داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را

داغِ تو روشن می کند شمعِ محرم را
در شعله ی غم می کشاند جانِ عالم را
 
مثلِ پدر میراث دارِ کربلایی تو
چون از مسیرِ کربلا آوردی این غم را
 
قلبی شکسته داری و لبریزِ از آهی
بر گونه ات داری کماکان اشکِ نم نم را
 
درد است طفلِ چار ساله از سرِ بغضی
در قلبِ کوچک جا دهد این حزنِ اعظم را
 
کاری که با گل کرده دردِ کربلا، دیگر
آسوده دیده بر تنش هر جرعه ی سَم را
 
آقا! زیاد از کربلایِ تو نوشتند و
اما دریغا درد و غمهای مجسّم را
 
آن چشم هایت راویِ تصویرِ گودال است
در سینه ات جا داده ای این دردِ مبهم را
 
پیش از تو بر جدت ملائک روضه ها خواندند
در عرش بر پا کرده اند این بزمِ ماتم را
 
با خاطراتِ درد می آیی ولی ای عشق
با محنتِ باران نشُستی آهِ زمزم را
 
دلتنگیِ پاییز در جانِ تو جاری بود
غیرِ تو کس باور ندارد بغضِ شبنم را
 
صحنِ خرابت در نگاهِ حسرتم آقا!
از خونِ دشتِ کربلا آورده مرهم را
 
گلدسته های صحنِ تو در چشمِ ما روشن
گل کرده شعرِ کربلایت رنگِ پرچم را
 
امشب سلامم می رسد خاکِ بقیعِ تو
تا از تو گیرد روضه و اشکِ محرم را!
84
0
موضوعشهادت امام باقر (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرهستی محرابی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت