آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می‌ریخت!

آتش فتنه چه داغی سرِ داغت می‌ریخت!
سر زده از در و دیوار به باغت می‌ریخت
 
خانه‌ات بی خبر از اشک زلالت می‌سوخت
چه بگویم! دلِ همسایه به حالت می‌سوخت
 
پشت مرکب، چه غریبانه کشاندند تو را
پا برهنه سرِ بازار دواندند تو را
 
پشت مرکب، رمقِ اندکِ پایت افتاد
سرشناس همه‌ی شهر! عبایت افتاد... 
 
ارثی از مرثیه‌اش بُردی و گفتی: مادر
وسط کوچه زمین خوردی و گفتی: مادر
 
هیچ کس بغض تو را، مونس و غم‌خوار نشد
کربلا، کارِ خدا بود که تکرار نشد
 
حُرمت مویِ سپید تو شکسته‌ست، قبول
تو یداللهی و دستان تو بسته‌ست، قبول
 
باز هم شکر! به عمامه‌ی تو دست نخورد
حرف غارت نشد و جامه‌ی تو دست نخورد
 
زخمی نیزه‌ی هر بی سر و پایی نشدی
بی کفن مانده‌ی گودال بلایی نشدی
 
باز هم شکر! به خلخال، نگین باقی ماند
اهل بیت حَرمت پرده‌نشین باقی ماند
 
با دلی سوخته از غصه لبالب نشدند
دخترانت ملأِعام معذب نشدند
18
0
موضوعشهادت امام صادق (علیه السلام)
گریزماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | مصائب امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعروحید قاسمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت