زینب به پشت ناقه عریان چو شد سوار

زینب به پشت ناقه عریان چو شد سوار
خون گریه کرد از غمِ او چشمِ روزگار
 
در نُه فلک زِ خیلِ مَلک ناله شد بلند
در شش جهت قیامتِ عظمی شد آشکار
 
افتاد تاجِ منزلت از فَرقِ فَرق دان
کفّ الخضیب کرد کَف از خون دلِ نگار
 
پوشید چهره زُهره و نوشید زهر غم
روزی که گشت دخترِ زَهرا اسیر و زار
 
فخرِ عباد را چو سرِ بی عَمامه دید
روح الاّمین فکند زِ سر تاجِ افتخار
 
خواری نگر که نو گُلِ باغِ رَسول را
پای برهنه شب به دوانند روی خار
 
زینب که ره نداشت ملک در حریم او
شمر از یَمین بر آمد و خولی ش از یَسار
 
او روی ناقه نالهء اطفال در قفا
پیشِ رُخش به نیزه سرِ شاهِ تاجدار
 
زینب نظر چو بر سرِ شاهِ حجاز کرد
با او زِ اهلِ کینه درِ شکوه باز کرد
4
0
موضوععصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت