هر شب به روزگار خودم گریه می‌کنم

هر شب به روزگار خودم گریه می‌کنم
بر صبح و شام تار خودم گریه می‌کنم

تنها کنار قبر دلآرام می‌روم
آرام در کنار خودم گریه می‌کنم

خود را به دست خویش سپردم به خاک و خود
آهسته بر مزار خودم گریه می‌کنم

بی او چهار فصل دو چشم من ابری است
همواره بر بهار خودم گریه می‌کنم

بی او قرار نیست که بی گریه سر شود
من بر سر قرار خودم گریه می‌کنم

بر داغ او به گریه‌ی مردم نیاز نیست
آری؛ هزارباره خودم گریه می‌کنم

هر روز منتظر که دوباره ببینمش
هر شب به انتظار خودم گریه می‌کنم

این خاک نیست، دفتر شعر جدایی است
هجده قصیده‌واره خودم گریه می‌کنم

108
0
موضوعغسل دادن و تدفین و بعد حضرت زهرا (سلام الله علیها)
گریز
شاعرجواد هاشمی (تربت)
قالبغزل
سبک پیشنهادیروضه
زبانفارسی
اشعار مرتبط با این شعر و مناسبت