه شیرنر حسین وشیر ماده زینب است
 
این یکی طوفان کند آن یک قیامت می کند
این سر و جان می دهد آن استقامت می کند
 
کیست زینب صبر مطلق روح عفت جان عشق
ثانی زهرای مرضیه نوک پیکان عشق
مادر کرببلابانوی هم پیمان عشق
کیست زینب دخت حیدر خواهر سلطان عشق
 
بانویی که کفّه غم را کفایت کرداوست
آنکه درعصردهم نقل ولایت کرد اوست
 
بانوی معصومه خانوم جلیله کیست او
پاک از هرنوع؛ اخلاق رذیله کیست او
مریم عذرای این قوم وقبیله کیست او
بین زنهای جهان شخص عقیله کیست او
 
کیست او؟ آنکه به جز فریادعفت سرنداد
دادعباس و علی اکبر ولی معجر نداد
 
دور بازوی شهامت نقش بازوبند اوست
آن کسی که می زند بر کشته اش لبخنداوست
آنکه یک جاازتعلق های خود دل کَند اوست
وانکه بگذشته است حتی از دوتا فرزند اوست
 
بادورکعت عشق حتی ازنوافل هم گذشت
درمسیرعاشقی از میوه دل هم گذشت
 
چندباری این مسیر خیمه را طی کرد او
با تمام عشق اصرار پیاپی کرد او
تا دوتا گلدسته را تقدیم بر وِی کرد او
اسب آقازاده هایش را خودش هِی کرد او
 
عشق را اثبات کرد او یک تنه با بچه هاش
لافتی جز زینب ولاسیف الّا بچه هاش
 
الغرض این زینبی که کعبه منظوربود
آنکه از همسایه ها هم سایه اش مستوربود
وای برمن بعدعاشورا حجابش نور بود
در حصار اخنس و شمر و سنان محصور بود
 
بی محارم از مسیرکوفه سمت شام رفت
عصمت مستوره در انظار خاص وعام رفت
اگر برای نوکری تو جَنَم نداشتیم
به فکر ما همیشه بوده‌ای و غم نداشتیم
 
هزار سال قبل خلقت تمام کائنات
وجود داشتی و ما بجز عدم نداشتیم
 
به احترام خاندان توست محترم شدیم
بدون اهل بیت شخص محترم نداشتیم
 
قسم به نام اهل بیت می‌خوریم روز و شب
بدون خانواده علی قسم نداشتیم
 
تو مظهر کرامتی و ما بدون بودنت
بخیل می‌شدیم و درکی از کرم نداشتیم
 
برای مدح تو غزل نوشته ایم از ازل
در آن زمان اگر چه دفتر و قلم نداشتیم
 
خدا تو را برای ذات خویش خلق کرده است
وگرنه حوریه به روی عرش کم نداشتیم
 
بجز تو در هوای هرکسی اگر نفس زدیم
دمی اگر که داشتیم بازدم نداشتیم
 
تو انعکاس جلوه حسین بر خلائقی
نداشتیم اگر تو را حسین هم نداشتیم
 
ای عمه‌جان! بدون شک تو «مُحی‌الشَعائری»
بدون زحمت تو بیرق و علم نداشتیم
 
بدون شک شب ولادتت به سینه می‌زدیم
حرم نبود اگر مدافع حرم نداشتیم
قرار هست که از عشق با خبر باشد
نگاه تشنه ی خورشید بر قمر باشد
حسین روبروی زینبش نشسته اگر
بناست نور در این خانه بیشتر باشد
برای خوردن آب حیات می خواهد
که خضر جزء گدایان پشت در باشد
علی به مردم عالم همیشه میگوید
بناست دختر من زینت پدر باشد
بُتِ جدا شدن از عشق خُرد خواهد شد
به دوش زینب کرار اگر تبر باشد
 
شبیه ما که فقیران بر سر راهیم
گدای خانه ی زینب شدست ابراهیم
 
نوشته اند به نام شما تعالی را
خدا برای تو میخواست شأن عالی را
برای درک بلندای نام تو حتی
نبود جرأت پرواز هیچ بالی را
تو زینت ولی اللّه اعظمی زینب
خدا به دست علی داده چه مدالی را
شنیده اند سلیمان به نام نامی تو
خریده از سر بازار عشق قالی را
بگیر قلب مرا پُر کن از محبت و بعد
دوباره پس بده این کاسه ی سفالی را
 
دل کسی که پر از ذکر یا حسین شود
غلام خانه ی ارباب عالمین شود
 
شنیده اند که از خون دوات باید ساخت
و در دو دیده دو رود فرات باید ساخت
حریم زینب کبری ستون عرض و سماست
دلیل بودنِ کلِّ کُرات باید ساخت
به خاک کرب و بلایت قسم که انسان را
نوشته اند که از خاک پات باید ساخت
فقط به خاطر اوصاف چادرت بانو
کتاب های سراسر صفات باید ساخت
حسین رمز نجات جهانیان شد پس
برای صحن تو باب نجات باید ساخت
 
سبوی سینه اش از جام عاشقی پُر بود
اسیر دائمی خانه ات اگر حُر بود
 
به خانه ی تو فلک باز راه پیدا کرد
هزار شکر , فلک تکیه گاه پیدا کرد
اسیر باغچه ی خانه ی تو بود بهشت
اگر که عزت از این بارگاه پیدا کرد
سفید بختی نوکر به رو سپیدی نیست
که شاه نوکر خود را سیاه پیدا کرد
همیشه یاور تنهایی حسین تویی
حسین با تو دوباره سپاه پیدا کرد
در آسمان پی خورشید بود اما حیف
حسین را وسط قتلگاه پیدا کرد
 
و گرگ ها جگرت را دوباره آزردند
همینکه پیرهن یوسف تو را بردند
باز هم شهر مدینه شب رؤیایی داشت
یاس حیدر به برش غنچه زیبایی داشت
متولد شده بود آینه حجب و حیا
دختری که دم او هیبت مولایی داشت
بسکه از آمدنش چشم علی روشن شد
باز حیدر هوس خواندن لالایی داشت
مانده بودم چه بگویم به خدا این نوزاد
دختری بود که صد آینه آقایی داشت
عشق باباست به دختر همه اش کار دل است
بی سبب نیست که بابا تب بالایی داشت
یاس هم منتظر آمدن دلبر بود
علت این بود اگر دیده دریایی داشت
 
یک نفر گفت حسین آمد و او غوغا کرد
ناگهان دیده نورانی خود را وا کرد
 
آمده آینه حضرت زهرا بشود
آمده زینت جان و دل بابا بشود
دختر فاطمه و ام ابیهای علیست
پس عجب نیست که او زینب کبری بشود
نام زینب که می آید به خدا جا دارد
کوه دریا شود و موج زنان پا بشود
می تواند همه دم با نظر فاطمی اش
هرکسی را که نظرکرد مسیحا بشود
شب میلاد قرار دل ارباب حسین
نامه ام را برسانید که امضا بشود
اینچنین دختری از فاطمه باید هم که
آبروی نسب آدم و حوا بشود
 
شوری افتاده به هر دل که بیانش سخت است
هرکسی نوکر زینب بشود خوشبخت است
 
او که نور پدر حضرت زهرا را داشت
خلق و خوی پسر حضرت زهرا را داشت
متولد شد و شیرینی این دنیا شد
آنکه نامش شِکر حضرت زهرا را داشت
به دل حیدر کرار جلایی بخشید
آنکه نامش اثر حضرت زهرا را داشت
از بزرگی نگاهش همگی فهمیدند
اینکه زینب جگر حضرت زهرا را داشت
مرتضی مست خدا شد که گلش را بویید
دید عطر سحر حضرت زهرا را داشت
از گدا پروری و خانمی اش شد معلوم
اینکه دستش هنر حضرت زهرا را داشت
 
بی سبب نیست که زهرا می کوثر می خواست
از خدای خودش این مرتبه دختر می خواست
 
دختر شیرخدا آینۀ شیر خداست
دختر فاطمه والله که دریای حیاست
بعد زهرا به خدا در ادب و علم و حجاب
پرچم زینب کبراست که خیلی بالاست
زینب آن بانوی با عزت و والایی که
یکی از پابه رکابان حریمش سقاست
جگری نیست کسی را که کشد معجر او
چونکه او بنت علی شیر زن کرببلاست
آنقدر مثل پدر مست خداوند شده
که شهادت همه جا در نظر او زیباست
وای اگر قصد کند خطبه بخواند زینب
زود ثابت بکند دشمن زینب رسواست
 
از لب خطبه او در و گهر می ریزد
تیغ بردارد اگر یکسره سر می ریزد
 
دست او بسته شد و حوصله او سر رفت
لب گشود و همه گفتند علی منبر رفت
گفت لاحول ولا قوه الا بالله
همه گفتند که مولا به سوی خیبر رفت
همه گفتند که او تیغ دمش حیدری است
ذهن ها سوی سخن پروری حیدر رفت
ذوالفقاری که به لب داشت در آمد ز غلاف
خطبه آغاز شد و آبروی لشگر رفت
آنقدر گفت که افتاد یزید از تختش
آنقدر گفت که اشک همه آنجا سر رفت
ناگهان در وسط گریه و اشک مردم
مردی از جای پرید و طرف یک سر رفت
 
چشم زینب به سر سوخته یار افتاد
فکر آن روز که رفته سر بازار افتاد
آشتی می کند دلم با عشق
در شب ابری تولّد تو
بال ها می زند کبوتر شوق
در دل آسمانی خود تو
 
این منم غرق شور میلادت
ارغوانی ترین گل عالم
در شگفتِ شکفتن نامت
می شود خوب زخم این بالم
 
لحظه های قلم زدن از تو
راه می روم روی آتش
این منم در حضور تو مبهوت
دختر آب! بانوی آتش
 
عشق از روی مآذنه تا صبح
نغمه های حجاز می خواند
روی سجادهی لطیف دلت
گل مریم نماز می خواند
 
ای غیور بلند معنادار!
حرف های تو حرف ریشه ای است
بهر وصف صلابتت خانم
اسوه ی صبر هم کلیشه ای است
 
نور رخسار حیدری تو شد
روشنی بخش خانه ی خورشید
طلعت هاشمی تو زینب
ماه را بُرده است در تبعید
 
بر حجاب سپیدهء چشمت
هاله ای از بهشت می تابد
تو که می خندی از حیای لبت
نور بر سرنوشت می تابد
 
ای غروب نگاه تو دوزخ!
ای طلوع دمیدنت محشر!
ای قیامت، قیامت کبرا!
دست پرورده ی خود مادر
 
به ضریح نگاه تو قلبِ
مستمندم دخیل می بندد
پای گهواره ی پُر از مهرت
حضرت جبرئیل می خندد
 
روز ما روشنی گفته ی تو
شب ما چادرِ سیاهِ شماست
گرچه کعبه پُراست از مضمون
کربلا شعر دلبخواهِ شماست
 
در شبستان بیقراری خود
چقدر من برو بیا دارم
وقتهایی که سخت دلتنگم
در سرم شور کربلا دارم
 
روح، آبشخورش کلام شماست
ای نگاه عمیق عرفانی
ای کلامت میان بی دینان
مثل سر، روی نیزه قرآنی
 
مثل مجنون که سوخت بی پروا
دل ما ساده بود و عشقی ماند
تو که رفتی به کربلا بعدش
کربلا هم دلش دمشقی ماند
 
ای حروف تو چشمهء ترتیل!
صبغه الله رنگ معجر توست
روزهای طلوع آمدنت
روزهای غروب مادر توست
 
راستی ای بهار خوبی ها
از دل مادرت خبر داری؛
دور آن بستری که خونین است…
میشود سهم تو پرستاری؟
 
سختی روزهای این ایام
به دل واژه ها گواه شده
مثل مادر ز بس نخوابیدی
پای چشم تو هم سیاه شده
 
گرچه بعد از چهار و اندی سال
سخنانت شنیدنی شده است
حیفِ تو که یتیم خواهی شد
حیفِ مادر که رفتنی شده است
 
سحر آبی نگاه تو شد
شبِ شعرِ پُر از مقدمه ام
شعرهایم پُر است از روضه
بسکه درگیر داغ فاطمه ام
وقتش شده باید شبِ غم را رها کرد
تا میکده رفت و بساطی دست و پا کرد
بهتر از امشب هم مگر تقویم دارد؟
ساقی بده پیمانه ای تا عقده وا کرد
زهرای بعد از فاطمه از راه آمد
دستِ خدا تکرارِ خلقِ مرتضی کرد
جز این نبوده که خدا با خلقِ زینب
تجمیعِ عباس و حسین و مجتبا کرد
از این به بعد باید درونِ سینه ی ما
یک زینبیه در حسینیه بنا کرد
 
از آن زمان شد کار و بارِ ما مرتب
که خورد بر پیشانیِ ما مُهرِ زینب
 
عرشِ خداوند است زیرِ پای زینب
لُکنت گرفت، خودکار در املای زینب
هستی هر آنچه هست در دستِ عقیله است
تعظیم دارد ساحتِ بالای زینب
چه خوب شد که روزهامان آفتابیست
از لطفِ خورشیدِ حسین ،گرمای زینب
شد نقشه ها نقشِ برآب، کاخِ ستم را
برده است زیرِ آب ها دریای زینب
اصلاً براتِ کربلا وقتی قبول است
که خورده باشد زیر آن امضای زینب
 
بی مثل و بی تکرار، بی همتاست زینب
آئینه ای از حیدر و زهراست زینب
 
تا روز محشر ما گدای این در هستیم
شکرِ خدا در زینبیه نوکر هستیم
حبل و المتینِ عالمی چادر نمازش
ما سائلان یک نخِ این معجر هستیم
هستیم هم عبدِ حسین هم عبدِ زینب
از عالمی با این گدایی ها سر هستیم
از حالمان پرسید باشید هر زمان که
دم می زنیم از نامِ زینب بهتر هستیم
به ما خدا لطفی از این بهتر نکرده
دیوانه و مجنونِ بنتُ الحیدر هستیم
 
زهرای ثانی کوثرِ کوثر رسیده
عشقِ حسین و حیدرِ حیدر رسیده
 
به به، به لحنِ حیدری وارش، جنم را
محکم گرفته شیرزن دستش علم را
با گام های حیدری از کوفه تا شام
لرزیده زیر پای این بانو، قدم را
زینب کجا و مدحِ او در دفتر ما
توصیف این زن کرده عاجز هر قلم را
هر آنچه می خواهید از این بی بی بگیرید
چون ارث بُرده از حسن طرزِ کرم را
بوی علی را می دهد صحن ملیکه
دارد دمشق، حالِ نجف، جانم حرم را
 
در این غلامی منصبِ شاهی نوشتند
ما را از اول زینب اللهی نوشتند
 
تو آمدی و موسمِ شور و شعف شد
درماندگی و مشکلاتم بر طرف شد
در آستان و سایه سارِ پرچمِ تو
هر که نکرده نوکری عمرش تلف شد
بارانِ لطفِ تو به هر خاکی نبارید
مثل کویری خشک و بی آب و علف شد
صد هاجر و آسیه و مریم کنیزت
معنا به دستِ تو حیا، صبر و شرف شد
از حیدر کرار چیزی کم نداری
باید غلامِ دخترِ شاه نجف شد
 
زینب تو در بطنِ حدیثِ اِنّمایی
زینب تو هم زهرائی و هم مرتضایی
 
مهتابِ ما و خواهرِ خورشید و ماهی
ما را کشاندی تا مسیرِ روبراهی
با نور تو در کشتیِ رحمت نشستیم
هر کس که شد دور از تو رفته اشتباهی
گرچه برایت نوکر خوبی نبودم
چیزی ندارم جز خجالت، روسیاهی
ما را برای اربعین یادت بماند
کافیست بی بی جان فقط گوشه نگاهی
جان ها فدای آن دمی که از روی تل
دیدی به جانِ شاه افتاده سپاهی
 
عمامه و شال و عبا، انگشترش را…
بردند تنها یادگارِ مادرش را
 
تو چلچراغ هر شبِ بزمِ وفایی
سنگِ صبورِ کاروانِ کربلایی
ام ابیهای پس از زهرا تو هستی
ام المصائب در غم و غصه، همایی
تو دختر زهرا و ناموسِ خدایی
زینب کجا و ازدحام، انگشت نمایی
رفته سرِ دلدارِ تو بالای نیزه
تو مانده ای در پای نی، وای از جدایی
مثل مدینه تو سرِ بازارِ کوفه
تکرارِ زهرای میانِ کوچه هایی
 
تو روضه ات از مادرت زهرا جدا نیست
زینب سرانجامِ تو هم قامت کمانیست
گریه‌ی عشاق برای هم است
سینه‌شان تنگِ صدای هم است
آنچه دلِ ایل مرا می‌بَرَد
گیسویِ در باد رهایِ هم است
عاشق و معشوق یکی می‌شوند
عشق در این بزم بجایِ همه است
هرچه که دارند به هم می‌دهند
هرچه که دارند به پای هم است
یک شبه تا قرب تو را می‌بَرَد
عشق پَرِ قرب خدای همه است
 
عشق اگر نغمه‌ی روز و شب است
هرچه که دارد همه از زینب است
 
بر تنِ این دشت که باران نشست
نور دمید و تبِ طوفان نشست
تا به ابد هیچ پشیمان نشد
آنکه سر راهِ کریمان نشست
دید که در پای علی عاشقیم
بر سرِ ما مرغِ سلیمان نشست
راه نشان داد و دلم پر گرفت
رفت نجف گوشه‌ی ایوان نشست
مژده‌ی جبریل چه بود از شعف
حمدِ خدا بر لبِ سلطان نشست
 
گفت که پیغمبرِ عشق آمده
حضرتِ زهرای دمشق آمده
 
اینکه شده خاک تو از احترام
قامت عشق است علیه‌السلام
گرچه ندیدند تو و سایه‌ات
سایه‌ی تو بر سرِ ما مستدام
ملتفتِ بابِ تو پیغمبران
ملتمس نافله‌هایت امام
مجمع انوارِ جلال و جمال
جلوه‌ی ذاتیِ خدا را تمام
خادمِ تو حضرت باب‌الحسین
چادرِ تو زینتِ بیت الحرام
 
مُلک و مَلک مات خروشِ تو است
بیرقِ عباس به دوش تو است
 
پیش پرت سِیرِ سماوات هیچ
بین دلت جز حرم ذات هیچ
پیش نمازِ شبِ خاکیِ تو
هرچه که طامات و عبادات هیچ
پیش تو و هدیه‌ی قربانی‌ات
خیریه و خدمت و خیرات هیچ
آنهمه طوفان که ندیده است نوح
پیشِ قد عمه‌ی سادات هیچ
هرچه که غم دیده زمین و زمان
پایِ غمِ پیر خرابات هیچ
 
آمده‌ای کوفه پشیمان کنی
شام به یک صاعقه ویران کنی
 
نامِ تو را ای دلِ دریا سرشت
در وسط معرکه باید نوشت
حضرت زهرایِ پس از فاطمه
ای نفست بیت علی را بهشت
زنده‌ی تو هفت حرم های ما
خاک درت مسجد و دیر و کنشت
هم حرمت هم حرم کربلا
ساخته شد از دلِ ما خشت خشت
من بفدای قلم شاعری
آنکه از الطاف نگاهت نوشت:
 
“خواست که غم دست تو بندد ولی
غم که بُوَد در برِ دُختِ علی
 
قامت تو قامت غم را شکست
دخت علی را نتوان دست بست”
تا که نیافتد به رویت آفتاب
بر سر نیزه سر عباس هست
بر جگرت قبل حسینت زدند
آنهمه تیغی که به یکجا نشست
قطره‌ی خونی که به دوشت چکید
از سرِ بر نیزه ، دلت را گسست
تا به ابد بر سر خود می‌زند
چوبه‌ی محمل که سرت را شکست
 
سنگ از این ، چوب از آن خورده‌ای
جای همه زخم زبان خورده‌ای
 
****
 
* دوبیت از استاد موسوی گرمارودی
محو تو عمری همه حواس حسین است
هر نظر مرتضی شناس حسین است
فیض دعای تو التماس حسین است
پشت سپاه غمت سپاس حسین است
 
هست نگاهش به استجابت زینب
 
نام تو را کربلا به روی نگین زد
اذن ، حماسه گرفت و نقش جبین زد
نی که فقط خطبه‌ات به کوفه کمین زد
زلزله‌اش کاخ شام را به زمین زد
 
هیمنه‌ها شد غبار همت زینب
 
با تو ستون حرم به جای خودش ماند
با تو حرم باز روی پای خودش ماند
بیرق شیعه در اعتلای خودش ماند
شام جهالت در انزوای خودش ماند
 
کرببلا مانده از امامت زینب
 
امر به صبرت نمود حکم برادر
تا که نبیند جهان تلاطم حیدر
امر به صبرت نمود ورنه مُسَخر
پیش شکوه تو بوَد آنهمه لشکر
 
چشم علمدار بر شهامت زینب
 
ماندی و خورشید از غبار برآمد
از نفست تیغ آبدار برآمد
قلب فشردی و لاله‌زار برآمد
بر سر نخل حسین بار برآمد
 
تازه شروع می‌شود قیامتِ زینب
 
کوفه‌ی بیچاره تا نهیب تو را دید
شام در آتش شد و لهیب تو را دید
بیرق طوفانی‌ات شکیب تو را دید
کرببلا فتح عنقریب تو را دید
 
حضرت نهج‌البلاغه حضرت زینب
 
آه که سرنیزه‌ای غریب تورا برد
داد که سنگی لبِ حبیب تورا برد
پیرهنی پاره شد نصیب تورا برد
ضربه‌ای آوای یامُجیب تو را برد
 
کرببلا گریه کن به غربت زینب
 
غزه بمان روی پا که می‌رسد از راه
لحظه پیروزی‌ات که نصرُمن‌الله
غزه بمان اندکی که آتش این آه
می‌زند آتش به ظلم و ظالم و گمراه
 
غزه توسل نما به نصرتِ زینب
ماه یکتایى و بی همتا به دنیا آمدی 
هم ردیف نور اعطینا به دنیا آمدی 
مثل حیدر عالی اعلی به دنیا آمدی 
تو شبیه حضرت زهرا به دنیا آمدی 
 
روز میلاد تو در تقویم روز باور است 
روز عشق و روز تکریم مقام خواهر است 
 
 
آمدی و می رسد بانگ مبارک بادها
بی معلم می شوی فرزانه ی استادها
ای علمدار حقیقت  بانی فریادها
ای دلیل کاف و ها و یا و عین و صادها
 
هرچه دارد کربلا در اختیار جبر توست
پرچم شاه شهیدان هم به سوی قبر توست 
 
 
آمدی تا که بگویی قصه ی پرواز را
تا کجاها برده ای این شور انسان ساز را 
ای رسول عشق می بینم ز تو اعجاز را 
زنده کردی نهضت هفتاد دو سرباز را 
 
 شام در زیر قدمهای تو در تاب و تب است
این حسین تنها یک عاشق دارد آن هم زینب است
 
 
آمدی تا انتهای جاده ی عشق و جنون 
هم ردیفت بعد زهرا کس نبوده تاکنون
گامهایت در مسیر آیه ی والسابقون
خواهر صبر و کرم ای دختر والراکعون
 
آمدی در دفتر دلدادگان یکتا شوی 
آمدی اسطوره ی میدان عاشورا شوی 
 
 
ای درخت استوار ای اسوه ی شب زنده دار
شد ردیف شرح تو در هر قصیده (اقتدار)
با حضورت شاه مردان حرز میخواهد چکار
(آمدی مستانه تر صف می گشاید ذوالفقار)
 
دختر شیری و یک جلوه ز الله الصمد 
مادری کردی برایش حضرت بنت اسد 
 
 
حاصل پیوستن دریا به دریا زینب است 
چشمهایی که ندید الا جمیلا زینب است
نقش بازوبند ساقی حرم یا زینب است 
لافتی الاعلی لا عشق الا زینب است 
 
باز هم رو سوی بانوی وفا آورده ام
شصت و نه دفعه به لب نام تو را آورده ام 
 
 
واژه ی ایثار را باید به پای تو نوشت
در مقام صبر هم باید برای تو نوشت 
شاه را مشتاق و بی تاب دعای تو نوشت 
بعد او کرببلا را کربلای تو نوشت 
 
جان فدای شاعری که اینچنین زیبا سرود 
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود 
 
 
خیرها از تو رسیده دست ما خیر کثیر 
عشق دارد در کنار تو مراعات نظیر 
حضرت ام الحیا اخت الحسن بنت الامیر 
ای اسیری که اسارت شد به دست تو اسیر 
 
از میان محملت نور خدا تابیده است 
دشمنت یک لحظه هم آه تو را نشنیده است 
 
 
عقل را بازی گرفتی عشق حیرانت شده
مرتضی هم محو در تفسیر قرآنت شده 
هر که دیده جلوه هایت را مسلمانت شده 
هر که نامت را شنیده بعد گریانت شده
 
چند وقتی هست پای تو جنون دلباخته
مرز بین حق و باطل را حریمت ساخته
 
 
کاش قابل بودم و از یاورانت می شدم 
با نشان زینبیون بی نشانت می شدم 
با دو جرعه عشق از لب تشنگانت می شدم 
از شهیدان دفاع از آستانت می شدم 
 
ما همان سیل خروشانیم در راه بلا 
کلنا اصحابک لبیک بنت المرتضی
اوصاف ذوالجلال دمادم مشخص است
توحید ناب در همه عالم مشخص است
بیت النبی که مرکز اسماء کبریاست
یک یک در آن عشیرۀ خاتم مشخص است
از بعد پنج تن، به خداوندیِ خدا
تفسیر گوی سورۀ مریم مشخص است
در حرفِ صادِ سوره، ببین صبرِ زینبی
سرتاسرِ مصیبت اعظم مشخص است
از یک نگاهِ سِرّیِ خواهر، برادری
تا روز حشر، خیمه و پرچم مشخص است
تا چشم، کار میکند از خانۀ علی
تا نینوا صفوف منظم مشخص است
 
مژده بده، عقیلۀ آل علی رسید
آئینۀ جمال و جلال علی رسید
 
 
حمد و ثنای نور که آسان نمیشود
وصف خدای عشق، بدینسان نمیشود
آن خانه ای که«یُذکَرَ فیهَا اسمُهُ»در اوست
شرحش به شعر و نظم و به دیوان نمیشود
آنکس که در کتاب خدا مدح میشود
مدحش به غیر آیۀ قرآن نمیشود
آن تربیت شده، سرِ دامان فاطمه
جز با زبان فاطمه اذعان نمیشود
گنجینۀ نهان معارف شد آشکار
ورنه عیان، معارفِ پنهان نمیشود
سلطان عشق، گفت که این خواهر من است
هر دختری که خواهر سلطان نمیشود
 
دلهای بی قرار به سامان رسیده اند
تا زینب و حسین ز رضوان رسیده اند
 
 
اینجا نگاه آینه هم، حرف میزند
گفتارِ عاشقانه چه کم، حرف میزند
وقتی شوند عاشق و معشوق روبرو
بوسه، بجای نوحه و دَم حرف میزند
دیدار اول است،ولی مثل آخر است
گویا کسی ز قامت خم حرف میزند
عمق نگاه پاک پیمبر به زینبش
از شعلۀ خیام حرم حرف میزند
فرمود: احترام به این طفل واجب است
دارد نبی ز غصه و غم حرف میزند
آرامش حسین بهم ریخت ناگهان
چشمان خیسِ فاطمه هم حرف میزند
 
قنداقه چونکه دست بدستِ حسین شد
زینب عجیب، واله و مست حسین شد
 
 
کودک، کنار سیبِ بهشتی نفس کشید
یک بوی سیب آمد و آهی سپس کشید
این بوی سیب تا تهِ گودال هم رسید
وقتی تنِ برادرش از خار و خس کشید
نیزه شکسته های تنش را کنار زد
بیرون، تنِ نهان شده را از قفس کشید
رگها بریده بود و گلویش دریده بود
لب را بر آن گلوی عطش دیده بس کشید
پس دست بُرد زیرِ بدن، رو به آسمان
شکرِ خدا نمود و ز دیدار دَس کشید
اوباشِ کوفه بر سرِ بانو که ریختند
نعره ز ناقه آمد و بانگ جرس کشید
 
با ناقه های تازه نفس، بی جهاز رفت
از کربلا به کوفه و شام و حجاز رفت
 
 
امروز تلِّ زینبیه، قبله گاهِ ماست
یعنی حریم حضرت زینب پناه ماست
آری، حرم چو در خطر افتد،به او قسم
اول، حریم زینبیه قتلگاه ماست
ما راهیان کوی حسینیم و بیدرنگ
هر بقعه ای که در خطر افتاد، راه ماست
آل سعود، مثل زباله ست زیر پا
هیئت، زمان حمله به دشمن،سپاه ماست
ما تخت و تاج پادشهان زیر و رو کنیم
شاه نجف، همیشۀ تاریخ شاه ماست
ما اقتدا به پرچم عباس میکنیم
پیوسته در نگاه ولایت نگاه ماست
 
روزی که بر سلالۀ زهرا فدا شویم
با قهرمان کرب و بلا آشنا شویم
زیبایی دریاست در اعماق نگاهش
این دختر آرام و صبوری که رسیده
از شوق ، علی سفره به اندازه یک شهر
انداخت ، به شکرانه ی نوری که رسیده
 
 
کاشانه ی اهل دل و میخانه ی هستی
دنیا و سماوات و عوالم همه روشن
عطر خوش او پر شده در شهر مدینه
به به چه گلی ! چشم و دلت فاطمه روشن
 
 
لبخند نشسته به لب حضرت ساقی
مرضیه دلش وا شده از دیدن دختر
تا آمده لبریز شده چشمه ی تسنیم
کامل شده با آیه ی او سوره ی کوثر
 
 
بی تاب شدی ، دختر مهتاب رخ عشق !
بارانی اشک است چرا صورت ماهت ؟
گریانی و پیش کسی آرام نداری
دنبال کدام آیت حق است نگاهت ؟
 
 
باران بهاری شده ای دختر حیدر
زهرا چه کند گریه تو بند بیاید
باید که بگویند کنار تو حسینت
تا شاد شوی ، با گل و لبخند بیاید
 
 
همسایه ندیده به خدا سایه ای از تو
تمثیل حیایی تو و تندیس وقاری
پیداست ولی دختر سردار حنینی
از شور کلام و دل شیری که تو داری
 
 
شعر شب میلاد تو هم پر شده از اشک
بانو ! چه کنم روی دلم سوی فرات است
جز اشک چه گویم که همه هستی عالم
عشق تو ، حسین تو ، قتیل العبرات است
 
 
اینقدر نریز اشک ، صبوری کن و بگذار
هر قطره ی این اشک برای تو بماند
وقتی شب باریدن اشک است که مادر
در گوش تو لالایی پرواز بخواند
 
 
یک روز بیاید که پدر را تو ببینی
با چشم پر از اشک در آن غسل شبانه
با چادر خاکی برود مادر و فردا
با چادر کوچک بشوی خانم خانه
 
 
یک روز بیاید که حسن را تو ببینی
با اشک بشوید تن پاک پدرش را
فردا خود او بی رمق و رنگ پریده
در تشت بریزد قطعات جگرش را
 
 
روزی برسد ، ... کاش که می شد نرسید ... نه
آن لحظه ی سنگین خداحافظی از یار
ای کاش که هرگز به سراغ تو نیاید
تا پیرهن کهنه بخواهد ز تو دلدار
 
 
آن لحظه نیاید که تو باشی و بیفتد
آن سایه ی سر ، بی سر و بی سایه به صحرا
ناموس خدا باشی و بر ناقه ی عریان
بنشینی و یک شهر بیاید به تماشا
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری