ایها المظلوم-ayohalmazloom
شعر و اشعار وداع امام حسین علیه السلام با اهل حرم و صوت سبک و گریز اشعار
لطفاً برای جستجوی گریز های متفاوت در این مناسبت به کادر جستجوی گریز در سمت راست صفحه مراجعه فرمایید
نمایش هر صفحهمورد
چون صدر دین امام مبین مقتدای راد
دل سان وحید در صف کرببلا فتاد
 
آمد به خیمگه پی بدرود اهل بیت
تسکینشان به صبر و تسلی به اجر داد
 
هم در وداع حمد خدای مجید کرد
ز آن پس زبان به نعت رسول امین گشاد
 
پس بر فزع وعید و مالی بزرگ راند
بر صابری نوید ثوابی شگرف داد
 
بگشود عقد خاطر و بربست رای حرب
دل سرد از جدایی و جان گرم بر جهاد
 
پا در رکاب سخت و لگامش به دست سست
پهلو نبی برابر آن ناکسان ستاد
 
اتمام حجت از همه در کرده گفت پس
هان ای سر سپه پسر سعد شوم زاد
 
بیگانه ز آشنای قدیمی کرانه جوی
درباره منت چه شد آن مایه اتحاد
 
چون شد که سال های درازت زیاد رفت
آن دعوی ارادت و آن لاف اتحاد
 
عزمت چرا سوابق صحبت به پا فکند
حزمت چرا سو الف الفت ز کف نهاد
 
تعریف جاه و منصب و مالت گر از غرور
یک باره رفت آیت قربی چرا ز یاد
 
با ما مصاف و لاف مسلمانی ای عجب
لعنت بر این نفاق کند شرک و ارتداد
 
گفتم هر آنچه قابل آنی ولی چه سود
اندرز من به گوش قبول تو بود یاد
 
برداشت هر که کامت و نافت هر آنکه چید
بالفطره کاش دست و زبانش بریده باد
 
***چار اسبه رو به آتش ممدود می روی
هشدار هان که پشت به مقصود می روی
کز اختر فلک زده وز طالع زبون
گردون زمانه را به جفا گشت رهنمون
 
عصری است بی مروت و عهدی است بی امان
دوری است پر دواهی و دهری است پر فنون
 
هم خاک مهر سوز و هم افلاک کینه ساز
از سعد بی سعادت و از بخت باژگون
 
هم دوست بی حمیت و هم خصم بی حیا
این از شکیب کمتر وآن از بلا فزون
 
نعش معاشران همه عریان به مهد خاک
جسم برادران همه غلطان به موج خون
 
این یک زنی سرش به فلک رفته سربلند
وین یک ز زین تنش به زمین گشته سرنگون
 
از موج خون خسته دلان خاک بی قرار
وز تیر آه تشنه لبان چرخ با سکون
 
روی هوا ز دود جگرهاست دوده رنگ
پشت زمین ز خون بدنهاست لاله گون
 
استاده پیش چشم تو اینک به جنگ جای
با تیغ و نی صفوف جفاجوی کالجفون
 
با آنکه یک تن از صف میدان نگشت باز
رفتند یاوران و تو هم می روی کنون
 
از شست ما به تیر قدر می شوی رها
وز دست ما به حکم قضا می روی برون
 
ما بی کسان زار و غریبان بی پناه
بعد از تو در میان بلا چون کنیم چون
 
جمعی اسیر و عور و پریشان و خوار و زار
وین قوم تند و سرکش و بی دین و رذل دون
 
از ما مدار چشم صبوری در این سفر
اسپند را چگونه بر آتش بود سکون
 
***شاه غریب از همه گیتی گسسته دل
این گفت و کاینات شد از روی او خجل
 
کاندیشه ناکم از غم بی یاری شما
در تابم از خیال گرفتاری شما
 
دادم تنی به مرگ و نهادم دلی به صبر
هرچند دل خورم ز جگر خواری شما
 
ناچار خاطر همه آزردم ارنه من
هرگز رضا نیم به دل آزاری شما
 
عباسم از جهان شد و با آه و اشک ماند
سقایی بنات و علمداری شما
 
قطع نظر کنید ز منهم که بعد از این
با نیزه است نوبت سرداری شما
 
زیبد گلی ز خون گلو روی زرد من
تا کاهی از عطش رخ گلناری شما
 
کمتر کنید سینه و کمتر به سر زنید
کاین لحظه نیست وقت عزاداری شما
 
آبی بر آتشم نتوانید زد ز اشک
افزود تابش دلم از زاری شما
 
این بود سود گریه که اعدای رحم سوز
خون خوارتر شدند ز خون باری شما
 
اطفال بی پدر همه را مادری کنید
تا شادمان زیند به غم خواری شما
 
در حق این مریض پریشان مستمند
جمع است خاطرم به پرستاری شما
 
کم نیست اگر به ذل اسیری کنید صبر
از عزت شهادت ما خواری شما
 
درکارها خداست وکیل و کفیل من
کافی است حفظ او به نگهداری شما
 
هم خشم اوکند طلب خون ما ز خصم
هم نصر او رسد به مددکاری شما
 
***پس پیش راند و رو به سپاه ستم نهاد
صد داغ تازه بردل اهل حرم نهاد
کز جد و مادر و پدر ای یادگار ما
آقای ما برادر ما شهریار ما
 
داریم التماسی ازین التهاب بیش
فرمای التفاتی ازین به به کار ما
 
هفتاد و یک جراحت کاری به روی هم
زین کشتگان رسید به جان فگار ما
 
دگر هزار و نهصد و پنجاه زخم غم
از داغ خود مزن به دل داغ دار ما
 
بر پای دوستان مفکن ز اضطرار بند
در دست دشمنان مپسند اختیار ما
 
از خون مخواه خلعت لعلی لباس خویش
وز غم مساز کسوت کحلی شعار ما
 
رحمی به حال فاطمه کآن طفل بی پدر
تا حشر دیده دوخته بر انتظار ما
 
سوی مزار فاطمه چون بگذریم اگر
افتد ز کوفه بی تو به یثرب گذار ما
 
دل داده ای به دست که این سان اثر نکرد
بر سینه ی تو ناله ی گردون سپار ما
 
دل پاره پاره از سر مژگان فرو چکید
در روضه ی تو طرفه گلی داد خار ما
 
دردا که تر نشد لب خشکت به نیم نم
چندان که رفت سیل سرشک از کنار ما
 
چون شد که راه معرکه را بر شما نبست
ای خاک بر سر مژه ی اشک بار ما
 
خود جرم ما چه بود که نگذشته تا گذشت
خونخوار دشمن از سر یک شیرخوار ما
 
گر سخت تر ز خاره نبود از چه دل نسوخت
این قوم را به روز تو در روزگار ما
 
***پس دست بر عنان شه بی سپه زدند
وز دل شرر به خرمن خورشید و مه زدند
کای یار بی کسان سخن جان گزا زدی
کآتش به جان دوده ی آل عبا زدی
 
داری سرشکستن دل های ما که تیغ
بستی به قصد دشمن و بر قلب ما زدی
 
داغی که بود در خور اعدای سخت جان
از ماجرای خود به دل ما چرا زدی
 
آن ضربتی که سینه ی بیگانه را سزاست
بی دست و تیغ بر جگر آشنا زدی
 
آتش زدی به خلوتیان حریم قدس
بی پرده زین سخن که به ما بر ملا زدی
 
دم درگلوی ما همه شد آتشین گره
در پاسخ تو تا دم از این ماجرا زدی
 
دامن کشیدی از من و کلثوم گوییا
دامن بر آتش دل خیر النساء زدی
 
خود را قتیل و اهل حرم را اسیر گیر
پندار خود که بر صف قوم دغا زدی
 
رفتی به سوی مقتل وگشتی نگون ز اسب
خفتی به روی خاک و به خون دست و پا زدی
 
ایل حجاز ساز حسینی کنند راست
تا با مخالفان عراق این نوا زدی
 
از پرده ی جگر همه چون نی نوا زنند
تا تو قدم به ناحیه ی نینوا زدی
 
کیوان فراشت رایت کرببلای ما
تا تو علم به بادیه ی کربلا زدی
 
کردی به دست خویش سر خویش و اقربا
گوی ولا و بر سر کوی بلا زدی
 
در پای دوست دست فشاندی ز ماسوا
در راه قرب بر دو جهان پشت پا زدی
 
***این گفت و رفت از خود و افتاد بر زمین
برخاست بار دیگر و با گریه گفت این
 
کاطفال را یتیم و مرا خون جگر مخواه
کلثوم را اسیر و مرا دربدر مخواه
 
آزار دخترانت ازین بیشتر مجوی
تشویش خواهرانت ازین بیشتر مخواه
 
آن زار مرده فاطمه را بی پسر مساز
وین شوی کشته فاطمه را بی پدر مخواه
 
خود رارسیده خون گلو برکنار شط
ما راگذشته سیل سرشک ازکمر مخواه
 
آتش به کشت زار من از خشک و تر مزن
تاراج شاخسار خود از برگ و بر مخواه
 
بر انتظار رجعتت از حرب تا به حشر
چشمم به راه مانده وگوشم به در مخواه
 
این سینه را که مخزن اسرار علم غیب
پیش هزار دشنه و خنجر سپر مخواه
 
کامت که ز آتش عطش از نافه خشک تر
با خون حلق سوخته ی خویش تر مخواه
 
صد چاک ازین مجاهده خود را به تن منه
صد خاک از آن مشاهده ما را به سر مخواه
 
در خون چو لاله قالب خود غوطه ور مکن
بر نی چو هاله تارک خود جلوه گر مخواه
 
خود را چو باغ ثوب شفق گون به تن مپوش
ما را چو داغ کسوت نیلی به بر مخواه
 
صد قبضه تیغ بر سر خود کارگر مخر
صد جعبه تیر در دل خود پی سپر مخواه
 
ما را ذلیل زمره ی بی پا و سر مدار
خود را قتیل فرقه ی بیدادگر مخواه
 
لب تشنه ایم و غم زده سرگشته ایم و مات
احوال اهل بیت نبی زین بتر مخواه
 
***گفت این و سر چو خاک رهش در قدم فکند
و افغان اهل بیت بر افلاک شد بلند
کای خواهر ای ستم کش بی غم گسار ما
دیدی چگونه گشت سرانجام کار ما
 
دشمن به دودمان من انداخت آتشی
کآتش فکند در دو جهان یک شرار ما
 
بر خاندان من شرری شعله زد که زو
دودی فلک بود ز دم شعله بار ما
 
زین تندباد حادثه انگیز فتنه خیز
گلشن به باد رفت و خزان شد بهار ما
 
سرو و صنوبر وگل و شمشاد و ارغوان
یکباره شد قلم همه از جویبار ما
 
رفتیم و اشک حسرت و داغ فراق ماند
درچشم و سینه های شما یادگار ما
 
واقع به وقعه ای شده کز فرط بی کسی
خون گلوی ماست وقایع نگار ما
 
سرهای سروران به سر نی از آن کنند
کز سمت حربگه نکشید انتظار ما
 
از پایمال سم ستواران باد پی
برطرف دامنت ننشیند غبار ما
 
زین خاک بردمد همه گل های آتشین
از عکس داغ های دل داغ دار ما
 
باغی به جای سبزه پر از لاله بنگری
روزی اگر گذار کنی بر مزار ما
 
از شرح شکوه فرصت دیدار چون فتد
افتد فراز جد و پدر چون گذار ما
 
برداغ نوخطان همه صبر از خدا طلب
بخشد جزای خیر ترا کردگار ما
 
پس گفت یا رب این همه سهل است و مختصر
صد جان و سر به پای تو کمتر نثا رما
 
***زینب به زاری آمد و زد صیحه ای بلند
وز برق آه شعله به هفت آسمان فکند
با گریه گفت کای پدر نامدار من
ای مایه ی قرار دل بی قرار من
 
بنشین و آن مخواه که زین باد فتنه خیز
برخیزدت ز گوشه ی دامن غبار من
 
یک ره به دامنم بنشان تا به صد زبان
بر شاخ گلبن تو بنالد هزار من
 
دل را نظر همین به تو باشد رضا مشو
کافتد به خاک نخل تو از جویبار من
 
چشمم ز انتظار عزیزان سفید ماند
دیگر تو خود سپاه مکن روزگار من
 
پیش از شکفتن گل و گلبانگ عندلیب
از تند باد فتنه خزان شد بهار من
 
فصل بهار ز آتش بی آبیم دریغ
پیش از شکوفه سوخت همه شاخسار من
 
لب بین کبودم از عطش این بس دگر مخواه
نیلی کند طپانچه اعدا عذار من
 
وا خجلتا ز فاطمه گر بی تو اوفتد
بار دگر به جانب یثرب گذار من
 
سر زد به سنگ و خاک به سر ریخت کای پدر
صبر از غم فراق شما نیست کار من
 
برداشت از زمینش و بگرفت در کنار
کی زیب بخش دامن و جیب کنار من
 
داغ برادران وجوانان مرا نسوخت
چندانکه ناله های تو ای دل فگار من
 
صبر از خدای خواه و بپرهیز بیش از این
دامن مزن بر آتش دوزخ شرار من
 
تسلیم امر حق شو و با هجر من بساز
خواهد ترا یتیم چو پروردگار من
 
***پس پیش خوانده خواهر برگشته حال خویش
بروی شمرد شمه ای از شرح حال خویش
گشتند کشته چون همه انصار اهل بیت
شد نوبت شهادت سالار اهل بیت
 
دل پر خروش از غم یاران و لب خموش
آمد به خیمه بر سر بیمار اهل بیت
 
برداشت سر ز بستر و بگذاشتش به بر
کای بعد من معین و مددکار اهل بیت
 
دیدی که زین سموم خزان خیز غیر تو
دیگر گلی نماند به گلزار اهل بیت
 
خفتند اقربا همه در خون خویشتن
زین پس تویی به محنت و غم یار اهل بیت
 
حکم قضا و امر قدر خوش زدند راه
بر نجم ما و بخت نگون سار اهل بیت
 
این بود سرنوشت که زین سرزمین مرا
افتد به حشر وعده دیدار اهل بیت
 
رفتند هم رهان و من اینک روانه ام
ای مونس نهان و پدیدار اهل بیت
 
حالی که شد صغیر وکبیر سپه هلاک
زیبد به خاک خفته سپهدار اهل بیت
 
رفتم کنون که بود شهادت نصیب ما
پاس خدا نصیر و نگهدار اهل بیت
 
عرش آن زمان طپید که میگفت و می گریست
بیمار اهل بیت به سردار اهل بیت
 
من خود هلاک داغ عزیزانم ای پدر
بعد از توکیست محرم و غمخوار اهل بیت
 
حرمان و حسرتم همه در باب کشتگان
تشویش و حیرتم همه درکار اهل بیت
 
نالید و سخت وگفت به پاسخ صبور باش
باشد خدا کفیل و پرستار اهل بیت
 
***ناگه سکینه آمد و باچشم اشکبار
سد بست پیش پای وی از خیمه سیل وار
وقت آن شد که کشد کلک نزار
چون نی از دل ناله های زار زار
 
بر نگارد داستان شاهرا
قصۀ پر غصۀ جان کاه را
 
لب ز خون ناب آمد ترکند
دمبدم شور حسینی سر کند
 
افکند شور از نوای الفراق
در حجاز از پرده پوشان عراق
 
بر کشد زین چائد ماتم گده
خرمن گردون بنار موصده
 
ماند تنها چون بمیدان بلا
از پس یاران خدیو کربلا
 
سر توحید خداوند و دود
سد مجرّد از اضافات و حدود
 
یک بیک شد در ره جانان نثار
هر چه در گنجینه در شاهوار
 
حسن جانان پرده از رخ برگشود
برق غیرت سوخت یکسر هر چه بود
 
سوی خرگاه امامت تافت رو
روز روشن خود بمغرب شد فرو
 
خواهران چون عقد در بستند صف
گرد آن شه گوهر درج شرف
 
دختران چون اختران روشنش
انجمن گشتند در پیرامنش
 
بانوان نالان بدورش با حنین
در فلک بر سر زنان روح الامین
 
توصیت را آن شهنشاه حجاز
حقۀ لب بر تکلم کرد باز
 
گفت کای پوشیده رویان حجاز
نیست کس را از اجل روی گریز
 
چون شوم من کشته در دست عدو
سینه نشکافید مخراشید رو
 
زینهار ای بانوان مستمند
که صدا سازید بر مویه بلند
 
خواهرا ای مونس غمخوار من
خوش پرستاری کن از بیمار من
 
چون شوم من کشته در راه خدا
اهلبیت من مکن از خود جدا
 
کاین غریبان کایندرین صحرا درند
آشیان گم کرده مرغ بیپرند
 
چون به یغما دست یابد خصم چیر
خواهرا مگذار طفلان صغیر
 
چون غزالان سر در این صحرا نهند
روسوی صیاد بی پروا نهند
 
تا توانت هست میکش نازشان
تا رسانی بر مدینه باز شان
 
خواهرا از کف مده پای شکیب
که بود اجر صبوران بیحسیب
 
در فراق من صبوری پیش گیر
اعتبار از رفتگان خویش گیر
 
هر چه ذیر و حند در بالا و زیر
جمله زین هر گند آخر ناگزیر
 
چون سخن با اهلبیت راد کرد
رو بسوی خواجۀ سجاد کرد
 
گفت کای فرزانه فرزند مهین
طاعتت را گردن امکان رهین
 
چون کنم من رخت از این دیر کهن
هین توئی گنجور علم من لدن
 
هر چه میراث نبوت زان تست
ملک هستی جمله در فرمان تست
 
دست دست تست در ملک وجود
ای بصلب بوالبشر سرّ وجود
 
ای به بیماران دم پاکت شفا
چون شوم من کشته از تیغ جفا
 
این غریبان را ببر سوی وطن
زان سپس گو با رسول مؤتمن
 
یا رسول الله حسینت کشته شد
پیکر پاکش بخون آغشته شد
 
خواهران و دخترانش شد اسیر
چون پری در دست دیوان شریر
 
کوفیان از گلشنت بهر نظر
بارها بستند از گلهای تر
 
جای آن سرکز کنارت دور شد
گه بدیر و گه به بزم سور شد
 
این بگفت و بانوان بدرود کرد
رو بسوی کعبۀ مقصود کرد
 
دخت شه بارید بر دامن گهر
گفت استسلمت للموت ای پدر
 
گفت چون ندهد کسی بر مرگ تن
ای بلاکش دختر مه روی من
 
که نه یاری مانده و نه یاورش
رفته عباس و علیّ اکبرش
 
خود بخون دست ار نیالودی کم
داغ مرگ این دو تن بودی بسم
 
گفت پس ما را از این دشت مهول
باز کش بر مرقد پاک رسول
 
گفت شه هیهات از این و هم شگرف
ره بساحل نیست از این دریای ژرف
 
گر قطار آفتی در پی نبود
نیم شب در آشیان خوش می غنود
 
زین بیابان نیست کس را ره بدر
دخترا از این تمنا در گذر
 
تا فروزانست شمع محفلم
بر مزن آتش ز گریه بر دلم
 
چون مبدل بر خزان گردد بهار
آن تو وان گریه های زار زار
 
شهریار از خیمه بیروین زد قدم
در فغان از پی غزالان حرم
 
چون ندیدش کس که آرد مرکبش
باره پیش آورد نالان زینبش
 
گفت بالله ای شهنشاه زمن
هیچ دیدستی بده انصاف من
 
خواهری چون من که خود با دست خویش
اسب مرگ آرد برادر را به پیش
 
داد خواهر را تسلی شاه عشق
گفت سهلست اینهمه در راه عشق
 
شد مکین چون آفتابی بر هلال
بر سریر زین خدیو ذو الجلال
 
راند سوی عرصۀ میدان کمیت
داغ حسرت ماند چشم اهلبیت
 
شد میان مرکز میدان مکین
نقطۀ توحید رب العالمین
 
پس ندا آمد بارواح گزین
که فرود آئید نک سوی زمین
 
بنگرید آن شاه اورنگ دلا
که چه سان تازد همی سوی بلا
 
یکسر از جان و جهان سیر آمده
تشنه سوی جوی شمشیر آمده
 
عزم خود را از ازل ناورده فسخ
در وفا ذکر اوائل کرده نسخ
 
رنگ پرداز نقوش کاف و نون
چون کشد نیل فنا بر رخ ز خون
 
آنکه ابر از وی کند یاری طلب
نک دهد جان در بیابان خشک لب
 
آنکه تیغ از وی سمّد برّندگی
هشته زیر تیغ سر در بندگی
 
آنکه از وی برده نیر و خصم دون
کرده در دست عدو خود را زبون
 
آنکه دارد رشتۀ جانها بکف
جان بکف آورده در میدان طف
 
زانچه جز محبوب یکتا شسته دست
اکبر و عباس و قاسم هر چه هست
 
گر چه تا بوده است دور روزگار
عاشقان را با بلا بوده است کار
 
عشق یحیی را میان طشت زر
پیش عفریت لعینی برد سر
 
جای یوسف کرد قعر چاه را
برد در آتش خلیل الله را
 
در بلا افکند صد ایوب را
کرد از یوسف جدا یعقوب را
 
جا بیونس داد در ظلمات غم
همچو بر جرجیس در چاه ظُلم
 
عشق از این بسیار کرده است او کند
عاشقان بر دار کرده است و کند
 
لیک اگر عشق این و اینش ابتلاست
عاشقی کار حسین کربلاست
 
این درین صحرا جز او دیار نیست
صعوه را بر قاف عنقا باز نیست
 
جز حسین این ره بسر تا برده کس
عشق اگر اینست و عاشق اوست بس

چو آمد به نزدیک پرده سرای
بر آورد آوا زخشکیده نای

زنان را همه بر زبان برد نام
ز من گفت بادا شما را سلام

دم واپسین من آمد فراز
بیایید و سیرم ببینید باز

شنیدند چون بانگ وی بانوان
به سویش دویدند زار و توان

بدیدند شه را ولیکن چه شاه
ز خاک وز خون کرده رخت و کلاه

سری کوفته همچو سیراب نار
بدن چاک چاک و زره پاره پار

خو دوباره در موج خون گشته غرق
زمرغان نبودش زبس تیر، فرق

به گفتن گر آوا نیفراختی
کس آن شاه را باز نشناختی

چنان شیون از بانوان شد به پای
که پرشد جهان از غو وای وای

از آن جمله دلخسته دخت رسول (صل الله علیه و آله)
سر بانوان، جانشین بتول (سلام الله علیها)

به پیش برادر بنالید سخت
پراکند و بدرید گیسوی و رخت

بگفت: ای برادر چه حال است این؟
چرا دل نهادی به مرگ اینچین؟

نزادی مرا کاشکی مام من
و یا گم شدی از جهان نام من

نمی دیدمت پر زخون ساز و برگ
ز بیچاره گی تن نهاده به مرگ

حسین (علیه السلام) و براز تیغ کین چاک چاک
چرا زینب(سلام الله علیها) از غم نگردد هلاک؟

شهنشه بدو گفت: آرام باش
مکن موی و از دیده گان خون مپاش

بدین جانشکر درد اینک بساز
که در پیش دارید رنج دراز

دمی بر نیامد که چون برده ها
بر آرندتان از پس پرده ها

دوانندتان در بر باره گی
نبخشند بر حال بیچاره گی

نشانند بر اشتر بی جهاز
برانند اندر فرود و فراز

کشانند بر کوی و بازارها
نمایند هر گونه آزارها

ازین پس بسی زار خواهی گریست
ولی جز شکیبایی ات چاره نیست

یکی خرقه آرید ایدون مرا
که ستوار بندم به زخم سرا

برفت و بیاورد زینب (سلام الله علیها) به درد
یکی کهنه زانسان که شه امر کرد

به سر بست شاه آن کهن جامه را
به بالای آن هیئت، عمامه را

به پا خاست کارد به ناورد رو
بزد چنگ، خواهر به دامان او

بگفت: ای برادر زمانی بپای
که بوسم تو را بهر بدرود،پای

ز دیدار تو توشه گیرم دمی
که دانم نبینمت دیگر همی

ازین روز آگه بدم پیشتر
مرا گفته بد دخت خیرالبشر

مرا گفت آن بانوی راستین
چو دیدی حسینم (علیه السلام) دم واپسین

به پیکار دشمن نهاده است روی
به جای منش بوسه زن بر گلوی

بگفت این و شه را به بر در کشید
یکی آه سخت از جگر بر کشید

بزد بوسه بر حنجری کز جفا
به خنجرش ببرید شمر از قفا

سپس بوسه زد پای آن شاه را
که نعلش بدی بوسه گه، ماه را

بیفتاد بر خاک چون بی هشان
روان، سیلش از دیده ی خونفشان

دگر بانوان نیز در پای شاه
فتادند و افغان برآمد به ماه

از آن حال شد قیرگون چهر مهر
به پا گشت شیون به کاخ سپهر

مرآن بیکسان را شه ارجمند
نوازش بسی کرد و فرمود چند

همی تا که خاموش گشتند و شاه
به میدان روان گشت از خیمه گاه

بزد خویش را بر سپه بیدرنگ
چو شیر دژم بر یکی گله رنگ

به هر سو که بازو برافراشتی
روان ها به دوزخ روان داشتی

بیامد در آن لحظه با اشک وآه
نوان شهربانو به نزدیک شاه
 
بیازید بر دامن شاه چنگ
ز خون مژه خاک را کرده رنگ
 
همی گفت زار ای پناه زمن
مه چرخ دین پادشاه زمن
 
پس از تو مرا کیست فریاد رس؟
عزیزت ندارد در این دشت کس
 
ندارم دگر با اسیری شکیب
کزین پیش دیدستم از وی نهیب
 
به جان علی پور بیمار من
ببخشای بر حالت زار من
 
ببر زین دیارم به جای دگر
به اعجاز ای شاه پیروزگر
 
بدو گفت شاهنشه ای جفت پاک
مدار از اسیری به دل هیچ باک
 
نباشد کسی را به تو دسترس
تو را یار پروردگار است و بس
 
چو من کشته گشتم به تیغ سپاه
بیاید سمندم سوی خیمه گاه
 
ستامش زخونم شده لعل رنگ
نگون از برش زین بگسسته تنگ
 
تو کن استوار آن نگونسار زین
بکش تنگ و برکوهه ی او نشین
 
عنان را بدان باد پیما گذار
به جایی که خواهی شود رهسپار
 
به همراه تو من عنان در عنان
به تن گر نیایم بیایم به جان
 
بود یاور و یار تو کردگار
برو زی سرا پرده و غم مدار
زتیر بداندیش چون روزگار
سر آمد بدان کودک شیرخوار
 
بیامد شه دین به سوی حرم
رخ از گریه پرخون دل از غم دژم
 
همه بانوان حرم را بخواند
ابا کودکان در بر خود نشاند
 
همی دست بر روی هر یک بسود
به بدرود ایشان زبان برگشود
 
بگفتا که ای آل خیرالانام
شما را یکایک درود و سلام
 
زدیدار من توشه گیرید باز
که آمد مرا گاه رفتن فراز
 
مرا شوق دیدار پروردگار
زتن برده آرام و از دل قرار
 
میان من و او حجابی نماند
به جز جان که باید به راهش فشاند
 
کنون می روم سوی میدان کین
به مهمانی پاک جان آفرین
 
پس از من خداوند بس یارتان
به هر سختی اندر مددکارتان
 
زهر بد که از دشمن آید به سر
پناهنده باشید بردادگر
 
علی (علیه السلام) کو پس از من شه عالم است
در این راهتان محرم و همدم است
 
در این گفتگو بود شاه امم
که ناگاه بیرون دوید از حرم
 
یکی ماهرو کودک خردسال
به بالا و چهر و سخن بی مثال
 
سکینه(علیها السلام) زشه داشت فرخنده نام
بدو بود دارای دین شادکام
 
دمی از کنارش بنگذاشتی
نکوتر ز جان در برش داشتی
 
زبانی خوش و نغز گفتار داشت
دل آراتر از خلد دیدار داشت
 
بیامد بر شاه با اشک و آه
نمودش در آغوش بر جایگاه
 
زدش بوسه بسیار بردست و پای
بدو گفت با دیده ی اشک زای
 
که ای خاک پای تو تاج سرم
سرافراز باب بلند افسرم
 
دراین خردسالی یتیم ام مکن
زهجران خود دل دو نیم ام مکن
 
کنار خود از من مگردان تهی
زمن مگسلان اختر فرهی
 
دو فرخ برادرم در این زمین
به خون خفتشان پیکر نازنین
 
سپهدار عم جهانجوی من
جدا شد به شمشیر دستش زتن
 
زاولاد هاشم هر آنکس که بود
جهانشان همه گشت هستی درود
 
چو گشت اسپری روزگار همه
توماندی به جا یادگار همه
 
تو نیز اینچنین دل نهادی به مرگ
سلیح نبرد آمدت ساز و برگ
 
پس از تو که در برفشاند مرا؟
که سوی خود از مهر خواند مرا؟
 
بدو گفت شاه ای نکو دخترم
نباشد چو دیگر کسی یاورم
 
به مرگ ار نهم تن شگفتی مدار
که بی یاوران را همین است کار
 
سکینه (سلام الله علیها) بدو گفت زارای پدر
به یثرب دگر باره ما را ببر
 
که درسایه ی تربت مصطفی (صل الله علیه و آله)
نبینیم از بدسگالان جفا
 
شهش گفت: هیهات ازین آرزوی
که ره گر نبد بسته از چار سوی
 
نمی خواستم خویش را مبتلا
نمی ماندم اندر زمین بلا
 
دگر روی یثرب نخواهید دید
مگر من شوم از میان ناپدید
 
سکینه (سلام الله علیها) از آن گفته بگریست زار
فرو ریخت خون از مژه بر کنار
 
شهش گفت: ای بانوی بانوان
مسوزان دلم تاکه دارم روان
 
کنون گاه این زاری و گریه نیست
به مرگم بسی زار خواهی گریست
 
نگون از بر زین چو گشتم به روی
به من هر چه خواهی به زاری بموی
 
شهنشه چو با دختر این زار گفت
به خواهر از آن پس چنین بازگفت
 
که پیراهنی دیده بس روزگار
بدانسان که کس را نیاید به کار
 
بیاور به من تاکه در زیر رخت
بپوشانمش برتن ای نیکبخت
 
که چون دشمن از من برد ساز و برگ
مگر او بماند مرا رخت مرگ
 
بیاورد آن بانوی مهر ورز
یکی جامه ی تنگ بی قدر وارز
 
شهش گفت: این جامه ی سوگوار
بود پوشش آنکه گشته است خوار
 
من ار چند تنها و بی یاورم
نه خوارم بر آورده ی داورم
 
دگر جامه آور فراخ و بلند
که پوشد ورا مردم ارجمند
 
بیاورد بانو به افغان وآه
دگر جامه زانسان که فرمود شاه
 
شهنشه در آن جامه افکند چاک
بپوشیدش اندر بر تابناک
 
دگر جامه و جوشنش بر زبر
بپوشید و بر بست محکم کمر
 
ز گفتار و کردار آن شهریار
همه پرده گی ها گرستند زار
 
شهنشاهشان کرد خامش به پند
سپس گفت گریان به بانگ بلند
 
کسی هست تا آورد پیش من
سمند مرا اندرین انجمن
 
نبد کس که اسب آورد بهر شاه
به پا خاست زینب به افغان و آه
 
برفت و بیاورد اسب نیا
بر شاه دین خسرو اولیا
 
گرفتند خونین دلان یک به یک
همه گرد آن باره ی تیز تک
 
به دست این رکاب آن عنانش گرفت
از آن حال شد زینب به افغان و آه
 
بگفتا: که ای یادگار مهان
دگر خواهری جز من اندر جهان
 
زبهر برادر کشید اسب پیش
که تاوی بتازد سوی مرگ خویش؟
 
شهنشاه گریان بر آمد به زین
بدو مویه گر بانوان گزین
 
چنین بود اگر حال در آشکار
ولی در نهان بد دگرگونه کار
 
عنان دار او بود روح الامین
دوان قابض روح اندر یمین
 
مکاییل بگرفته او را رکاب
قضا و قدر پیشرو با شتاب
 
سرافیل با صور نوبت زنش
گذشته ز عرش برین گردنش
 
زخیمه روان گشت زی دشت کین
عیان دست یزدانش در آستین
 
زاسبش پدیدار فر براق
ز بانگ سمش ناله ی الفراق
 
چو شد دور لختی ز پرده سرای
ستاد اسب پیغمبر رهنمای
 
نمی رفت هرچ اش برانگیخت شاه
که بد دست حق بسته پایش زراه
 
همی برخروشید و افشاند دم
همی بر زمین کوفت رویینه سم
 
که شاها ز رفتار دارم معاف
که خفته است بردست من کوه قاف
 
اگر چند در پیش فرمان شاه
سبک آیدم کوه چون پر کاه
 
مراین کوه از عرش سنگین تراست
که عرش آفرین را گزین دختر است
 
شهنشاه سوی زمین بنگریست
که نارفتن باره بیند که چیست
 
گزین دخت را دید افتاده زار
گرفته سم اسب را درکنار
 
فرود آمد از باره گی بی درنگ
کشیدش چوجان اندر آغوش تنگ
 
همی دست بر روی و مویش بسود
سکینه (سلام الله علیها) به زاری همی بر فزود
 
زمانی بدانگونه بگذشت کار
دل شه ز شوق شهادت فگار
 
نه او خود ز شه دست برداشتی
نه آزردنش شه رواداشتی
 
درآندم به آغوش فرخنده باب
ربودش به امر خداوند خواب
 
چو یک لخت بگذشت بیدار شد
روان آب چشمش به رخسار شد
 
زدامان شه خویش را دور کرد
بدو گفت: بشتاب سوی نبرد
 
شهنشه بفرمودش ای جان باب
روانت چه دید؟ اندرین طرفه خواب
 
که تا این زمان داشتی اشک و آه
نهشتی که تازم به جنگ سپاه
 
کنونم برانگیزی از بهر جنگ
همی زاری آری که منما درنگ
 
بگفتا: در این دم که خوابم ربود
پیمبر (صل الله علیه و آله) به من روی فرخ نمود
 
بفرمود کز دامن باب دست
رها کن میفکن به عزمش شکست
 
بهل تا رود سوی میدان کین
که این است فرمان جان آفرین
 
بگفت این و گریان سوی خیمه گاه
برفت و نشست از بر باره شاه
خواهرش بر سینه و بر سرزنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
 
سیل اشکش بست بر شه، راه را
دود آهش کرد حیران، شاه را
 
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مهلا مهلااش بر آسمان
 
کای سوار سر گران کم کن شتاب
جان من لختی سبکتر زن رکاب
 
تا ببوسم آن رخ دلجوی تو
تا ببویم آن شکنج موی تو
 
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه‌ی چشمی به آنسو کرد باز
 
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر عنان
 
زن مگو مرد آفرین روزگار
زن مگو بنت الجلال اخت الوقار
 
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو، دست خدا در آستین
 
باز دل بر عقل می‌گیرد عنان
اهل دل را آتش اندر جان زنان
 
میدراند پرده، اهل راز را
میزند با ما مخالف، ساز را
 
پنجه اندر جامه‌ی جان می‌برد
صبر و طاقت را گریبان می درد
 
هر زمان هنگامه‌یی سر می‌کند
گر کنم منعش، فزونتر می‌کند
 
اندرین مطلب، عنان از من گرفت
من ازو گوش، او زبان از من گرفت
 
می‌کند مستی به آواز بلند
کاینقدر در پرده مطلب تا بچند
 
سرخوش از صهبای آگاهی شدم
دیگر اینجا زینب اللهی شدم
 
مدعی گو کم کن این افسانه را
پند بی حاصل مده دیوانه را
 
کار عاقل رازها بنهفتن‌ست
کار دیوانه، پریشان گفتن‌ست
 
خشت بر دریا زدن بی حاصل‌ست
مشت بر سندان، نه کار عاقل‌ست
 
لیکن اندر مشرب فرزانگان
همرهی صعب ست با دیوانگان
 
همرهی به، عقل صاحب شرع را
تا ازو جوییم اصل و فرع را
 
همتی باید، قدم در راه زن
صاحب آن، خواه مرد و خواه زن
 
غیرتی باید بمقصد ره نورد
خانه پرداز جهان، چه زن چه مرد
 
شرط راه آمد، نمودن قطع راه
بر سر رهرو چه معجر چه کلاه
 
پس زجان بر خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد، الف را دال کرد
 
همچو جان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
 
کای عنان گیر من آیا زینبی؟
یا که آه دردمندان در شبی؟
 
پیش پای شوق زنجیری مکن
راه عشق‌ست این عنانگیری مکن
 
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو بپا این راه کوبی من بسر
 
خانه سوزان را تو صاحبخانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
 
جان خواهر در غمم زاری مکن
 
با صدا بهرم عزاداری مکن
 
معجراز سر، پرده از رخ، وامکن
 
آفتاب و ماه را رسوا مکن
 
هست بر من ناگوار و ناپسند
از تو زینب گر صدا گردد بلند
 
هرچه باشد تو علی را دختری
ماده شیرا کی کم از شیر نری
 
با زبان زینبی شاه آنچه گفت
با حسینی گوش، زینب می شنفت
 
با حسینی لب هر آنچه گفت راز
شه بگوش زینبی بشنید باز
 
گوش عشق، آری زبان خواهد زعشق
فهم عشق آری بیان خواهد ز عشق
 
با زبان دیگر این آواز نیست
گوش دیگر، محرم این راز نیست
 
ای سخنگو، لحظه‌یی خاموش باش
ای زبان، از پای تا سر گوش باش
 
تا ببینم از سر صدق و صواب
شاه را، زینب چه می‌گو‌ید جواب
 
گفت زینب در جواب آن شاه را
کای فروزان کرده مهر و ماه را
 
عشق را، از یک مشیمه زاده‌ایم
لب به یک پستان غم بنهاده‌ایم
 
تربیت بوده‌ست بر یک دوشمان
پرورش در جیب یک آغوشمان
 
تا کنیم این راه را مستانه طی
هر دو از یک جام خوردستیم می
 
هر دو در انجام طاعت کاملیم
هر یکی امر دگر را حاملیم
 
تو شهادت جستی ای سبط رسول
من اسیری را به جان کردم قبول
تو فقط دست به زانو مزن و گریه مکن
گیرم ای شاه کسی نیست ... خودم نوکر تو
 
لحظه ای فکر کنی پیر شدم ، مدیونی
درسرم هست همان شوق علی اکبر تو
 
من خودم یک تنه از کرببلا می برمت
چه کسی گفته که پاشیده شده لشگر تو
 
تو برایم نگرانی چه می آید سر من
من برایت نگرانم چه می آید سر تو
 
همه را بدرقه کردی و به میدان بردی
میروی ، هیچکسی نیست به دور و بر تو
 
بده پیراهن خود را که خودم پاره کنم
نمی ارزد سر این کهنه شده ... پیکر تو...
 
وای از معجر من ، معجر من ، معجر من
وای از حنجر تو ، حنجر تو ، حنجر تو
 
سعی ام این است ببینم بدنت را ، اما
چه کنم ! شمر نشسته جلوی خواهر تو
مانند سایه از سرم ای تاج سر ، مرو
ما با هم آمدیم و تو بی همسفر ، مرو
 
تنها نه این که خواهر تو ، مادر تو ام
از رفتنت به خاطر من در گُذر ، مرو
 
از کودکی برای تو بودم سپر ، حسین
میدان جنگ می روی و بی سپر ، مرو
 
حالا که می روی کمی آهسته تر برو
آتش به جان مزن تو از این بیشتر ، مرو
 
طفلت به خواب رفته و بیدار اگر شود
بیچاره میکند همه را بی خبر ، مرو
 
لبها دو چوب خشک شده می خورد به هم
این گونه از مقابل چشمان تر ، مرو
 
"از آب هم مضایغه کردند کوفیان"
ای از تمام اهل حرم تشنه تر ، مرو
 
باشد نگاه تو به من اما دلت کجاست؟
هستی به یاد مادر و دیوار و در ، مرو
براساس گریز به
موضوع گریز :
مناسبت گریز :
براساس سبک شعر
روضه شور واحد تک زمینه رجز خوانی زمزمه جفت نوحه مناجات نامشخص مدح مسجدی سینه زنی واحد سنگین دکلمه دم پایانی واحد تند پیش زمینه سرود سالار زینب حاج ناظم همه جا کربلا راس تو میرود بالای نیزه ها ببینید ببینید گلم رنگ ندارد نوحه سنتی ببینید ببینید گلم رنگ ندارد سیدی ماکو مثلک الغریب غریب گیر آوردنت زبانحال به سمت گودال از خیمه دویدم من دودمه مدح و مرثیه مفاعیل مفاعیل فعول شعر خوانی
براساس قالب شعر
دوبیتی غزل قصیده مثنوی چهار پاره رباعی ترجیع بند مستزاد شعر نو شعر سپید ترکیب بند قطعه مسمط نا مشخص مربع ترکیب تک بیتی مخمس
براساس زبان
فارسی عربی ترکی
براساس شاعر
محتشم کاشانی میلاد عرفان پور امیر عباسی قاسم صرافان محمد مهدی سیار غلامرضا سازگار رضا یعقوبیان علی اکبر لطیفیان قاسم نعمتی اسماعیل تقوایی مرتضی محمود پور حسن لطفی امیر حسین سلطانی محمود اسدی علی انسانی مظاهر کثیری نژاد محمود ژولیده ولی الله کلامی زنجانی میثم مومنی نژاد حسن ثابت جو عباس میرخلف زاده سید حمیدرضا برقعی سید هاشم وفایی سید رضا موید خراسانی محمدرضا سروری یوسف رحیمی احمد بابایی محسن عرب خالقی سید پوریا هاشمی علیرضا خاکساری وحید زحمتکش شهری مهدی رحیمی زمستان حسن کردی روح اله نوروزی مرضیه عاطفی بهمن عظیمی حسین رحمانی میلاد قبایی محسن صرامی رضا آهی رضا تاجیک اصغر چرمی محمد جواد شیرازی مهدی نظری وحید قاسمی وحید محمدی محسن کاویانی مجتبی صمدی شهاب حمید رمی محمد حسین رحیمیان محمد حسن بیات لو امیر روشن ضمیر نا مشخص محمد محسن زاده گنجی امیر ایزدی حسین قربانچه رضا رسول زاده جواد حیدری محمد سهرابی محمد جواد پرچمی سيد مهدي سرخان رضا یزدانی سید مهدی موسوی حسن صنوبری محسن رضوانی سیدجواد پرئی سید محمد جواد شرافت علی سلیمیان محمدجواد غفورزاده (شفق) سید مجتبی رجبی نورآملی حسن بیاتانی عماد خراسانی رحمان نوازنی مسعود اصلانی حافظ محمدرضا آغاسی علی حسنی صمد علیزاده محمد صمیمی کاظم بهمنی مجید تال مهدی قهرمانی احسان محسنی فر شیخ رضا جعفری میثم سلطانی مصطفی صابر خراسانی محمد فردوسی علیرضا قزوه قاسم افرند محمد مهدی عبداللهی محمد خسروی جواد دیندار سعید خرازی علیرضا عنصری حسین میرزایی حسن جواهری مصطفی قمشه ای علامه حسن زاده آملی میثم خالدیان علی زمانیان حسین ایمانی سیدعلی احمدی(فقیر) سید مجتبی شجاع محمد حسین فرحبخشیان (ژولیده نیشابوری) محسن داداشی امام خمینی (ره) فواد کرمانی امیر رضا سیفی احمد اکبرزاده ملا فتح‌الله وفایی شوشتری صدّیقه‌ی طاهره (علیهاسلام‌الله) محمود شاهرخي (م.جذبه) سید محمد رستگار جواد هاشمی (تربت) سید حبیب نظاری غلام‌رضا دبیران محمدحسین علومی تبریزی سعید بیابانکی سعید توفیقی علیرضا لک جواد محمد زمانی آیت الله محمدحسین غروی اصفهانی سید یاسر افشاری محمود کریمی احمد واعظی آیت الله وحید خراسانی حضرت آقای خامنه ای سید الشهدا عبدالجواد جودی خراسانی بهروز مرادی سالک قزوینی رفیق اصفهانی سید رضا حسینی (سعدی زمان) بابافغانی شیرازی تأثیر تبریزی صغیر اصفهانی (ره) وحید مصلحی یاسر حوتی حسین رستمی محمد بنواری (مهاجر) محمد بیابانی علیرضا شریف هادی جان فدا علی آمره حامد تجری مصطفی متولی مجتبی خرسندی علی صالحی علیرضا بیاتانی مهدی رحمان دوست مهدی نسترن سید محمد جوادی سید مهدی جلالی مجتبی روشن روان حامد خاکی سید محمد علی ریاضی احسان مردانی مهدی مومنی مریم سقلاطونی مجتبی شکریان همدانی عارفه دهقانی حسینعلی شفیعی (شفیع) رضا پیروی سعید پاشازاده ناصر حامدی رضا قاسمی حامد جولازاده پیمان طالبی میلاد حسنی امیر حسام یوسفی نوید اسماعیل زاده عباس شبخیز قراملکی (شبخیز) مهدی جهاندار کرامت نعمت زاده علی اصغر حاج حیدری مهدی صفی یاری محمد علی بیابانی محمد امین سبکبار هانی امیر فرجی سینا نژادسلامتی رسول میثمی صباحی بیدگلی وصال شیرازی مهدی پورپاک فاطمه نانی زاده محسن خان محمدی حبیب نیازی مجید لشگری میرزا احمد عابد نهاوندی(مرشد چلویی) آیت الله سیداحمد نجفی(آقاجون) محمد جواد خراشادی زاده ناظرزاده کرمانی سیدجلال حسینی احمد جلالی حسین عسگری علی اصغر کوهکن حجت الاسلام میر تبریزی محسن مهدوی حبیب الله چایچیان رضا فراهانی محمدرضا شمس خاکی شیرازی ابراهیم بازیار عباس احمدی سید محمد اویار حسینی محمد احمدی مرحوم الهیار خان (آصف) جواد قدوسی مجید قاسمی محمد رسولی داوود رحیمی مسعود یوسف پور حیدر توکل فاضل نظری علی ناظمی صفایی جندقی کریم رجب زاده میرزا یحیی مدرس اصفهانی غلامرضا کافی عمان سامانی مهدی محمدی پانته آ صفایی محمد بختیاری حمیدرضا بشیری محمدسعید عطارنژاد پروانه نجاتی نیما نجاری علی اشتری جعفر خونویی رضا دین پرور محمد ظفر سید رضا میرجعفری خوشدل تهرانی مهدی نعمت نژاد محسن راحت حق سجاد محرابی سید فرید احمدی مهدی زنگنه کاظم رستمی روح الله عیوضی علی اصغر ذاکری گروه یا مظلوم امیر حسین حیدری امیر اکبرزاده مهرداد مهرابی سید محمد بابامیری توحید شالچیان نغمه مستشار نظامی رحیم معینی کرمانشاهی سید محمد میرهاشمی امیرحسین الفت غلامحسین پویان احمد علوی فیاض هوشیار پارسیان مرتضی امیری اسفندقه محمدعلی مجاهدی جعفر بابایی(حلّاج) اصغر عرب فرشته جان نثاری سیدمحسن حبیب لورسه محمد علامه صادق رحمانی فرهاد اصغری یاسر مسافر عباس ویجویی عباس عنقا منوچهر نوربخش سیدحسن حسینی محمدجواد باقری محمد ارجمند محمد عظیمی محمدحسین بهجت تبریزی(شهریار) محمدسعید میرزایی مهدی خطاط ادیب الممالک فراهانی محمدعلی رحیمی محمد قاسمی احسان نرگسی رضاپور داریوش جعفری حامد آقایی سید محسن حبیب الله پور مجتبی حاذق محسن حنیفی آرش براری بهنام فرشی هستی محرابی طاها ملکی یاسر قربانی محمد داوری امیرحسین آکار اسماعیل شبرنگ آرمان صائمی علی رضوانی عماد بهرامی عادل حسین قربان امیرعظیمی حبیب باقرزاده حسین محسنات علی اصغر یزدی مجتبی رافعی میثم خنکدار ابراهیم لآلی قاسم احمدی مهدی علی قاسمی پوریا باقری علی اکبر نازک کار نوید اطاعتی فاطمه خمسی مهدی میری مجتبی کرمی محمد دستان علی کاوند مهدی قربانی محمد مبشری محمدرضا رضایی موسی علیمرادی محمدعلی نوری میلاد یعقوبی حسین صیامی مرتضی مظاهری میرزا احمد الهامی کرمانشاهی ناصر دودانگه علیرضا وفایی(خیال) امیر فرخنده حسین واعظی سعید نسیمی محسن غلامحسینی منصوره محمدی مزینان ابراهیم روشن روش سید علی حسینی مرضیه نعیم امینی حمید فرجی امیرعلی شریفی جعفر ابوالفتحی محمد کاظمی نیا امیر علوی رضا قربانی مهدی کاشف امیرحسین محمودپور رضا اسماعیلی حسن فطرس عالیه رجبی رضا باقریان محسن عزیزی محمدرضا ناصری روح الله پیدایی محمد زوار ایمان کریمی مصطفی رفیعی مجتبی قاسمی محمود قاسمی مجید خضرایی یونس وصالی محمود یوسفی ایمان دهقانیا بردیا محمدی مجتبی دسترنج ملتمس محمد مهدی شیرازی محسن زعفرانیه حسین خیریان حامد شریف مهدی شریف زاده ابالفضل مروتی مصطفی کارگر معین بازوند سید جعفر حیدری محسن ناصحی روح الله قناعتیان محمدحسین ملکیان مقداد اصفهانی رسول عسگری عفت نظری سجاد شاکری احمد ایرانی نسب مسعود اکثیری حسن رویت علی سپهری سید امیر میثم مرتضوی سیدمحمد مظلوم حسین رضایی حیران علی مشهوری (مهزیار) علی قدیمی نیر تبریزی فیاض لاهیجی حسین عباسپور محمد بن یوسف اهلی شیرازی جویای تبریزی (میرزا دارا) سید رضا هاشمی گلپایگانی سید علی اصغر صائم کاشانی امیرحسین کاظمی سارا سادات باختر علی اصغر شیری محمد حسین آغولی (ترکی شیرازی) سلمان احمدی وحید اشجع مهرداد افشاری مرجان اکبرزاد محمد-مهدی-امیری شهره انجم شعاع عبدالحمید-انصاری‌-نسب مرتضی-بادپروا محمدرضا-بازرگانی زهرا براتی امیرحسن بزرگی متین زهرا بشری موحد سید-حکیم-بینش فاطمه‌ سادات پادموسوی سعید-تاج‌-محمدی مهدی چراغ‌زاد حامد حسینخانی سیده فرشته حسینی سیدموسی حسینی کاشانی علی‌اصغر الحیدری (شاعر هندوستانی) محمد سجاد حیدری سمیه خردمند ایرج میرزا محسن سیداسماعیلی میرزا محمد باقر صامت بروجردی میرزا حاجب بروجردی (افصح الشعراء) میرزا محمد رفیع (رفیع‌الدین) (واعظ قزوینی) آشفته شیرازی سید وحید حسینی مسعود مهربان مهدی انصاری رضا حامی آرانی سید حسن رستگار محمدجواد وثوقی حمید کریمی اسماعیل روستایی احمد شاکری ابراهیم زمانی محمد کیخسروی محمد جواد مهدوی یاسین قاسمی حسین کریمی مهدی امامی جواد کلهر مجتبی فلاح محمدجواد غفوریان پدرام اسکندری حسن اسحاقی نوید طاهری محمود مربوبی سیروس بداغی میلاد فریدنیا شهریار سنجری رضا ملایی مجید رجبی امیرحسین نجمی عمران بهروج صادق میرصالحیان حجت بحرالعلومی محمدحسین ذاکری رسول رشیدی راد زینب احمدی حامد خادمیان حمیدرضا محسنات حسین اخوان (تائب) محمود شریفی مهدی مقیمی وحید دکامین شهرام شاهرخی فرشید یارمحمدی علی فردوسی رضا شریفی سیدعلی رکن الدین عبدالحسین مخلص آبادی حسین سنگری رضا هدایت خواه مهران قربانی محسن قاسمی غریب سید مصطفی غفاری جم سید مسعود طباطبایی احمد عزیزی حسین زحمتکش حمید عرب خالقی سجاد روان مرد میثم کاوسی رضا مشهدی امیرحسین وطن دوست محمد کابلی محمدهاشم مصطفوی محمد دنیوی (حاتم) علی اکبر حائری محمدرضا طالبی کمیل کاشانی محمدباقر انتصاری مرتضی عابدینی علی حنیفه عبدالرضا کوهمال جهرمی سینا شهیدا مهدی فرجی حسنا محمدزاده سید مصطفی مهدجو علی میرحیدری علی خفاچی حسین ایزدی پرویز بیگلری چاوش اکبری زهرا هدایتی هاشم طوسی (مسلم) نجمه پورملاکی نادر حسینی سجاد شرفخانی علی زارعی رضایی محمدعلی رضاپور سید محسن حسینی مرحوم نادعلی کربلایی ابوالفضل عصمت پرست مجتبی نجیمی مجید نجفی مجید بوریان منش علی علی بیگی سید محسن علوی محمد جواد مطیع ها ناهید رفیعی امیررضا یوسفی مقدم سید علی نقیب ایوب پرندآور نوید پور مرادی علی ذوالقدر سید ابوالفضل مبارز علی شکاری حمید رحیمی انسیه سادات هاشمی محسن حافظی عبدالحسین میرزایی مهدی قاسمی رضا خورشید فرد وحیده افضلی سید محمد حسین حسینی محمد سجاد عادلی مهدی زارعی سید محمد جواد میرصفی یدالله شهریاری امید مهدی نژاد محمد صادق باقی زاده محمد خادم محمدرضا کاکائی سید حجت سیادت مهدی مردانی جواد محمود آبادی حسین شهرابی حامدرضا معاونیان احمد جواد نوآبادی محمد علی قاسمی خادم عرفان ابوالحسنی ظهیر مومنی سید صادق رمضانیان عاطفه سادات موسوی عاصی خراسانی علی محمدی حسین زارع سید مصطفی سیاح موسوی حمید محبی وحید نوری حسین اوتادی هادی ملک پور مهدی کبیری محمدرضا نادعلیان فرشید حقی رامین برومند (زائر) محمدرضا اسدی سجاد زارع مولایی سید امیر حسین فاضلی سید مصطفی حسینی راد محمد رستمی محسن همتی محمود تاری سید واصفی غلامرضا شکوهی کمیل باقری محمد حسین بناریان لیلا علیزاده مهدی حنیفه جواد کریم زاده سید صابره موسوی میرزا محمد تقی قمی (محیط) حاج ملا احمد بن محمد مهدی فاضل نراقی (صفایی) عباس همتی یغما جندقی حامد محمدی محمد جبرئیلی گروه قتیل العبرات فاطمه عارف نژاد
براساس مداح
حاج منصور ارضی حاج محمود کریمی حاج محمدرضا طاهری حاج سعید حدادیان حاج میثم مطیعی حاج مجید بنی فاطمه حاج حمید علیمی حاج حسین سیب سرخی حاج مهدی سلحشور حاج سید جواد ذاکر حاج جواد مقدم حاج عبدالرضا هلالی حاج سید مهدی میردامادی حاج مهدی رسولی حاج حسن خلج حاج مهدی لیثی حاج نریمان پناهی حاج سید رضا نریمانی حاج احمد واعظی حاج حسین طاهری حاج مهدی سماواتی حاج محمد حسین پویانفر حاج سید حمیدرضا برقعی نا مشخص حاج میثم مؤمنی نژاد حاج مهدی اکبری حاج قاسم صرافان حاج مهدی مختاری حاج محمدرضا محمدزاده حاج کاظم اکبری حاج ابالفضل بختیاری حاج محمدرضا آغاسی حاج حنیف طاهری حاج وحید نادری حاج حسین رضائیان حاج امیر عباسی حاج محمد بیابانی حاج سید علی رضوی حاج سید مهدی هوشی السادات نزارالقطری حاج اسلام میرزایی حاج حسین سازور حاج محسن عرب خالقی حاج صابر خراسانی سید رسول نریمانی محمد جعفری ارسلان کرمانشاهی جبار بذری حاج اکبر مولایی حاج امیر برومند حاج محمدرضا بذری حاج حیدر خمسه حاج حسن حسین خانی حاج حسین عباسی مقدم حاج غلامحسین علیزاده حاج حسین عینی فرد حاج مهدی رعنایی حاج مصطفی روحانی حاج روح الله بهمنی حاج امیر کرمانشاهی حاج میرزای محمدی حاج وحید گلستانی حاج سید امیر حسینی علی فانی حاج سید علی مومنی حاج امین مقدم حاج محمد کمیل حاج محمد حسین حدادیان حاج سعید پاشازاده حاج مقداد پیرحیاتی حاج محمد سهرابی حاج محمد فصولی کربلایی حاج فرهاد محمدی حاج ابوذر بیوکافی حاج سید محمد جوادی حاج سید محمد عاملی حاج وحید یوسفی حاج محمد یزدخواستی حاج مجتبی رمضانی کویتی پور حاج محسن صائمی حاج حسین رستمی مرحوم استاد محمدعلی کریم خانی حاج حسین باشی حاج مهدی وثیق حاج شیخ محمد ناصری سید علی حسینی حاج محمد امانی مرحوم محمدعلی چمنی حاج رضا قنبری حاج عبدالله شیران مرحوم استاد سلیم موذن زاده حاج علی اصغر ارغوان مرحوم حاج فیروز زیرک کار سید حسین قاضی سید مهدی حسینی استاد محسن فرهمند حاج احمد عثنی عشران حاج محمد احمدیان حاج صادق آهنگران حاج اکبر نوربهمنی سیدرضا میرجعفری سیدرضا تحویلدار ایمان کیوانی حاج محمدحسین عطائیان حاج حسن شالبافان حاج محمدصادق عبادی حاج علی عرب حاج علیرضا قزوه حاج آرش پیله وری حاج مهدی تقی خانی حاج یزدان ناصری حاج امیرحسن محمودی حاج حمید دادوندی حاج احمد نیکبختیان حاج امیرحسن سالاروند حاج هاشم سالار حسینی حاج ابراهیم رحیمی حاج محمد صمیمی حاج حمیدرضا قناعتیان حاج محسن عراقی حاج محسن طاهری حاج حسین ستوده حاج مهدی دقیقی حاج حسین رجبیه حاج رحیم ابراهیمی حاج حسین فخری حاج صادق حمزه حاج حسین هوشیار حاج حسین جعفری استاد رائفی پور حاج داوود احمدی نژاد مرحوم مرشد حسین پنجه پور حاج سید محمد حسینی حاج هادی گروسی حاج محمدرضا مختاریان حاج حسن کاشانی حاج وحید جلیلوند حاج حیدر منفرد حاج علی مهدوی نژاد حاج مرتضی امیری اسفندقه حاج حسین خلجی حاج وحید قاسمی حاج سید محمود علوی حاج سعید قانع حاج سید جعفر طباطبائی حاج حسین محمدی فام حاج هادی جان فدا حاج علی علیان حاج صادق کریمی حاج محسن توکلیان حاج محمد قربانخوانی حاج حسن رضا عبداللهی حاج مرشد میرزا مرحوم مرشد میرزا حاج مهدی اقدم نژاد شهید حسین معز غلامی حاج حسین رحمانی حاج علی اکبر سلحشور حاج محمد گرمابدری حاج محمد جواد احمدی حاج احمد اثنی عشران حاج جواد ابوالقاسمی حاج محمد مهدی اسماعیلی حاج محسن حسن زاده حاج اکبر بازوبند آیت الله سید محمدحسن طهرانی مجید رضانژاد محمدجواد توحیدی حاج یدالله محمدی مرحوم سید مهدی احمدی اصفهانی حاج محمود گرجی حاج رضا علی رضایی حاج جواد باقری حاج سید ابراهیم طاهریان حاج مسعود پیرایش حاج محمدرضا نوشه ور حاج حسن بیاتانی حاج علی اکبر زادفرج حاج علی جباری حاج علی کرمی حاج سعید خرازی حاج هادی ملک پور حاج حسن عطایی حاج محمد کریمی حاج محمد رستمی حاج جواد حیدری