چه خوش گفت الحق رسول مصدق

چه خوش گفت الحق رسول مصدق
که حق با علی و علی هست با حق
 
به اهل حقیقت بود این حقیقت
معین مبرهن مسلم محقق
 
نشان ماند از مولدش تا به عالم
از این رو جدار حرم گشت منشق
 
به مام وی از ادخلی بیتی آمد
خطاب از حق این هست قولی موثق
 
چه در انبیا و چه در اولیا کس
بدین رتبه نائل نگردیده الحق
 
نداده است حق ابیض واسودی را
مقامی چنین زیر این چرخ ازرق
 
به از حب او طاعتی نیست حق را
مخور غم بدین طاعتی گر موفق
 
مشو غافل از حب آن شه که بی شک
کند حب محب را به محبوب ملحق
 
به دین خدا سعی او گشت بانی
به شرع نبی تیغ او داد رونق
 
ببین تا چه فرموده ختم رسولان
به توصیف یک ضربتش یوم خندق
 
ز میدان او بود دشمن فراری
بدان سان کز آتش فراری است زیبق
 
نه میدان که چون مرکب انگیخت بودی
جهان بهرجولانگه او مضیق
 
خود او دست حق است وازاوست برپا
مراین طاق وارون و کاخ معلق
 
خـدایـش نـخـوانـم ولـیـکـن نـدانـم
جــز او نــاظــم نــه رواق مــطـبـق
  
به خورشید از آن داد رجعت که دانی
امور فلک در کف اوست مطلق
 
از او سـر بـسـر مـاسوی راست هستی 
کـه گـردد ز مـصـدر همی فعل مشتق 
 
مقیمان خاک درش را چه حاجت
به ایوان کسری و قصر خورنق
 
گروهی که جز او گرفتند رهبر
بدان بی خردها خرد می زند دق
 
بپرهیز و مستیز و بگریز ز ایشان
که بگریخت عیسی ابن مریم ز احمق
 
کسی را که یزدان کند مدح ذاتش
چه جای صغیر و جریر و فرزدق
 
الا تا به بستان دمد در بهاران
گل و سنبل و لاله نسرین و زنبق
 
مراد محبش سراسر میسر
امور عدویش بکلی معوق
99
0
موضوعولادت | مدح امیرالمومنین علی (علیه السلام) | امیرالمومنین علی (علیه السلام)
گریز
شاعرصغیر اصفهانی (ره)
قالبقصیده
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت