نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت

نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
همیشه از غم بی انتها حکایت داشت
 
قد خمیده‌ی امروز، ارث دیروز است
چقدر پیری‌ام از کودکی شکایت داشت
 
اگرچه آتش زهر است در تنم اما
نشد حریف دلم هرچقدر قدرت داشت
 
شبیه عمه نشسته نماز شب خواندم
نماز خواندن من هم به او شباهت داشت
 
به یاد حمله‌ی بد موقع اراذل بود
که این دو چشم به بیداربودن عادت داشت
 
چگونه می‌رود از خاطرم غروبی که
هزارسال برای دلم مصیبت داشت
 
نه هیچ‌کس کمک شاه تشته‌لب می‌کرد 
نه ذوالجناح دگر تاب استقامت داشت
 
پناه رفت و زن و بچه بی پناه شدند
به نیزه رفتن او قیمت اسارت داشت
 
خرابه بود که هم‌بازی مرا کشتند
همان زمان که ز هجر پدر شکایت داشت
 
همان زمان که تنش را کبود می‌کردند 
همان زمان که ز درد شدید لکنت داشت
 
ز داغ آن نَفَس بند آمده ز کتک
نفس کشیدن من رنگ و بوی غربت داشت
6
0
موضوعشهادت امام باقر (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | عصر عاشورا، شام غریبان و اسارت کاروان امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | شهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت