ای دیده امشب از غم دل ترک خواب کن

ای دیده امشب از غم دل ترک خواب کن 
ای دل درآ ز دیده و دامن پر آب کن
 
ای چشم اشکبار به یک چشم هم زدن 
سیلی فرو بریز و جهان را خراب کن
 
ای فرقدان ز فرق شه و تاج افتخار 
کف الخضیب را به کف از خون خضاب کن
 
جان جهان به ترک جهان دل ز جان گرفت 
ای جان به رفتن از تن عالم شتاب کن
 
شد بر سنان عیان سر سلطان عالمین 
ای آفتاب چهره نهان در سحاب کن
 
ای بوتراب آر برون از تراب سر 
مدفون تن حسین خود اندر تراب کن
 
مرکب به سینه شه دین تاخت ابن سعد 
ای دست کردگار تو پا در رکاب کن
 
جسمی که داشت سایه ز گیسویت ای بتول 
عریان بیا مشاهده در آفتاب کن
 
افتاده نخل قد علی اکبرت ز پا 
در خون نظاره‌اش تو به عهد شباب کن
 
بنموده بزم عیش عروسی حسین به پا 
ای مجتبی بیا کف قاسم خضاب کن
 
بیمار بسته شد به طناب ای کمند برق 
دوری بزن به گردن دوران طناب کن
 
زینب به پشت ناقه عریان سوار شد 
ای مهر ز آفتاب رخش اجتناب کن
 
از کربلا سکینه سوی شام تشنه رفت 
ای ابر تیره دامن صحرا پر آب کن
 
روز حساب جودی دل خسته را شها
جودی نما و چاکری از خود حساب کن
9
0
موضوععصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت