از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم

از کودکی با آهِ سوزان گریه کردم 
با کاروانی دیده‌گریان، گریه کردم
 
هربار با مویی سپید و قامتی خم
عمه صدا می‌زد «حسین جان» گریه کردم
 
یادم نرفته تا که دیدم مرکب آمد
با یالِ غرقِ خون ز میدان گریه کردم
 
دنبال مرکب پا برهنه می‌دویدم
دنبال زن‌ها در بیابان گریه کردم 
 
دیدم که دسته‌ دسته در گودال رفتند
شد شاهِ عالم سنگ‌باران، گریه کردم 
 
دیدم یکی زانو زده بر روی سینه
گیسوی جدم شد پریشان گریه کردم
 
دیدم که آبِ مشک را روی زمین ریخت
سر می‌بُرید از ذبح عطشان، گریه کردم
 
همبازی‌ام را پیش چشمم ضجر می‌زد
گُم شد رقیه در بیابان گریه کردم
 
با چشم‌هایم کوچه‌های شام دیدم
کوچه به کوچه با اسیران گریه کردم
 
دیدم که ناموس خدا گشته گرفتار
برحال عمه من فراوان گریه کردم
 
دیدم که می‌بندد یکی با خیزرانش 
لب‌های یک قاریِ قرآن گریه کردم
11
0
موضوعشهادت امام باقر (علیه السلام)
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرقاسم نعمتی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج حسین سازور
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت