- صفحه اصلی
- کنون بایدم داستان یاد کرد
کنون بایدم داستان یاد کرد
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-253427
کنون بایدم داستان یاد کرد
ازآن بنده کش بوذر آزاد کرد
درآن روزگاری که خیرالانام
سفر کردی از مرز بطحا به شام
یکی بنده پاک طینت خرید
که چون وی جهان بین گردون ندید
بد آن بنده را نام فرخنده جون
پذیرفته ی خواجه ی هر دوکون
چو بگذشت یک چند کردش هبه
به بوذر شه آسمان کوکبه
گرانمایه بوذر به فرخنده گی
چو آزاد فرمودش از بنده گی
نمود آن گزین بنده ی نامدار
به جان خدمت اهلبیت (علیهم السلام) اختیار
به درگاه شیر خدا سالیان
به خدمتگزاری ببسته میان
پس از مرتضی (علیه السلام) و حسن (علیه السلام) با حسین (علیه السلام)
شمردی همه بنده گی فرض عین
به همراه سالار اهل ولا
روان شد زیثرب سوی کربلا
دهم روز ماه محرم که شاه
شدش کارتنگ از نبرد سپاه
پس از رزم پور مظاهر حبیب
که رحمت ز دادارش بادا نصیب
دمان آمد آن بنده ی سرفراز
به نزد شهنشاه و بردش نماز
زبان پر درود و روان پرامید
همی سود برخاک ریش سپید
به زاری همی گفت کای یادگار
زپیغمبر و حیدر تاجدار
بر خواجه گان شاه آزاده گان
پرستار از پا در افتادگان
بدین دریکی بنده ام ناتوان
ز پیری شده قد کمان ونوان
بدین آستان بوده بسیار سال
خمیده به خدمت مرا پشت وبال
به خود بخت را رهنمون یافتم
زاندازه نعمت فزون یافتم
دراین پیری ام کن سرافراز و شاد
همان بنده گی هایم آور به یاد
بفرما که تازم به میدان جنگ
به خون روی و مو را کنم سرخ رنگ
نمانم که بینم ترا بی پناه
ببازی سر و جان در این رزمگاه
شهنشه بدو گفت کای سرفراز
ازیدر به هر سو که خواهی بتاز
تو آزاد مردی به فرخنده گی
نخواهد زآزاد کس بنده گی
چو بشنید این بنده ی ارجمند
سر خود به پای شهنشه فکند
بدو گفت کای شاه در روزگار
بدم من به خوان شما ریزه خوار
به درگاهتان تا مکان داشتم
به آسوده گی روز بگذاشتم
کنون کآمده گاه تنگی فراز
شده دست پیگار دشمن دراز
نه رسم ادب باشد وبنده گی
که برخود نهم ننگ شرمنده گی
بهل تا بتازم به میدان سمند
کنم گوهر پست خود را بلند
چو این بنده را خون شود ریخته
به خون خدا گردد آمیخته
شهنشه چو دید آن همه زاری اش
همان بر رخ از دیده خونباری اش
بدو داد رخصت که جوید نبرد
پیاده شد آن نامجو رهنورد
به دستش یکی تیغ الماسگون
که بد تشنه بد خواه دین رابه خون
چو درپهنه آمد زبان برگشاد
که ای بد گهر لشکر بد نهاد
منم بنده ی اهلبیت رسول (صل الله علیه و آله)
هوادار فرزند پاک بتول (سلام الله علیها)
دراین گیتی ار هست رویم سیاه
درخشد به دیگر سرا همچو ماه
سیه جامه ی کعبه روی من است
شب قدر مشگینه موی من است
بسی سوده ام در جهان روی و موی
به درگاه پیغمبر و آل اوی
چو دیدند در بنده گی رادی ام
سپردند منشور آزادی ام
به هر کارزاری دلاور منم
هماورد یک دشت لشکر منم
بگفت این و زد خویش را بی توان
بدان روبهان همچو شیر ژیان
زمین را پر از پیکر کشته کرد
بسی تن به خون اندر آغشته کرد
هراسان ازو گشت میر سپاه
بفرمود تا گرد آن رزمخواه
گرفتند با نیزه و تیغ و تیر
به چرخ اندر آمد غو دادگیر
جوانمرد ازیشان بتابید روی
زخونشان روان کرد در پهنه جوی
بدو چیره گشتند پایان کار
فکندندش آن پیکر نامدار
چو دیدش خداوند کز پا افتاد
به بالین آن نامور پا نهاد
سر بنده ی خویشتن برگرفت
تن کشته زو جان دیگر گرفت
همی گفت یا رب مکن ناامید
مراو را و تیره رخش کن سفید
تواش دار خوشبوی وپاکیزه روی
به خلد برین ساز ماوای اوی
چو آزاد مرد از جهان رخ بتافت
شهنشه سوی مرکز خود شتافت
86
0
موضوعدیگر اصحاب اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیرجز خوانی,نامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
چون به صف کرب و بلا بخت وهب یار شد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
بد سیاهی در سپاه کربلا
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
آنان که مست باده قالوا بلی شدند
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
همی بود چنان زمانی دراز
موضوعامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | اصحاب امام حسین (علیه السلام)
نبشتند زینگونه برخی دگر
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
سپهدار عباس پیروز روز
موضوعحضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | اصحاب امام حسین (علیه السلام)
از آن پس به امر شه هر دوکون
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
به چرخ ولایت همه ماه نو
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس از رزم داماد خونین کفن
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
چوفرخ گهر جعفر بن عقیل
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
به مینو چو عبدالله پاک تاخت
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چوشد غارب ترک سوی بهشت
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریزامام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
پس از آن نوبت به غارب رسید
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چو آن خواجه و بنده ی پاکدین
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس از رزم حجاج مسروق راد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
سپس مرد جعفی سوید شجاع
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
زهیرابن قین آن سوار نبرد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چو شمر این چنین دید کان صفدران
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
پس آنگه یکی مازنی مرد راد
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
ببست ازپی جنگ با کوفیان
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
یکی کودک ازمسلم پاکخوی
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
فراز آمد این گه ز گفتار من
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
وهب کشته شد چون به میدان کین
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
چو کار بریر اندر آمد به بن
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)
بگویم کنون داستان بریر
موضوعاصحاب امام حسین (علیه السلام)