عمو فدای تو گردم بدار دست از جنگ

عمو فدای تو گردم بدار دست از جنگ 
مکن مقاتله شاها دمی نمای درنگ 
 
تو جنگ می‌کنی و جان برفت ز اعضایم 
شکست زیر سم اسب استخوان‌هایم 
 
بیا بیا که رسیده است وقت مردن من 
بیا بیا که بود وقت جان سپردن من 
 
ز جور قوم ستم پیشه دل دو نیمم من 
برس به داد من بینوا یتیمم من 
 
بیا بیا که اجل آمده مقابل من 
بیا که بر سر من ایستاده قاتل من 
 
بیا بیا که لب تشنه می‌برند سرم 
بیا نگر گلوی خشک و دیده هایم تر
 
عمو به چشم یتیمی به من نگاه مکن
به ماتمم به حرم منع اشک و آه مکن 
 
به گو که حجله گورم سیاه‌پوش کنند 
ز ناله تازه‌عروس مرا خموش کنند 
 
میان اهل حرم مادرم غریب بود 
ستم کشیده و افکار و غم نصیب بود 
 
کند چون از غم من آه‌وناله و زاری 
بگوی تا بدهندش ز مهر دل‌داری 
 
ازین بلیه رها چون شوی به خاطرشاد 
در آن شبی که علی‌اکبرت شود داماد 
 
سر مزار مرا هم شها چراغان کن
ز روی لاله رخان تربتم گلستان کن 
 
سحاب دیده جودی ز بس در افشان شد
گمان نوح که اینک دوباره توفان شد
8
0
موضوعشهادت حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام)
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیزبانحال
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت