اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای

اندر سریر ناز، تو خوش آرمیده ای
شادی از آنکه رأس حسین را بریده ای
 
مسرور و شاد وخّرم و خندان بروی تخت
بنشین کنون که خوب بمطلب رسیده ای
 
جا داده ای به پرده زنان خود، ای لعین
خرّم دلی که پرده ما را دریده ای
 
من ایستاده بر سر پا و کسی نگفت
بنشین که روی خار مغیلان دویده ای
 
گه بر فروش حکم کنی، گه به قتل ما
ظالم مگر تو آل علی را خریده ای
 
با عترت نبی ز چه بنموده ای ستم
با اینکه زو سفارش ما را شنیده ای
 
زینب کجا و تاب اسیری و این ستم
باشد روا به یک زن ماتم رسیده ای
 
شادی ز دیدن رخ اکبر، بلی خوشست
بینی دمی که سبزه ی از نو دمیده ای
 
جودی اگر که روز تو زین غم، نگشته شب
چون صبح سینه از چه بناخن دریده ای؟
13
0
موضوعورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
گریزمناجات ها و مصیبتهای حضرت زینب بعد از عاشورا حضرت زینب (سلام الله علیها)
شاعرعبدالجواد جودی خراسانی
قالبغزل
سبک پیشنهادینوحه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت