چهل سال است، مقتل می‌چکد از چشم‌های من

چهل سال است، مقتل می‌چکد از چشم‌های من
چهل سال است گودال است، هر جایی برای من
 
چهل سال است، ابرِ اشک‌ریزی بر سرم دارم
که می‌بارد برای تشنه‌لب‌ها؛ پا به پای من
 
چهل دریاست، پشت کوه‌های بغض خاموشم
که جاری می‌شود بر گونه‌ام؛ با های‌های من
 
منم پیغمبرِ گریه؛ کتابم مصحفِ روضه‌ست
که نازل می‌شود هر لحظه در غار حرای من
 
تمام آنچه را دیدم چهل سال است، می‌خوانم
دل سنگ آب شد؛ با روضه با سوز صدای من
 
از آن روزی که باران دیر آمد؛ آسمان بد کرد
پر است از ابرهای شرمگین آب و هوای من
 
چهل حج رفته‌ام تا کعبه‌ی گودالِ قربانگاه
تن احرام، هم سرخ است، از خونِ منای من
 
چهل سال است، قاتل می‌بُرد با خنجر کُندش
سر بابا به نیزه می‌رود در کربلای من
 
برای یک پسر چشمان خود را کشت، با گریه
چه‌ها می‌کرد با خود؛ بود اگر یعقوب، جای من ؟!
91
0
موضوعشهادت | مصیبت کربلا امام سجاد (علیه السلام) | امام سجاد (علیه السلام)
گریز
شاعررضا قاسمی
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت