روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد

روبروی لشکری از شمر تنها ایستاد
کوه را بر شانه ­هایش داشت امّا ایستاد
 
گر چه لب­هایش کویری بود لبریز از عطش
تشنگی را سوخت در خود مثل دریا ایستاد
 
کوفه خونش خواب رفت و لال شد آن­جا که زن
پرده را از چهره ­اش برداشت، مولا ایستاد
 
حرف سرخش را تبسّم بست بر چشم افق
تا ابد چون هر غروبی سرخ بر پا ایستاد
 
دست دور شعله ­ی خون حسینش حلقه کرد
سوخت امّا شعله ای از کربلا را ایستاد
123
0
موضوعورود اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمهدی رحیمی زمستان
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت