بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است

بی‌زره رفت به میدان که بگوید حسن است
ترسی از تیر ندارد، زرهش پیرهن است...
 
دست‌خطی حسنی داشت که ثابت می‌کرد
سیزده سال، به دنبال حسینی شدن است!
 
جان سرِ دست گرفت و به دل میدان بُرد
خواست با عشق بگوید که عمو، جانِ من است
 
ناگهان از همه سو نعره کشیدند که آی...
تیرها! پَر بگشایید که او هم حسن است
 
نه فرات و نه زمین، هیچ کسی درک نکرد
راز این تشنه که آمادهٔ دریا شدن است...
5
0
موضوعشهادت حضرت قاسم ابن الحسن (علیه السلام)
گریز
شاعرایوب پرندآور
قالبغزل
سبک پیشنهادیواحد,شعر خوانی,روضه
زبانفارسی

حاج سید مهدی میردامادی
حاج محمدرضا طاهری
حاج ابوذر بیوکافی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت