گرچه آتش به دل شعله‌ورم افتاده

گرچه آتش به دل شعله‌ورم افتاده
شرر زهر ستم بر جگرم افتاده
 
یادم از کرب وبلا آمد و یک بار دگر
انقلابی به دل شعله‌ورم افتاده
 
آه از آن گلشن خونین که به چشمم دیدم
گل پرپر، همه جا دور و برم افتاده
 
ثمری از شجر طیبه هستم؛ امّا
آتشی بر همه‌ی برگ و برم افتاده
 
از تن جّد غریبم چه بگویم، وقتی
به سوی قتلگه او گذرم افتاده
 
کودکی بودم و دیدم که به پیش نظرم
غل و زنجیر به پای پدرم افتاده
 
از همان‌روز که خورشید به نی جلوه نمود
سایه‌ای از غم و محنت به سرم افتاده
 
دیده‌ام از اثر ضربت سنگ بیداد
ز روی نی سر شمس و قمرم افتاده
 
عمه‌ی کوچک من پیش نگاهم جان داد
درد این بار گران بر کمرم افتاده
 
آه دیگر ز فلک پیک شهادت آمد
زین خبر اشک ز چشم پسرم افتاده
 
ای «وفایی» همه جا در غم ما گریه کنید
لخته‌های دلم از چشم ترم افتاده
4
0
موضوعشهادت امام باقر (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرسید هاشم وفایی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت