می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها

می زند آتش به قلبم ماجرای نیزه ها
دیده می شد محشری از لا به لای نیزه ها
 
مصحفی که جای آن بر شانه های عرش بود
عاقبت تقطیع شد در کربلای نیزه ها
 
نه , مکن باور اگر چه گفت عصر واقعه
دیده می شد پشت خیمه ردّ پای نیزه ها
 
می شود سرها به نی منظومه ای دنباله دار
می رود تا آسمان ها ناله های نیزه ها
 
می شود فهمید از خون گریه های محفلی
پر گرفته باز قلبی در هوای نیزه ها
 
از چه رو خورشید , بین کوچه های کوفیان
گاه بالا بود و گاهی زیر پای نیزه ها ؟
 
دختری می گفت با حسرت چه می شد می زدم
بوسه ای بر حنجرت بابا به جای نیزه ها
 
با ردیف نیزه ها شاعر غزل خوانی نکن
آه می سوزد دلم از های های نیزه ها
129
0
موضوعورود اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمجید قاسمی
قالبغزل
سبک پیشنهادیواحد
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت