- صفحه اصلی
- پس از آن نوبت به غارب رسید
پس از آن نوبت به غارب رسید
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-263447
پس از آن نوبت به غارب رسید
که بودش دل شیر و دیدار شید
زترکان نسب داشت آن راد مرد
یکی بنده بود از شهنشاه فرد
کتاب خدارا به خوشترسرود
زبر خواندی آنسان که شایسته بود
ببخشیده بودش شهنشاه دین
به فرزند خود سیدالساجدین (علیه السلام)
چو دید آن گزین بنده از کوفیان
همی بر سپاه شه آمد زیان
بگفتا به شه کای خداوندگار
مرابخش دستوری کار زار
خداوند گفتا بدو کای غلام
یکی زی سراپرده کار زار
خداوند گفتا بدوکای غلام
یکی زی سراپرده بردار گام
اجازت ز فرزند من بازجوی
که هستی کنون بنده ی خاص اوی
روان گشت آن مرد فرخنده کیش
به سوی خداوند بیمار خویش
بزد شاه را بوسه بردست و پای
بدو گفت کای دارو رهنمای
مرا شاه فرمود کایم کنون
به سوی تو با دیده ی پرزخون
بخواهم زتو فرصت کارزار
که جان را کنم درره شه نثار
شه ناتوان سوی او بنگریست
همی بر وفاداری او گریست
بدو گفت آزادی ای سرفراز
به میدان چو آزاد مردان بتاز
برو رخصت از پرده گی ها بخواه
وزان پس بچم سوی آوردگاه
غلام این چو بشنید سوی حرم
روان گشت افسرده و دل دژم
چو آمد به نزدیک پرده سرای
به کش کرده دست ایستاده به پای
بگفتا که ای بانوان حجاز
زمان نبرد من آمد فراز
ببخشید اگر سر زد از من گناه
به جان و سر شاه گیتی پناه
ز گفتار آن بنده ی با وفا
خروش آمد از عترت مصطفی
سپس یافت دستوری از بانوان
به سوی شهنشاه دین شد روان
به زاری ز شه اذن میدان گرفت
ره جنگ چون راد مردان گرفت
بیازید خندان لب وشاد خوار
به مردانه گی دشنه ی آبدار
بسی خواجه گان را ستایش نمود
پس آنگه به پیگار بازو گشود
چو آگاه شد سیدالساجدین
که او جنگ جوید به میدان کین
بفرمود تا دامن بارگاه
بیافراشتند از برچشم شاه
همی کرد از آن تیغ بازی شگفت
بدو هر زمان آفرین درگرفت
سرافراز غارب چو با کوفیان
در آویخت چون شرزه شیر ژیان
بسی کرد کوشش بس افکند مرد
به گردون بر آورد بس تیره گرد
چو فرجام اوبود جانباختن
به گلزار خلد برین تاختن
در افتاد از پا به تیغ سپاه
به بالین اوباره گی تاخت شاه
سرش برگرفت وبه زانو نهاد
فروزنده رخ بر رخ اونهاد
جهان بین به شه برگشودآن غلام
بی اندازه دادش درود و سلام
سپس شادمان جان به جانان سپرد
به خرم جنان زین جهان رخت برد
101
0
موضوعدیگر اصحاب اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
چون به صف کرب و بلا بخت وهب یار شد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
بد سیاهی در سپاه کربلا
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
آنان که مست باده قالوا بلی شدند
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
همی بود چنان زمانی دراز
موضوعامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | اصحاب امام حسین (علیه السلام)
نبشتند زینگونه برخی دگر
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
سپهدار عباس پیروز روز
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | اصحاب امام حسین (علیه السلام)
از آن پس به امر شه هر دوکون
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
به چرخ ولایت همه ماه نو
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس از رزم داماد خونین کفن
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
چوفرخ گهر جعفر بن عقیل
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
به مینو چو عبدالله پاک تاخت
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چوشد غارب ترک سوی بهشت
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
چو آن خواجه و بنده ی پاکدین
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس از رزم حجاج مسروق راد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
سپس مرد جعفی سوید شجاع
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
کنون بایدم داستان یاد کرد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
زهیرابن قین آن سوار نبرد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چو شمر این چنین دید کان صفدران
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس آنگه یکی مازنی مرد راد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
ببست ازپی جنگ با کوفیان
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
یکی کودک ازمسلم پاکخوی
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
فراز آمد این گه ز گفتار من
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
وهب کشته شد چون به میدان کین
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چو کار بریر اندر آمد به بن
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
بگویم کنون داستان بریر
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)