کای باب دَهر از چه چنین بی حساب بود

کای باب دَهر از چه چنین بی حساب بود
کز بهرِ کشتنِ تو به عدا شتاب بود
 
اِی سایهء خدا بچه تقصیر بعدِ قتل
عریان سه روز نعشِ تو در آفتاب بود
 
نهرِ فرات ارثِ تو ای تشنه لب نبود
یا کشتن تو با لب عطشان ثواب بود
 
این غم کُشد مرا که تو عطشان شدی شهید
با آن که پیشِ روی تو دریای آب بود
 
ما را پس از تو همچو اَسیرانِ زنگبار
از کوفه تا به شام به گردن طناب بود
 
اندر میانِ جمع به بازارهای شام
ما را به چهره موی پریشان نقاب بود
 
‌بردند دل شکسته زنان را به بزمِ عام
این در کدام دین و کدامین کتاب بود
 
در پیش روی اهلِ حرم جام ها پُر آب
از سوزِ تشنگی جگرِ ما کباب بود
 
بیدار بود دیدهء پروین و چشم من
هر نیمه شب که دیدهء مردم بخواب بود
 
زین بیش گر جفا رودم در وفای تو
ما را رضا بر اوست که باشد رضای تو
2
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیزبانحال
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت