وهب کشته شد چون به میدان کین

وهب کشته شد چون به میدان کین
ز یاران شاهنشه راستین
 
گه عمر بن خالد آمد فراز
که در یاری شه شود رزمساز
 
مرآن پر هنر نامدار سترگ
ز صیداویان بود مردی بزرگ
 
سواری تنومند و شمشیر زن
قوی پنجه و پر دل و صف شکن
 
زشه خواست دستوری و شد به جنگ
ز خون دست و تیغ یکی کرد رنگ
 
سواران بسیار از زین فکند
نگون گشت خود هم ززین و سمند
 
قدم سرخ رو سوی میدان نهاد
بدو رحمت از داور پاک باد
 
چو او کشته شد پور نام آورش
که خالد بدی نام نیک اخترش
 
به جنگ اندر آویخت با آن سپاه
سرو جان خود کرد قربان شاه
 
پس آمد دمان سعد بن حنظله
به پیگار چون شرزه شیر یله
 
بکشت و بیانداخت مردان چند
به تیغ از دلیران بسی سر فکند
 
هم آخر به تیغ ستم شد شهید
درودش رساد از خدای مجید
 
پس از عمرو و عبدالله پاکزاد
برفت و روان شاه دین را بداد
 
پس از او به شاهنشه خسروان
ببخشید وقاص مالک روان
 
پس از وی به خلد برین بست بار
شریح ابن عبدالله نامدار
 
درودی بر روانشان ز یزدان رساد
که بودند فرخنده و پاکزاد
 
سر و جان به دادار بفروختند
عوض گنج رحمت بیاندوختند
76
0
موضوعدیگر اصحاب اصحاب امام حسین (علیه السلام)
گریز
شاعرمیرزا احمد الهامی کرمانشاهی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیرجز خوانی,نامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت