دلِ شیران، به تو بخشید، خداوندِ تو، ای مرد!

دلِ شیران، به تو بخشید، خداوندِ تو، ای مرد!
کم در این عصر، جهان دید، همانندِ تو، ای مرد!
 
بی‌سبب نیست، عَلَم دست تو دادند، علمدار!
بی‌سبب نیست، شدی مالکِ این معرکه، سردار!
 
تو سلیمانی؛ از انگشتری‌ات، دیو هراسان
قاسمی؛ نذر حسین است تو را، دست و سر و جان
 
همه‌‌ی فکر تو و ذکر تو، ای مرد! شهادت
قبله‌ی قلب تو زینب، سرخی خونِ تو غیرت
 
تو مدافع، تو مسافر، تو فدایی، تو دلاور
تو علمداری و سرداری و دلداری و دلبر
 
عاشق حضرت سقایی و لب تشنه‌ی عشقی
بی سبب نیست، که از خیل سواران دمشقی
 
تو به میقات و به میعاد و به دلدار رسیدی
تا که بی‌دست، به آغوش علمدار رسیدی
 
ما نمردیم، که سربند تو، بر خاک بیفتد
چشم ناپاک، دمی بر حرمی پاک بیفتد
 
زنده‌ای در دل من، در دل ما، در دل عالم
هر یک از ماست سلیمانیِ این خط مقدم
 
دل شیران، به تو بخشید، خداوندِ تو، ای مرد!
کم در این عصر، جهان دید، همانندِ تو، ای مرد! 
31
0
موضوعحاج قاسم سلیمانی انقلاب اسلامی
گریز
شاعرقاسم صرافان
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیتک
زبانفارسی

حاج حسن عطایی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت