خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد

خدا کُنَد زِ لبت یک سلام هم باشد
وَ سایه‌ات به سرم مُستدام هم باشد
 
بریز گیسویِ خود را به شانه‌های نسیم
که خوشتر است که ماهم تمام هم باشد
 
کم است اینهمه دشنام‌های طولانی
که کوچه کوچه نگاهِ حرام هم باشد
 
گذشتن از گذرِ تنگِ کوچه‌ها سخت است
و سخت تر که در آن ازدحام هم باشد
 
فقط نه اینکه پُر از آشناست هر طرفم
کنیزِ خانه‌ی‌مان رویِ بام هم باشد
 
شبِ گذشته یتیمت به ضربِ زجر آمد
بلورِ خورده تَرَک بی دوام هم باشد
 
چه حال می‌شوی آن لحظه‌ای که تنهایی
اگر که با تو سنان هم کلام هم باشد
 
خدا کُنَد سرِ طفلت نیاُفتد از نیزه
خدا کُنَد که سرش تا به شام هم باشد
 
لباس کهنه‌ی خود را برایم آوردند
میانِ کوفه کمی احترام هم باشد
 
دلم خوش است که با نیزه‌ی تو می‌آیم
اگرچه فاصله‌ام یک دو گام هم باشد
90
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید | مناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا | ورود اهل بیت (علیهم السلام) به کوفه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان | حضرت زینب (سلام الله علیها) | امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرحسن لطفی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت