ای سر اندر بزم من بهر چه دلگیر آمدی

ای سر اندر بزم من بهر چه دلگیر آمدی
زودتر می خواستم آئی چرا دیر آمدی
 
گر نبودی بر سرت ای سرهوای سروری
پاره پاره تن چرا از ضرب شمشیر آمدی
 
بر قبول حکم من گر سرنهادی ای حسین
کی مشبک سینه ات از ناوک تیر آمدی
 
دست بیعت گر بمن میدادی ای جان جهان 
کی چنین از مرگ عباس جوان پیر آمدی
 
بود روی اکبرت گر رشک ماه آسمان 
دیدی آخر بر سر نعشش زمین گیر آمدی 
 
دیدی آخر بر لب شط فرات ای تشنه لب
تشنگی چندان کشیدی کز جهان سیر آمدی
 
بگسلانیدی ز هم گر رشته امر مرا
کی عنان بسته ازینسان همچو نخجیر آمدی
 
سر نمی پیچیدی ای سر گر تو از فرمان من
گردن سجاد کی زیر زنجیر آمدی
 
در شکست من نبودی گر تمام روزگار
زینبت در شام کی با آه شبگیر آمدی
 
گر تو نگشودی زبان در لعن من کی بر لبت 
ضربت چوب جفا و نوک شمشیر آمدی
 
گر خدنگ کینه من در کمان نگذاشتی
بر گلوی نازک اصغر چرا تیر آمدی
 
جودیا زین غم نرفته گر تو را جان از بدن
از چه در صورت چنین مانند تصویر آمدی
6
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریز
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت