مکن خیال که آن طفل را ز دست عمو

مکن خیال که آن طفل را ز دست عمو 
گرفت و کرد ترحم به حال مضطر او 
 
مکن خیال سوی خیمه‌اش روانه نمود 
ز انتظار درآورد چشم مادر او 
 
مکن خیال که بردش کنار شط فرات 
که ترک کند به یکی قطره آب حنجر او 
 
مکن خیال که برد از میان معرکه اش 
که تیر کین نکند جابه جسم اطهر او 
 
مکن خیال که می‌خواست از ره احسان 
غبار غم بزداید ز روی انور او 
 
فغان و آه که نگرفت بیش‌از دو سه گام 
بلند کرد و به خاک او فکند پیکر او 
 
به زیر تیغ چو آن طفل دست‌وپا می‌زد 
بدی نگاه عمو سوی نعش اطهر او 
 
بسوز جودی از این غم که پیش چشم عمو 
کشید خنجر و کرده از بدن جدا و سر او
30
0
موضوعشهادت حضرت عبدالله ابن الحسن (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت