آنکه با غمزه‌‌های گفتارش

آنکه با غمزه‌‌های گفتارش
درس‌آموزِ صد مدرّس بود
در نفس‌های آخرِ عمرش
قلم و کاغذی طلب بنمود
 
چون که می‌خواست مردمِ دینش
نشوند از مسیر حق، گمراه
خواست در آخرین وصیت خویش
بنویسد: "علی ولی‌الله"
 
ناگهان از میان جمعیت
محضر حضرت رسول‌الله
یک نفر _آن‌که دانی و دانم_
گفت "ان الرجل لیهجر"... آه
 
او که آیات را نمی‌فهمید
گفت قرآن برای ما کافی‌ست
او نفهمید که کلام رسول
جز کلام خدای سبحان نیست
 
آن رسولی که گفت: ای مردم!
یک امانت زِ من کنار شماست
اجر پیغمبریِ من، تنها
احترامِ به دخترم زهراست
 
چند روزی گذشت... مردی که
بر نبی بست تهمتِ هذیان
او که قرآن برای او بس بود
حمله‌ور شد به کوثر قرآن
 
کوچه آماده، هیزم آماده
یک نفس مانده بود تا آتش
داد زد: ای اهالیِ خانه
یا که بیعت کنید یا آتش...
 
همه گفتند: فاطمه آنجاست
گفت: فضه، حسن، علی، یا او،
هرکسی پشت درب این خانه‌ست
طعمه‌ی آتش است حتی او
 
همه گفتند: محسنش پس چه؟
گفت: فرقی نمی‌کند اصلاً
باید این خانه را بسوزانم
مرد باشد میانِ آن یا زن
 
 
چند لحظه سکوت کرد و سپس
چند گامی سوی عقب برگشت
همه گفتند: منصرف شده است
همه گفتند که بخیر گذشت
 
ناگهان باز سمت خانه دوید
لگدی زد به در...خدا!... مادر
فاطمه بی‌سپر...خدا!... محسن
در شده شعله‌ور...خدا!...مادر
30
0
موضوعوفات حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرحمید رمی
قالبچهار پاره
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت