یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده

یک طرف کاغذ و یک سو قلمش افتاده
قلمش نه دمِ تیغ دو دمش افتاده
 
مثل روز دهم از فرط عطش با طفلان
درشب حجره به روی شکمش افتاده
 
آخرین لحظه همان لحظه ی تلخی ست که مرد
دیده از دست ابالفضل علمش افتاده
 
دیده که دست و سر و چشم عمو عباسش
تا دم علقمه در هر قدمش افتاده
 
نفسش را رمقی نیست و در خاطر مرد
زخمهای تن آقا رقمش افتاده
 
بعد اینقدر مصیبت که سرش آوردند
تازه تیغ آمده بر قدّ خمش افتاده
 
آخرین لحظه به یاد فقط این جمله ی "شمر"
که:"خودم می کِشم و می کُشمش"افتاده
 
دمش از بسکه حسینی ست چو پایین رفته
باز در پای دمش بازدمش افتاده
 
مثل بین الحرمین است مدینه اما
سر پا نیست... دراین سو حرمش افتاده
96
0
موضوعشهادت امام باقر (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | تاسوعا (شهادت) حضرت اباالفضل العباس (علیه السلام) | بقیع و تخریب قبور مطهر اماکن شریف
شاعرمهدی رحیمی زمستان
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی

حاج محمود کریمی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت