من چه گویم آن‌چه با این دیده‌ی تر دیده‌ام

من چه گویم آن‌چه با این دیده‌ی تر دیده‌ام 
راستی پرسی ز من غوغای محشر دیده‌ام 
 
از برای قتل یک تن در زمین کربلا 
کوه و صحرا دشت و هامون پر ز لشگردیده‌ام 
 
زینت عرش برین را دیده‌ام روی زمین 
از کواکب در بدن زخمش فزون‌تر دیده‌ام 
 
شاه دین را بر لب شط فرات از تشنگی 
جوی‌ها هر سو روان از دیده‌ی تر دیده‌ام 
 
فاش گویم بهر قتل شاه مظلومان حسین 
خنجر بران به دست شمر کافر دیده‌ام 
 
دیده‌ام او را به زیر تیغ و اندر زیر تیغ 
گوشه چشمش به خیمه سوی خواهر دیده‌ام 
 
گر ز رأس باب خود پرسی به نوک نیزه‌ها 
وز تنش پرسی اگر با خاک همسر دیده‌ام 
 
گر ز پا داری عباس جوان جویا شوی 
دست‌های او جدا از جسم اطهر دیده‌ام 
 
گر ز اکبر پرسی اندر پیش چشم شاه دین 
گیسوانش را ز خون فرق او تر دیده‌ام 
 
گر ز حلق خشک اصغر می‌کنی از من سؤال 
از خدنگ حرمله حلقوم او تر دیده‌ام 
 
گر ز حال یاوران باب خودخواهی خبر 
جملگی را کشته ز اکبر تا به اصغر دیده‌ام 
 
آه و واویلا که ازدست جفای ساربان 
دست بابت را جدا از ضرب خنجر دیده‌ام 
 
گر ز حال سر بسر اهل حرم گیری سراغ 
شصت و شش زن را اسیر قوم کافر دیده‌ام 
 
جودیا ماتم‌سرا بسیار اما زین الم 
چون تویی آتش نفس در دهر کم‌تر دیده‌ام
39
0
موضوعبازگشت کاروان به مدینه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها) | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت