بسم الله اگر طالب نوری دل عاشق !

بسم الله اگر طالب نوری دل عاشق !
بسم الله اگر هست تو را رأی موافق
اینک تو این راه به ادراک حقایق
بنشین نفسی ، این تو و این‌ منبر صادق
 
بگذار به آئینه ی تو نور بتابد
نزدیک بمان ، هرچند از دور بتابد
 
علم ، اول و آخر شده در دفتر او جمع
المنهُ للَه که نشد منبر او جمع
چونان که ملائک همه در محضر او جمع
هستند فقیهان همه دور و بر او جمع
 
علامه به علامه مفسّر به مفسّر
بنگر همه را مستمع و ناظر و حاضر
 
افتاده عقول همه در پای سوادش
توحید مفضّل نم دریای سوادش
طبع شعرا بسته به انشای سوادش
حکم فقها مُهر به امضای سوادش
 
دور است ز درک سخنش علم افاضل
دنیا شده بی بهره از این بحر فضائل
 
جز پرورش شیعه دگر کار ندارد
روشن چه تنوری است ولی یار ندارد
غم دارد و غم دارد و غمخوار ندارد
مظلوم بقیع است و عزادار ندارد
 
افسوس که در خیمه ی او جمع نبودیم
جز یک شب تقویم غمش را نسرودیم
 
در صدق که نام آور و در علم رفیع است
همواره گنهکارم و همواره شفیع است
او گوشه‌نشین شب بی نور بقیع است
از روضه ی تنهایی او خون دل شیعه است
 
مائیم و غم بی کسی حضرت صادق
تنها شده تا شیعه نماند متفرّق
 
بوده است پریشان پریشانی جدش
حیران شده از روضه ی حیرانی جدش
سنگ آمد و زد بوسه به پیشانی جدش
خون می چکد از صورت نورانی جدش
 
اشکش شده جاری به غم کرببلایش
یک عمر خودش روضه گرفته است برایش
11
0
موضوعشهادت امام صادق (علیه السلام)
گریزعاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحسن ناصحی
قالبمربع ترکیب
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت