همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست

همان وقتی که خنجر از تن خورشید سر می‌خواست
امامت از دل آتش چنان ققنوس برمی‌خاست
علی باشی و در میدان نجنگی، داغ از این بدتر؟
خدا او را به بزم عشق‌بازی شعله‌ور می‌خواست
علی در خونِ خود پرپر، علی با تیرِ در حنجر
علی از شعله سوزان‌تر، علی بودن هنر می‌خواست
نباید شعلۀ این ماجرا یک لحظه بنشیند
عبایش سوخت در آتش که آتش بال و پر می‌خواست
به پای این کبوتر نامه‌ای از جنس زنجیر است
که فریاد بلند تشنگان، پیغامبر می‌خواست
مصیبت تازه بعداز کربلا آغاز شد یعنی
به غیر از خونِ تن، دشمن از او خون جگر می‌خواست
خرابه، خیزران، خنیاگری‌ها، خارجی خواندن
نمک از زخم‌هایش زخم‌های تازه‌تر می‌خواست
امامت را زنی با خود به هر جان‌کندنی می‌برد
که زینب بود، اگر او زیر دست و پا سپر می‌خواست
پدر لب‌تشنه جان داد و گذشت اما تمام عمر
صدای گریۀ باران چه از جان پسر می‌خواست
غریب است آنچنان کعبه میان آشنایانش
که استعلام حقانیتش را از حجر می‌خواست

164
0
موضوعشهادت امام سجاد (علیه السلام)
گریزمصیبت کربلا امام سجاد (علیه السلام) | ورود كاروان اسرا به شام و مجلس یزید امام حسین (علیه السلام) ، کربلا و کاروان
شاعرسید حمیدرضا برقعی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت