نبشتند زینگونه برخی دگر

نبشتند زینگونه برخی دگر
زدانش پژوهان اهل خبر
 
که شد کشته ی پاک پور جوان
به خرگه بیاورد زی بانوان
 
خود آمد بداد آگهی با دریغ
که آن مه نهان گشت درزیر میغ
 
به یکبار اهل حریم رسول (صل الله علیه و آله)
همان داغدل دختران بتول (علیها السلام)
 
به میدان ز خرگه دوان آمدند
به بالین سرو جوان آمدند
 
یکی کودک از شاه جعفر به نام
که بودش رخی همچو ماه تمام
 
ز پرده سرا نیز بیرون چمید
به دنبال آن بانوان می دوید
 
به گوش اندرش بود دو گوشوار
گرانمایه چون گوهر شاهوار
 
یکی پشته ای دید چون پشت طشت
خرامان روان شد سوی آن پشته گشت
 
چو جا بر سر آن بلندی گرفت
بلندی ز وی ارجمندی گرفت
 
به پیشانی پاک بنهاد دست
به هر سو نگه کرد بالا و پست
 
به ناگاه تیر افکنی دل سیاه
بیفکند تیری بدان بی گناه
 
بهم دوخت زان تیر دست وسرش
هماندم روان رفت از پیکرش
 
چو شاخ جوان اندرآمد زپای
در آغوش پیغمبرش گشت جای
 
به بالین آن کشته شان ره فتاد
به ناگه نظرشان بدان مه فتاد
 
زدیدار اوداغشان تازه شد
جهان از فغانشان پر آوازه شد
 
یکی شیون از دل بدادند سر
که گریان شد این چرخ بیدادگر
 
بسی داد این گنبد گرد گرد
به آل پیمبر (صل الله علیه و آله) چه بیداد کرد
 
زکین وستم هیچ بر جا نماند
که برخاندان پیمبر (صل الله علیه و آله) نراند
 
غم ورنج ایشان ببایست گفت
زبان سخن سنجم اینجا بخفت
72
0
موضوعدیگر اصحاب اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیمدح و مرثیه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت