چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت

چشم‌ها بود و سرِ زاده‌ی زهرا در طشت
زخم‌ها بود و دل زینب کبری در طشت
 
خیزران بود و لب قاری قرآن، یعنی:
خونِ لعلِ لب و دندان ثنایا در طشت
 
اُسرا در غل و زنجیر، معذب، مضطر
و سر نیزه‌نشین بود مجزّا در طشت
 
آنکه ابرار به دورِ سرِ او می‌گشتند
ریخت دورِ سرِ او خصم چه چیزا در طشت
 
سنگِ دروازه مبدل شده بر تیرِ نگاه
تهمت زشت کنیزی است معما در طشت
 
رفعِ تهمت ز حرم کرد، سر خون خدا
داشت با آیه‌ی تطهیر چه غوغا در طشت
 
صوت قرآن برادر دل خواهر را برد
کرد سوزش همه را غرق تماشا در طشت
 
وه چه تکبیر نمازی به لبش داشت حسین
تا به امروز که دیده است مصلی در طشت
 
بین اطفال، سه‌ساله، به سرِ پنجه‌ی خود
خیره مانده‌ست به رخساره‌ی بابا در طشت
 
آن مسیحی چو یقین کرد، مسلمانی نیست
مدح می‌کرد سرِ خون خدا را در طشت
 
این سر فخر بشر، زینت دوش نبی است
سر پاک پسر فاطمه حاشا در طشت
 
گاه مهمان تنور است و گهی ساکن دیر
گاه جای سر این سرور و مولا در طشت
 
یک‌طرف پرده‌نشین اهل و عیال سِتمند
یک طرف آل علی مضطرب،  اما درطشت
 
جگر پاره، دل خسته، سر ببریده
همه اینهاست مهیایِ مهیا در طشت
38
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرمحمود ژولیده
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت