دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم

دیدی دلم از هرچه میترسید دیدم 
افتاده ای در بسترت سرو رشیدم
 
هرروز دیدم دیده ی بارانی ات را
دیدم شکاف کهنه ی پیشانی ات را
 
 
از راه رفتن کل پایت پینه بسته
ناگفته ها را گفت دندان شکسته
 
در مکه درگیر بلای کوچه بودی
زخمی سنگ بچه های کوچه بودی
 
"تبت یدا" خار بیابان بود و پایت
یک لحظه اما درنمی آمد صدایت
 
 
حالا من و تو خلوتی داریم باهم
دیگر نگاهت را نگیری از نگاهم
 
بابا بگو‌ پیشم دوباره مینشینی
قدری بمان پیشم که محسن را ببینی!
 
تو هستی و اینجا شکوهم مستدام است
حیدر میان هرگذر با احترام‌ است
 
 
با بودنت زهرا رخش چون قرص ماه است
آرامش این خانه ی ساده به‌راه است
 
آتش ندیده دامنم الحمدلله
خونی نشد پیراهنم الحمدلله
 
هرگز ندیده روی زهرا را غریبه
آرام‌ میکوبد در مارا غریبه
 
 
بی تو اگر حمله‌ کنند اینها به خانه
زهرای تو میماند و صدتازیانه
 
آتش میوفتد روی در پشت درم من
با پهلویم سنگر برای حیدرم من
 
سیلی میاید سمت من ای وای بابا
بدخواب میگردد حسن ای وای بابا
 
 
پیشم‌ بمان تا قتل زهرا را نبینی
بی تو صدایم میشود فضه خذینی..
43
0
موضوعوفات حضرت محمد مصطفی (صلی الله علیه و اله و سلم)
گریزهجوم به خانه ، شهادت و حضرت محسن حضرت زهرا (سلام الله علیها) | ماجرای کوچه (فدک) حضرت زهرا (سلام الله علیها)
شاعرسید پوریا هاشمی
قالبمثنوی
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت