خمار چشم تو را من به عرش نفروشم

خمار چشم تو را من به عرش نفروشم
من از حلاوت نام تو باده می‌نوشم 
 
چقدر گریه نمودیم، هر دو غش کردیم
چقدر زمرمه کردی "لهوف" در گوشم 
 
ببین که وقت رجز، روضه‌ی عطش خواندم
مصیبت لب خشکت نشد فراموشم
 
هلا! به باده خورانی که خاک پای توأند 
برای بوسه به پای تو غرق چاووشم
 
مرا به جای مزار حسن زیارت کن
رواق آینه هستم، ضریح منقوشم
 
یتیم بودم و نیزه نوازشم می‌کرد
ببین که بعد تو با سنگ‌ها هم‌آغوشم 
 
فقط برای مواسات بیشتر با تو
ببین که زیر سم اسب‌ها چه می‌کوشم
 
به ساقدوشی من نیزه‌ای چه خوشحال است
که سخت بار مصیبت گذاشت بر دوشم...
10
0
موضوعشهادت حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام)
گریز
شاعرمحسن حنیفی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت