امید جان خسته‌ام! از بر من سفر مکن

امید جان خسته‌ام! از بر من سفر مکن 
بمان به پیش من، مرو، مرا تو خونجگر مکن 
 
بی تو غریب و بی کسم، مرو مرو هم‌نفسم 
آتش سینه‌ی مرا، بیا و شعله‌ور مکن 
 
میان سوز و ساز خود، به چشم نیمه‌باز خود 
به یاد محسنت دگر، نظر به سوی در مکن 
 
زدل که آه می‌کشی، مرا زغصه می‌کُشی 
نثار قلب وجان من، زآه خود شرر مکن 
 
روح من و روان من، سوخت چو شمع جان من 
برای غُربت علی، گریه تو از جگر مکن 
 
صبر من و قرار من، دلبر و غم‌گسار من 
به سوگ و هجر روی خود، مرا تو نوحه‌گر مکن 
  
تو گفته‌ای که یاعلی، مرا کفن نما ولی 
نگفته‌ای که بر رُخ کبود من نظر مکن 
 
غم دلت نهفته‌ای، شب وداع گفته‌ای 
هیچ کسی را تو علی، ز تربتم خبر مکن 
  
«وفایی» شکسته دل، که گشته‌ای زمن خجل 
جز به عزای فاطمه، زاشک دیده تر مکن
3
0
موضوعایام بستری در خانه حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرسید هاشم وفایی
قالبغزل
سبک پیشنهادیواحد
زبانفارسی

حاج محمدرضا طاهری
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت