نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب

نصف شب این کیست روی شانه های بوتراب
می رود تا آسمان با های های بوتراب
 
این چه بغض سرگرانی هست در بیم و سکوت
می فشارد وسعت سنگین نای بوتراب
 
کیستند اینان چنین سر در گریبان می برند
نعش جان خویشتن را پا به پای بوتراب
 
این چه شهر مرگ آبادی است در این وقت شب
تنگ کرده لحظه ها را هم برای بوتراب
 
می رود پنهان کدامین خاک را منزل کند
با دو پهلوی شکسته آشنای بوتراب
 
آه آهسته ـ حسن گوید به زینب ـ گریه کن
تا نبیند هیچ کس کرببلای بوتراب
49
0
موضوعغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرنا مشخص
قالبغزل
سبک پیشنهادینامشخص
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت