بسوی وطن باز گشتند یاران

بسوی وطن باز گشتند یاران
خروشان چو رعد، اشکباران چو باران
 
چه لاله فروزان و چون شمع سوزان
ز داغ غم و دوری گلعذاران
 
چمن شد پر از قمری شورش انگیز
بر آمد ز گلشن نوای هزاران
 
نوای حجازی ز هر سو بپا شد
ز شور عراقیّ آن سوگواران
 
گروهی اسیر غم نوجوانان
گروهی زمین گیر آن شهسواران
 
بلعید، پرورده هر یک جوانی
ولی شام شد صبح امیدواران
 
چه بر آستان رسالت رسیدند
ز کف شد قرار دل بی قراران
 
چه برگ خزان ریخته از چپ و راست
باشک روان همچو ابر بهاران
 
بسر بسکه خاک مصیبت فشاندند
حرم گشت چون کلبۀ خاکساران
 
مهین بانوی خلوت کبریائی
بگفت ای سر و سرور تاجداران
 
ز کوی حسین تو دارم پیامی
که برده است هوش از سر هوشیاران
 
لبش خشک و تن غرقۀ لجۀ خون
سرش روی نی رهبر رهسپاران
 
پس از زخم های فراوان کاری
نگویم چه کردند آن نابکاران
 
به پیرامنش نونهالان نامی
چگویم ز جانان و آن جان نثاران
 
گر از بانوان نبوت بگویم
دل سنگ گرید بر آن داغداران
 
ز بیداد گردون دل بانوان خون
چه رفتند در محفل میگساران
 
گر از سختی ما بخواهی نشانه
بود شانۀ من یکی از هزاران
64
0
موضوعبازگشت کاروان به مدینه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرآیت الله محمدحسین غروی اصفهانی
قالبقصیده
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت