امشب شب غریبی اولاد مصطفی است

امشب شب غریبی اولاد مصطفی است
زینب اسیر شمر وحسین سر زتن جداست
 
ازخیمه های سوخته بس دود برفلک
رخسار ماه وچهره ی خورشید بی ضیاست
 
اطفال بی پدر به  بیابان در آفتاب
آن یک دل شکسته وآن یک برهنه پاست
 
شصت و چهار زن همه بسته به ریسمان
یک را چو رعد ناله و یک را چو نی نواست
 
لیلا به آه وناله چو مجنون به کوه ودشت
اکبر هزار پاره ز شمشیر اشقیاست
 
بیرق نگون ومشک تهی و سینه پر ز زخم
عباس را جدا زبدن دست از جفاست
 
گهواره ماند خالی و اصغر به مهد خاک
از سینه رباب ز غم ، ناله برسماست
 
مهر رخ سکینه ز سیلی و تشنگی
نیمی چو ماه نیلی ونیمی چو کهرباست
 
بر روی تخت زر پسر سعد سنگدل
عریان به روی خاک تن سبط مصطفی است
 
در دست ساربان ستمگر شکسته تیغ
از بهر زر زبند دو دست حسین جداست
 
این ظلم جودیا به که گویم که بعد قتل
جسم حسین به زیر سم اسب توتیاست
7
0
موضوععصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت