خواهر دمی به ناله اطفال گوش کن

خواهر دمی به ناله اطفال گوش کن 
طفلم رقیه را تو زمانی خموش کن
 
مگذار تا به چرخ رسد بانگ شیونش 
کن چاره جراحت زنجیر گردنش
 
خواهر نظر نما به کبودی شانه‌اش 
مگذار شمر دون بزند تازیانه‌اش
 
اطفال شام سنگ چو ریزند بر سرش 
خود را سپر نما و چو جان گیر در برش
 
غافل مشو تو ساعتی از نان و آب او 
آگاه باش دم به دم از خورد و خواب او
 
یک امشبی رقیه بود میهمان تو 
فردا رسد به عرش ز مرگش فغان تو
 
فرداست که این اسیر ستم در بر من است 
آسوده در جنان ببر اکبر من است
 
امشب به عذرخواهیت ای خواهر آمدم 
پایی نداشتم ببرد با سر آمدم
 
خواهر به بی‌ کسان حزینم تو مادری 
خواهر به کودکان عزیزم تو یاوری
 
امشب رقیه را چو شب آخرین بود 
با تو وصیتی که مرا هست این بود
 
فردا چو آورند سرم در برابرش 
مگذار خون دل رود از دیده ترش
 
از دیدن سرم چو رود جان او ز تن 
از بعد غسل پیکر او را نما کفن
 
یادآر از غم و علم و رنج غربتش 
روشن نما ز آه چراغی به تربتش
 
این غم گرفت از دل جودی توان و تاب 
کان طفل وقت مرگ بدی بسته با طناب
6
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزشهادت حضرت رقيه بنت الحسين (سلام الله عليها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت