از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد

از غربت پیمبر، داور به گریه افتاد
توحید روضه خوان شد، کوثر به گریه افتاد
 
از داغ زهرِ آن دو ملعونه، جسم احمد‌‌‌...
می سوخت آن چنان که بستر به گریه افتاد
 
وقتی که بی حیا گفت: "إنّ الرَّجل، لَیَهجُر"
جبریل ناله سر داد، منبر به گریه افتاد
 
هم دختر نبی بود، هم مادر پیمبر
بدجور مادرانه، دختر به گریه افتاد
 
یاد "حُسینُ مِنّی..." با جدّ خویش می سوخت
آمد حسین، نزدِ دلبر به گریه افتاد
 
تا حکم صبر را داد احمد به مرتضایش
خیره به همسرش شد، حیدر به گریه افتاد
 
در بین کوچه کشتند، آقای ما حسن را
از بعد آن دوشنبه، مضطر به گریه افتاد
 
رفت و ندید احمد، زهرا میان آتش...
آن قدر ناله سر داد، تا در به گریه افتاد
 
بعد از هجوم دشمن، تا دید میخ در را
از غربت امیرش، قنبر به گریه افتاد
 
روز دهم شد و شمر آمد میان مقتل
آن قدر ضربه زد که خنجر به گریه افتاد
 
 
با قد خم رسید و در بین قتلگه دید...
فرزند بی سرش را، مادر به گریه افتاد
 
جوری در آن هیاهو فریاد زد: "بُنیّ..."
تا صبح روز محشر، نوکر به گریه افتاد
36
0
موضوعوفات حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها) | قتلگاه امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرمحمد جواد شیرازی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت