نگفتنی است غم بی شمار انگشتر

نگفتنی است غم بی شمار انگشتر
چنان عقیق شدم داغ دار انگشتر
 
به مشک طعنه زده در میان قحطی آب
خوشا به حال لب آبدار انگشتر
 
برای دست، دلش تنگ شد زمانی که
رسیده بود به اتمام کار انگشتر
 
رقیه را نگذارید تا نگاه کند
به گوشوارۀ خود در کنار انگشتر
 
بگو به زائر کرب و بلا که سوغاتی
کسی ندارد از او انتظار انگشتر
153
0
موضوعمصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزعصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمجید تال
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت