رسیده تا دم دروازه با دو چشم ترش

رسیده تا دم دروازه با دو چشم ترش
کشید تیر , تنش ,معجرش ,سرش ,کمرش
 
مواظب است که دستی به دختران نخورد
مواظب است نگیرد به چوب نیزه پرش
 
خجالت از سر بر نیزه برادر داشت
که در مقابل باران سنگ شد سپرش
 
اسیر بود و شبیه اسیرها میرفت
گرفته بود دو دست کبود را به سرش
 
طبیعی است که با زور نیزه ها برود
طبیعی است شود شمر و زجر همسفرش
 
چرا که نیست علی اکبرش عنان گیرش
چرا که نیست دگر در کنار او قمرش
 
همین که اول بازار رفت زینب دید
گرفته دسته اوباش شام دور و برش
 
خدا بخیر کند آتش و کف و طعنه
محله های یهودی و کینه پدرش …
79
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت