اصلاً به تو نمی‌آید مرگ

اصلاً به تو نمی‌آید مرگ
لابد رفته‌ای از خاکریز دشمن
لودر بیاوری
یا آن‌قدر ذکر گفته‌ای
که با نخ تسبیحت به ابرها رسیده‌ای
و جهان در تعلیق
می‌شمرد
ردیف منظم دندان‌هات
و سربازان صف‌کشیده در مرز
با سرانگشتت اشاره به ماه می‌کردی
و راه نشانمان می‌دادی
ای درخت کهن‌سال در دریا
ای سیمرغ زخمی در البرزکوه
ای آرش که تیر جانت حوالی بغداد...
حرف بزن
برای آنها
که روزۀ سکوت گرفته‌اند
چیزی بگو
بگو که در لشکر ۴۱ ثارالله
برادران سیه چردۀ من
چه کردند با دشمن
ای تو که با نفست
خاورمیانه از کما برگشت
حرف بزن
و تاریخ انقضای مرگ را اعلام کن
71
0
موضوعحاج قاسم سلیمانی انقلاب اسلامی
گریز
شاعرعبدالحمید-انصاری‌-نسب
قالبشعر سپید
سبک پیشنهادیمدح
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت