از روی بستر بر نمی‌دارم سرم را

از روی بستر بر نمی‌دارم سرم را 
آهسته می‌بندم دوچشمان ترم را 
 
تاآن که پرپر گشتنم را کس نبیند 
کردم برون گُل‌های یاس و پرپرم را 
 
پوشانده‌ام رخسار نیلی را، که شاید 
حیدر نبیند گوشه‌ی چشم ترم را 
 
چون روبرو گشتند با من غنچه‌هایم 
اسما! تو خود دریاب حال دخترم را 
 
هجده ورق از دفتر عمرم تمام است 
آماده‌ام بندد شهادت دفترم را 
 
کردم وضو از اشک و هنگام شهادت 
خواندم در این بستر نماز آخرم را 
 
چیزی نمانده تا نهان از چشم دشمن 
پنهان کند در شب علی خاکسترم را 
 
ترسم علی از پا بیفتد ای «وفایی» 
بر دوش خود وقتی بگیرد پیکرم را 
9
0
موضوعایام بستری در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریزغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسید هاشم وفایی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت