- صفحه اصلی
- آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموخت تا که عطر ز شیشه فرار را
آموختم فرار ز یاران به یار را
دل می کشید ناز من و درد و بار را
کاموختم کشیدن ناز نگار را
پس می کشم به وزن و قوافی خمار را
گیرم که کرد خواب رفیقان مرا کسل
گیرم که گشت باده ز خشکی ما خجل
گیرم که رفت پای طرب تا کمر به گل
ناخن به زلف یار رسانم به فتح دل
مطرب اگر کلافه نوازد سه تار را
باید که تر شود ز لب من شراب خشک
باید رسد به شبنم من آفتاب خشک
دل رنجه شد ز زهد دوات و کتاب خشک
از عاشقان سلام تر از تو جواب خشک
از ما مکن دریغ لب آب دار را
شد پایمال خال و خطت آبروی چشم
از باده شد تهی و پر از خون سبوی چشم
شد صرف نحوه ی نگهت گفت و گوی چشم
گفتی بسوز در غم من ، ای به روی چشم
تا می درم لباس بپا کن شرار را
با خود مگو که گیسوی مستانه ریخته
بخت سیاه ماست بر آن شانه ریخته
خون دل است آنچه به پیمانه ریخته
از بس که در طواف تو پروانه ریخته
یاران گذاشتند ، همه کسب و کار را
خاکی که تاک از آن نتراوید خاک نیست
تاکی که سر نرفت زدیوار تاک نیست
آن سر که پاک گشت ز عشق تو پاک نیست
در سلک ما ملائکه گشتن ملاک نیست
آدم فقط کشید ز عشق تو بار را
ما سائل توایم و اگر مست کرده ایم
انگشتر عقیق تورا دست کرده ای
ما عیش خود چنان چه شد و هست کرده ایم
بیت تورا اجاره ی دربست کرده ایم
ساکن شدیم این دِلَکِ بی قرار را
بازار حُسن داغ نمودی برای که؟
چون جز تو نیست پس تو شدستی خدای که؟
آخر نویسم این همه عشوه به پای که؟
ما بهتریم جان علی یا ملائکه؟
ما را بچسب نه ملک بال دار را
این دست پاچگی ز سر اتفاق نیست
هول وصال کم ز نهیب فراق نیست
شرح بسیط وصل به بسط و رواق نیست
اصلاً مزار انور تو در عراق نیست
معنی کجا به کار ببندد مزار را
دلچسب شد فراق تو با دام چشم تو
خال تو مُهر کرده به احکام چشم تو
زین تیغ کج که هست به بادام چشم تو
ختم به خیر باد سرانجام چشم تو
بادا ز خلق تا که در آری دمار را
با قل هو اللَهَ است برابر علی مدد
یا مرتضاست شانه به شانه به یا صمد
هستند مرتضی و خدا هر دو معتمد
جوشانده ای ز نسخه ی عیساست این سند
گر دم کنند خون دم ذوالفقار را
ای آفتاب روز غدیرت شراب ساز
ای ذرّه های خاک درت آفتاب ساز
ای دستهای عبد تو عالیجناب ساز
شد خارهای خشک بیابان گلاب ساز
کردی ز بس جلیس گل روت خار را
ظهر است بر جهاز شتر آفتاب کن
خود را ببین به صفحه ی آب و ثواب کن
این برکه را به عکسی از آن رخ شراب کن
از بین جمع یک دو ذبیح انتخاب کن
پر لاله کن به خون شهیدان بهار را
غم شد بدل به یمن جمال تو بر نشاط
پرداخت قبض برق تو یک دوره انبساط
افتاد تشت ما ز سر بام بر حیاط
من غیر دل نمانده برایم در این بساط
آسی بکش که باز ببازم قمار را
مَن لی یَکونُ حَسبْ ، یکونُ لدهره حَسْب
با این حساب هر چه که دل خواست کرد کسب
چسبیده است تیغ تو بر منکر نچسب
از انتهای معرکه بی زین گُریزد اسب
دنبال اگر کنی سر میدان سوار را
در معرکه چو تیغ کجت گشت سر فروش
تیغ تو خورد خون و خداوند گفت نوش
مرد قتال هستی و در زهد سخت کوش
تیر از نماز نافله ات میرود ز هوش
ناز طبیب میکشد این تیر زار را
تیغت به آبروی خودش آب دیده شد
زلفت به پیچ و تاب خودش تاب دیده شد
رویت هزار مرتبه در خواب دیده شد
هر دفعه لیک چهره ی اصحاب دیده شد
کو دیده ای که حمل کند آن وقار را
کس نیست این چنین اسد بی بدل که تو
کس نیست این چنین همه علم و عمل که تو
کس نیست این چنین همه زهر و عسل که تو
احمد نرفت بر سر دوش تو بلکه تو
رفتی به شانه احمد مَکّی تبار را
بیدار و خواب کیست بجز مرتضی علی
شرّ و صواب کیست بجز مرتضی علی
آب و شراب کیست بجز مرتضی علی
عالیجناب کیست بجز مرتضی علی
این هفت تخت و نه فلک بی قرار را
از خاک کشتگان تو باید سبو دمد
مست است از نیام تو عمر بن عبدود
در عهد تو رطوبت مِی، زد به هر بلد
خورشید مست کرد و دو دور اضافه زد
دادی ز بس به دست پیاله مدار را
مردان طواف جز سر حیدر نمی کنند
سجده به غیر خادم قنبر نمی کنند
قومی چو ما مراوده زین در نمی کنند
خورشید و مه ملاحظه ات گر نمی کنند
بر من ببخش گردش لیل و نهار را
دل همچو صید از نفس افتاده میتپد
از شوق منزل تو دل جاده میتپد
تسبیح میتپد گِل سجاده میتپد
او رفته است و باز دل ِساده میتپد
از سادگان مگیر قرار و مدار را
دانی که من نفس به چه منوال می زنم
چون مرغ نیم کشته پر و بال می زنم
هر شب به طرز وصل تو صد فال می زنم
بیمم مده ز هجر که تب خال می زنم
با زخم لب چه سان بمکم خال یار را
قومی به زنگ خفت و دل از ینجلی نخفت
فولاد آبدیده چو شد صیقلی نخفت
مه خفت، مهر خفت، ولیکن علی نخفت
طغیانم از الست به صدها بلی نخفت
با لای لای خویش بخوابان غبار را
امشب بر آن سرم که جنون را ادب کنم
بر چهره ی تو صبح و به روی تو شب کنم
لب لب کنان به یاد لبت باز تب کنم
شیرانه سر تصرف ری تا حلب کنم
وز آه خود کشم به بخارا بخار را
افتد اگر انااللَهَت ای دوست بر درخت
ذوق لبت کلیم تراشد ز هر درخت
چون میشود ز نار تو زیر و زبر درخت
هر چیز هست ، نیست ز من خوبتر درخت
در من بدم دوباره برقصان شرار را
خونین دلان به سلطنتش بی شمار شد
این سلطه در مکاشفه تاج انار شد* *(ضربت خوردن مولا)
راضی نشد به عرش و به دل ها سوار شد
این گونه شد که حضرت پروردگار شد
سجده کنید حضرت پروردگار را
تا ظلم شعله گشت نهان بین ضعف خس
افتاد ذَنبِ جذبه ی تو گردن قفس
با اینهمه ز مدح تو کو راهه پیش و پس
مداح ِ مست ، یک تنه یک لشگر است و بس
بی خود نیافت بلبل نام هزار را
آن که به خرج خویش مرا دار می زند
تکیه به نخل میثم تمّار می زند
تنها نه این که جار تو عمّار می زند
از بس که مستجار تو را جار می زند
خواندیم مَستِ جار همین مُستجار را
از من دلیل عشق نپرسید کز سرم
شمشیر می تراود و نشتر ز پیکرم
پیر این چنین خوش است که من هست در برم
فرمود: من دو سال ز ایزد جوان ترم
از صید او مپرس زمان شکار را
با خود شدی میان نمازت چو روبه رو
بر خویش سجده کردی و با خویش گفت و گو
تاج تو انّماست ، نگین تو تنفقوا
چل حلقه نیز اگر به رکوعش دهد عدو
نازل نمیشود ملکی این نثار را
دل تاب ندارد که بر هم زنی قرار
با من چنان مباش که با خلق روزگار
اصلا که گفته بود در آری ز من دمار
صدپاره شد دلم ز حسادت چنان انار
دادی چو بر گدای مدینه انار را
وقتی که خضر میچکد از آن دهان تر
هر کس که بیش از تو برد بوسه سبز تر
زلفت سماع داد به چشم و دل و جگر
مطرب اگر دچار تو گردد سر گذر
قرآن به کف به زلف تو بندد سه تار را
از عشق چاره نیست وصال تو نوبتی ست
مُردن برای عشق ِتو حکم حکومتی ست
آتش در آب می نگرم این چه حکمتی ست
رخسار آتشین تو از بس که غیرتی ست
آیینه آب می کند آیینه دار را
یا رب کجاست حیدر کرار من کجاست
ویران شدم به عشق ِتو معمار من کجاست
با من ندار باش بگو دار من کجاست
آن نخل آرزوی ثمر دار من کجاست
در کربلا بکار برایم تو دار را
احمد تو را ز خلق الی ربنا شمرد
وقتی نبی شمرد یقیناً خدا شمرد
خود را علی شمرد و گهی مرتضی شمرد
جبریل یک شبه به چهل جا تورا شمرد
ای نازم این فرشته ی حیدر شمار را
زلفت سیاه گشت و شد ختم روزگار
خرما ز لب بگیر و غبار از جبین یار
تا صبح، سینه چاک زند مست و بی قرار
خورشید را بگو که شود زرد و داغ دار
پس فاتحه بخوان و بدم روزگار را
یک دست آفتاب و دو جین ماه می خرم
یک خرقه از حراجی الله می خرم
صدها قدم غبار از این راه می خرم
از روی عمد خرقه ی کوتاه می خرم
با پلک جای خرقه بروبم غبار را
یک دست آفتاب و هزاران دو جین بهار
یک دست ماه و بهاران هزار بار
یک دست خرقه انجم پولک بر آن مزار
یک دست جام باده و یک دست زلف یار
وقت است تر کنم به سبو زلف یار را
بی پرده گوشه ای بدنم را به خون بکش
کم کم مرا به شعله ی عشقی فزون بکش
تیغی به رویم از غم بی چند و چون بکش
بنشین و دفعتاً جگرم را برون بکش
چون ذوالفقار خویش مرقصان شکار را
ذکر علی علی به دو عالم شراب بست
راه نگاه بر همه بیدار و خواب بست
در کربلا علی دگر ره به باب بست
بیچاره مادرش چه امیدی به آب بست
یا رب مریز تو دل امّیدوار را
اصغر ، به آب رفت و به تیری شکار شد
پس تارهای صوتی او تار تار شد
زلفش بنفشه زار بُد و لاله زار شد
تن پیش شاه ماند و سرش نی سوار شد
پر کرد نیزه حجم سر شیرخوار را
105
0
موضوعولادت امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزغدیر امیرالمومنین علی (علیه السلام) | ضربت خوردن و شهادت امیرالمومنین علی (علیه السلام) | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت علی اصغر (علیه السلام)
شاعرمحمد سهرابی
قالبمسمط
سبک پیشنهادیمدح,دکلمه
زبانفارسی
لینک
https://ayohalmazloom.com/p-152159
حاج محمود کریمی
حاج محمد سهرابی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت
تا شه افلاکیان نوبت پیکار زد
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
ای عاشقان خسته جان یار آمده یار آمده
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
از آن نــهاد بـعـالـم بـنـای کـعـبـه خـلـیـل
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
چه خوش گفت الحق رسول مصدق
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
زمـیـن به عرش برین دارد افتخار امروز
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
در حریم کعبه شاه انس و جان آمد پدید
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
حجاب جان دریدم تا رخ جانانه پیدا شد
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
ماه رجب افروخت رخ این الرجبیون
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
ساقیا خیز که هنگام نشاط و طربست
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
ساقی کنون که میکده را گشت فتح باب
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
دنیای بیامام به پایان رسیده است
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
در مکه هَلا حکم اله احد آمد
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
پینه ی دست تو گندمکار بود
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
دلم امشب چون کبوتر زائر بیت الحرام است
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
در بحر شرف گوهر یکدانه علیست
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
هر دلی که دچار لیلا بود
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام) | حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شد ساغر من شراب واجب
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
اشکت که در بساط نیستان نمک گذاشت
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
بازهم آمد شب حیران شدن
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزامیرالمومنین علی (علیه السلام)
بر روز حساب خود براتی بفرست
موضوعحضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
بر کعبه ی سنگ و خشت ، جان داد آن روز
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
با قدر تو ، قبله را چنین قابل کرد
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
امشب خدا از خانه اش جلوه نموده
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزامیرالمومنین علی (علیه السلام)
از ازل بر جان خورده نام حیدر
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریزامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
صدا آری صدا جان جهان را زیرورو می کرد
موضوعامیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)